رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت بهاره
#پارت_۳۹
داده بودم ب دیوار و به ماهوری ک روی صندلی نشسته بود خیره بودم
بلند شد و داشت میومد طرف در ...
لحظه اخری اومد کنارم سرمو گرفتم بالا
- ممنون و معذرت میخام!
+ یکی طلبت ترانه!
لبخندی زدم و سرمو تکون دادم
بلاخره اسم این دختره رو یاد گرفتی!
پشت سرش رفتم بیرون
- عوم ماهور!
شت الان چی میخام بگم؟!ّ ترانه رد دااادی
برگشت + بله
- چیزی نمیخای؟ شاید کار رامین طول بکشه!
چ سوال مسخره ای ! هوووف
+ آب !
خوبه ضایعم نکرد
سرمو تکون دادم و رفتم یه اب معدنی گرفتم و اومدم داشتن با ملیس حرف میزدن
بازش کردم و گرفتم جلوش
ازم گرفت و فقط سرشو تکون داد
این نمیدونه کلمه ای ب اسم ممنون وجود خارجی داره یانه؟!
رامین اومد
رامین: حله بریم
+ ممنون
بیا بیا عجب ادمیه هااا
رفتیم بیرون
+ ملیس گوشیم؟
ملیسا : همه چی تو ماشینه بریم
+ ساعت چنده؟!
ملیسا : 3 بعد از ظهر
+ ناهارو ک نذاشتین بخورم! کلی م کار دارم ک به هیچی نمیرسم!
عجب پرروییه این بشر...
رامین: شما میری خونه استراحت کارام اوکیه زنگ میزنم دریا خودم میرم ببینم چ خبره
رامین مارو رسوند خونه ماهور و خودش رفت ...
ماهور ب محض رسیدن رفت تو اتاقش مام کنار در اتاقش بودیم ک ملییس و صدا زد
ملیس : چی میخای؟
+ بیا این لامصبو باز کن تا نزدم داعون نکردم من میخام لباس عوض کنم!
ملیس : برادر خره من گفتن نباید دستتو تکون بدی!
+ ب جهنم!
ملیس با شیطنت نگام کرد
ملیس : عووم دارم میرم دستشویی داره میریزه! ترانه برو کمک این روانی!
و بعد اروم گف فرصت مناسب فق کارای خاک بر سری نکنید!
و بدوو رفت تو دستشویی و درو بست هنگ وایساده بودم ک رفتم سمت اتاق ماهور اخه ملیس منو چرا میفرستی من باز باید زیر نگاهای از خودراضی و حق ب جانب این له شم...
وایساده بود کنار کمد لباس رفتم سمتش وبدون حرف کمکش کردم اتل دستشو باز کنه تا باز کردم دستشو تکون داد ک صورتش از درد جمع شد
داد زدم - چیکار میکنی روانی!
متعجب بهم نگا کرد + خوبه دست تو نیست!
بدرک پسره ی ...
کمدشو باز کردم و یه پیرهن در اوردم و رفتم سمتش بدون اینکه توجهی کنم بهش و در حالی ک زیر لب لعنت میفرستادم ب جد و اباد ملیس تی شرتشو اروم در اوردم مث چی نگام میکرد و منم بی تفاوت کارمو کردم پیرهن جدیده رو برداشتم و چشم دوختم بهش عجب هیکلی داره لامصب هی پسره ی بی ذوق چرا یه ذره چش نداری منو ببینی هان اه ملیس بمیری الان نمیشه مث ادم دید بزنم بدجوری داره نگا میکنه همینجوری ک نگاش میکردم پیرهنو تنش کردم یکی یکی دکمه های پیرهنشو بستم و نفس عمیقی کشیدم
- خب!
+ تموم شد برو !
شت اخر پرروییه
- ن توروخدا میخای ادامه بدم همه لباساتو عوض کنم؟! یا نظرت چیه بشینم نگات کنم!؟
چشاش از تعجب گرد شد... و یدفعه لبخند کمرنگی رو صورتش دیدم چشمم روشن چه عجب!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #دخترونه #تکست_خاص #love #عشق
داده بودم ب دیوار و به ماهوری ک روی صندلی نشسته بود خیره بودم
بلند شد و داشت میومد طرف در ...
