p43
p43
ویو ات
لحظه ای چشم منوجیمین به میا و جونگ هو خورد که با بغض داشتن همدیگه رو نگا میکردن ولی بخاطر حضور ما همدیگه رو بغل نمیکردن
ات. بیا بریم اتاقمون... میا؟ تو اینجا بمون با جونگ هو بیا بعدا
میا. چـ چشم
با جیمین رفتیم بیرون کنار دیوار سلول وایستادیمو نگاشون کردیم من جلویه جیمین بودمو اون پشت سرم... میا جونگ هو همدیگه رو بغل کردنو بوسیدن همون لحضه جیمین منو برگردوندمو بوسیدم منم همراهیش میکردم اصلا دلتنگیم در حدی بود که توصیف کردنش سخته ازهم جدا شدیم
جیمین. خطرناکه باید برگردی..
ات. مگر اینکه از رو جنازم رد بشی
جیمین. یاااا ات؟
ات. یااا جیمین؟
جیمین. هوفففف بریم لباس بدم بپوش اینا چیه؟
ات. خب چیکار کنم؟ راه هی گل بود
جیمین. باشه باشه بیا بریم حموم
ات. از حموم خاطره خوبی ندارم
جیمین. مگه قراره نبود فراموش کنی؟
ات. باشه باشه بریم
ات. راستی!!
جیمین. چیشده؟
ات. اون نگهبانه هم اخراج کن
جیمین. باشه هرچی عشقم بگه
ات. لبخند
یه سمت حموم رفتیم
ات. میشه لباس بیاری برام؟ بیرون از حموم بزار خودم برمیدارم
جیمین. باشه
چند دقیقه ای گذشته بود که جیمین رفته بود چشمامو بسته بودم که یهو با صدایه آب چشامو باز کردم دیدم جیمین امده نشسته پیشم
ات. یااااا اینجا چیکار میکنی برو بیرون(جلویه بدنشو گرفته)
جیمین. یاااا زنمی ها نمیخوام
ات. تا نزدمت پاشو
جیمین. حالا ازم بچه هم میخواد
ات. اون فرق داره گمشوبیرونننن
جیمین. دیگه امدم
ات. از دست تو من چیکار کنم ها؟
جیمین. نمیدونم!
کل این لحظاتو در سکوت گذروندیم که یهو....
جیمین. ات؟
ات. جونم؟
جیمین. اگه من... هیچی ولش کن
ات. بگو
جیمین. هیچی
ات. بخدا میکشمتااا
جیمین. خیله خب آروم باش میگم اگه من یه روزی نتونم کنارت باشم.. هرکز گریه نکن باشه؟.. چون هر قطره ای که مثل مروارید از چشمات میباره باعث میشه همون قدر دوباره بمیرم...
ات. میشه بس کنی(بغض)
جیمین. اصلا باتو نمیشه حرف زد درجا بغض میکنی
ات. الان من بگم میخوام ترکت کنم تو چه ریکشنی نشون میدی هاااا؟
جیمین. خب....(یهو بغضش ترکید)
ات. یا جد جیمین... چته؟
جیمین. میدونی که من رویه این کلمات حساسمممم(گریه)
ات. دیدی؟ دیدی باز من بغض میکنم ولی تو عر میزنی(خنده)
جیمین. ات خواهش میکنم هیچ وقت ولم نکن..
صورتشو تو دستام قاب کردمو لباشو کوتاه بوسیدم
ات. ترکت نمیکنم
بغلم کردو منم همینطور
پرش زمانی به 3روز بعد
"ویو ات"
تو اتاقم نشسته بودم داشتم به گلی که جیمین دیروز برام اورده بود آب میدادم که یهو در با شتاب باز شدو قیافه نگران میا مواجه شدم قبل از اینکه بزاره چیزی بگم گفت..
میا.مـ ملکه شورش کردن
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
ویو ات
لحظه ای چشم منوجیمین به میا و جونگ هو خورد که با بغض داشتن همدیگه رو نگا میکردن ولی بخاطر حضور ما همدیگه رو بغل نمیکردن
ات. بیا بریم اتاقمون... میا؟ تو اینجا بمون با جونگ هو بیا بعدا
میا. چـ چشم
با جیمین رفتیم بیرون کنار دیوار سلول وایستادیمو نگاشون کردیم من جلویه جیمین بودمو اون پشت سرم... میا جونگ هو همدیگه رو بغل کردنو بوسیدن همون لحضه جیمین منو برگردوندمو بوسیدم منم همراهیش میکردم اصلا دلتنگیم در حدی بود که توصیف کردنش سخته ازهم جدا شدیم
جیمین. خطرناکه باید برگردی..
ات. مگر اینکه از رو جنازم رد بشی
جیمین. یاااا ات؟
ات. یااا جیمین؟
جیمین. هوفففف بریم لباس بدم بپوش اینا چیه؟
ات. خب چیکار کنم؟ راه هی گل بود
جیمین. باشه باشه بیا بریم حموم
ات. از حموم خاطره خوبی ندارم
جیمین. مگه قراره نبود فراموش کنی؟
ات. باشه باشه بریم
ات. راستی!!
جیمین. چیشده؟
ات. اون نگهبانه هم اخراج کن
جیمین. باشه هرچی عشقم بگه
ات. لبخند
یه سمت حموم رفتیم
ات. میشه لباس بیاری برام؟ بیرون از حموم بزار خودم برمیدارم
جیمین. باشه
چند دقیقه ای گذشته بود که جیمین رفته بود چشمامو بسته بودم که یهو با صدایه آب چشامو باز کردم دیدم جیمین امده نشسته پیشم
ات. یااااا اینجا چیکار میکنی برو بیرون(جلویه بدنشو گرفته)
جیمین. یاااا زنمی ها نمیخوام
ات. تا نزدمت پاشو
جیمین. حالا ازم بچه هم میخواد
ات. اون فرق داره گمشوبیرونننن
جیمین. دیگه امدم
ات. از دست تو من چیکار کنم ها؟
جیمین. نمیدونم!
کل این لحظاتو در سکوت گذروندیم که یهو....
جیمین. ات؟
ات. جونم؟
جیمین. اگه من... هیچی ولش کن
ات. بگو
جیمین. هیچی
ات. بخدا میکشمتااا
جیمین. خیله خب آروم باش میگم اگه من یه روزی نتونم کنارت باشم.. هرکز گریه نکن باشه؟.. چون هر قطره ای که مثل مروارید از چشمات میباره باعث میشه همون قدر دوباره بمیرم...
ات. میشه بس کنی(بغض)
جیمین. اصلا باتو نمیشه حرف زد درجا بغض میکنی
ات. الان من بگم میخوام ترکت کنم تو چه ریکشنی نشون میدی هاااا؟
جیمین. خب....(یهو بغضش ترکید)
ات. یا جد جیمین... چته؟
جیمین. میدونی که من رویه این کلمات حساسمممم(گریه)
ات. دیدی؟ دیدی باز من بغض میکنم ولی تو عر میزنی(خنده)
جیمین. ات خواهش میکنم هیچ وقت ولم نکن..
صورتشو تو دستام قاب کردمو لباشو کوتاه بوسیدم
ات. ترکت نمیکنم
بغلم کردو منم همینطور
پرش زمانی به 3روز بعد
"ویو ات"
تو اتاقم نشسته بودم داشتم به گلی که جیمین دیروز برام اورده بود آب میدادم که یهو در با شتاب باز شدو قیافه نگران میا مواجه شدم قبل از اینکه بزاره چیزی بگم گفت..
میا.مـ ملکه شورش کردن
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۶.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.