لحظه اخری اومد کنارم سرمو گرفتم بالا
- ممنون و معذرت میخام!
+ یکی طلبت ترانه!
لبخندی زدم و سرمو تکون دادم
بلاخره اسم این دختره رو یاد گرفتی!
پشت سرش رفتم بیرون
- عوم ماهور!
شت الان چی میخام بگم؟!ّ ترانه رد دااادی
برگشت + بله
- چیزی نمیخای؟ شاید کار رامین طول بکشه!
چ سوال مسخره ای ! هوووف
+ آب !
خوبه ضایعم نکرد
سرمو تکون دادم و رفتم یه اب معدنی گرفتم و اومدم داشتن با ملیس حرف میزدن
بازش کردم و گرفتم جلوش
ازم گرفت و فقط سرشو تکون داد
این نمیدونه کلمه ای ب اسم ممنون وجود خارجی داره یانه؟!
رامین اومد
رامین: حله بریم
+ ممنون
بیا بیا عجب ادمیه هااا
رفتیم بیرون
+ ملیس گوشیم؟
ملیسا : همه چی تو ماشینه بریم
+ ساعت چنده؟!
ملیسا : 3 بعد از ظهر
+ ناهارو ک نذاشتین بخورم! کلی م کار دارم ک به هیچی نمیرسم!
عجب پرروییه این بشر...
رامین: شما میری خونه استراحت کارام اوکیه زنگ میزنم دریا خودم میرم ببینم چ خبره
رامین مارو رسوند خونه ماهور و خودش رفت ...
ماهور ب محض رسیدن رفت تو اتاقش مام کنار در اتاقش بودیم ک ملییس و صدا زد
ملیس : چی میخای؟
+ بیا این لامصبو باز کن تا نزدم داعون نکردم من میخام لباس عوض کنم!
ملیس : برادر خره من گفتن نباید دستتو تکون بدی!
+ ب جهنم!
ملیس با شیطنت نگام کرد
ملیس : عووم دارم میرم دستشویی داره میریزه! ترانه برو کمک این روانی!
و بعد اروم گف فرصت مناسب فق کارای خاک بر سری نکنید!
و بدوو رفت تو دستشویی و درو بست هنگ وایساده بودم ک رفتم سمت اتاق ماهور اخه ملیس منو چرا میفرستی من باز باید زیر نگاهای از خودراضی و حق ب جانب این له شم...
وایساده بود کنار کمد لباس رفتم سمتش وبدون حرف کمکش کردم اتل دستشو باز کنه تا باز کردم دستشو تکون داد ک صورتش از درد جمع شد
داد زدم - چیکار میکنی روانی!
متعجب بهم نگا کرد + خوبه دست تو نیست!
بدرک پسره ی ...
کمدشو باز کردم و یه پیرهن در اوردم و رفتم سمتش بدون اینکه توجهی کنم بهش و در حالی ک زیر لب لعنت میفرستادم ب جد و اباد ملیس تی شرتشو اروم در اوردم مث چی نگام میکرد و منم بی تفاوت کارمو کردم پیرهن جدیده رو برداشتم و چشم دوختم بهش عجب هیکلی داره لامصب هی پسره ی بی ذوق چرا یه ذره چش نداری منو ببینی هان اه ملیس بمیری الان نمیشه مث ادم دید بزنم بدجوری داره نگا میکنه همینجوری ک نگاش میکردم پیرهنو تنش کردم یکی یکی دکمه های پیرهنشو بستم و نفس عمیقی کشیدم
- خب!
+ تموم شد برو !
شت اخر پرروییه
- ن توروخدا میخای ادامه بدم همه لباساتو عوض کنم؟! یا نظرت چیه بشینم نگات کنم!؟
چشاش از تعجب گرد شد... و یدفعه لبخند کمرنگی رو صورتش دیدم چشمم روشن چه عجب!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #دخترونه #تکست_خاص #love #عشق
۱۹.۸k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.