p42
p42
نگاهی به سرو وضعم انداختم راست میگفت شبه گدا ها شده بودم خب راه هی گل بود من چیکار کنم اصلا این عوضی میدونه من کیم؟...
ات. میدونی من کی هستم؟
نگهبان امد نزدیک صورتمو گفت...
..... یه گدا؟
بیعشور عوضی چطور جرعت میکنه؟؟؟ صبرم لب ریز شدو بهش سیلی محکمی به صورتش زدم..
میا. خوب کردی بانویه من
ات. هه چطور جرعت میکنید با ملکه این کشور همیچین رفتاری کنید؟
نگهبان که بخاطر سیلی جانانه ای که من بهش زدم صورتش پایین بودو بالا اوردو یه سیلی بهم زدم که افتادم زمین...
..... تو؟ چطوری جرعت میکنی منو بزنی هاااا؟ که ملکه ای اره؟ پس منم پادشاهم! ببریدشون
چهار نفر امدن سمتمونو دوتاشون دست میا ودوتا دیگه دست منو گرفتنو بردنمون.... اینجا؟ اینجا که زندانه!
ات. عوضییی آشغال بعد اینکه معلوم شد ملکم میفهمی با کی طرفی
بدون توجه به حرفم رفتن.. برگشتم سمت میا که دیدم داره گریه میکنه
ات. چیشده؟
میا. هق اگه الان تو روستا بودیم همچین بلایی سرمون نمیومد هق...
ات. یااا به جنبه مثبتش فک کن مثلا.. مثلا جونگ هو میادو همدیگه رو میبینید
میا. واقعا؟
ات. هوممم
همون لحظه صدایه آشنایی از دور به گوشم خورد... جیمینه؟.. اره خودشه داشت سلول هارو برسی میکرد.. شوهر قشنگم چنقده دلتنگش بودم دو سلول مونده بود که به سلول ما برسه
میا. صـ صدایه جونگ هو وپادشاه نیست؟!(بغض،تعجب)
ات. خودشونن
ویو جیمین
بهم گفتن یکی خودشو جایه ملکه زده و نگهبانو کتک زده میخوام ببینم کدوم زنیکه ای خودشو جایه ات ی من جا زده! به سمت سلول ها رفتمو به سلول اونا رسیدم... چی؟!
جیمین. ات؟!!!
جونگ هو. مـ میا؟!
جیمین جونگ هو. شما دوتا اینجا چیکار میکنید؟!
ات. جیمینمممم(گریه مثل گاو)
جیمین. این درو باز کنید ببینم..
.... میشناسیشون؟
جیمین. ملکس...
..... چـ چییییی
جیمین. گمشو درو باز کننننن
... چـ چشم
درو باز کردن
ات. دیدی؟ دیدی گفتم ملکم؟؟؟
..... مـ من متاسفم
ات. نشونت میدم حالا کار دارم گمشووووو
.... چـ چشم
برگشت طرف من که محکم بغلش کردم اونم همینطور..
جیمین. دیونه اینجا چیکار میکنی؟!
ات. دلم برات یه زره شده بود
جیمین. منم همینطور..
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
نگاهی به سرو وضعم انداختم راست میگفت شبه گدا ها شده بودم خب راه هی گل بود من چیکار کنم اصلا این عوضی میدونه من کیم؟...
ات. میدونی من کی هستم؟
نگهبان امد نزدیک صورتمو گفت...
..... یه گدا؟
بیعشور عوضی چطور جرعت میکنه؟؟؟ صبرم لب ریز شدو بهش سیلی محکمی به صورتش زدم..
میا. خوب کردی بانویه من
ات. هه چطور جرعت میکنید با ملکه این کشور همیچین رفتاری کنید؟
نگهبان که بخاطر سیلی جانانه ای که من بهش زدم صورتش پایین بودو بالا اوردو یه سیلی بهم زدم که افتادم زمین...
..... تو؟ چطوری جرعت میکنی منو بزنی هاااا؟ که ملکه ای اره؟ پس منم پادشاهم! ببریدشون
چهار نفر امدن سمتمونو دوتاشون دست میا ودوتا دیگه دست منو گرفتنو بردنمون.... اینجا؟ اینجا که زندانه!
ات. عوضییی آشغال بعد اینکه معلوم شد ملکم میفهمی با کی طرفی
بدون توجه به حرفم رفتن.. برگشتم سمت میا که دیدم داره گریه میکنه
ات. چیشده؟
میا. هق اگه الان تو روستا بودیم همچین بلایی سرمون نمیومد هق...
ات. یااا به جنبه مثبتش فک کن مثلا.. مثلا جونگ هو میادو همدیگه رو میبینید
میا. واقعا؟
ات. هوممم
همون لحظه صدایه آشنایی از دور به گوشم خورد... جیمینه؟.. اره خودشه داشت سلول هارو برسی میکرد.. شوهر قشنگم چنقده دلتنگش بودم دو سلول مونده بود که به سلول ما برسه
میا. صـ صدایه جونگ هو وپادشاه نیست؟!(بغض،تعجب)
ات. خودشونن
ویو جیمین
بهم گفتن یکی خودشو جایه ملکه زده و نگهبانو کتک زده میخوام ببینم کدوم زنیکه ای خودشو جایه ات ی من جا زده! به سمت سلول ها رفتمو به سلول اونا رسیدم... چی؟!
جیمین. ات؟!!!
جونگ هو. مـ میا؟!
جیمین جونگ هو. شما دوتا اینجا چیکار میکنید؟!
ات. جیمینمممم(گریه مثل گاو)
جیمین. این درو باز کنید ببینم..
.... میشناسیشون؟
جیمین. ملکس...
..... چـ چییییی
جیمین. گمشو درو باز کننننن
... چـ چشم
درو باز کردن
ات. دیدی؟ دیدی گفتم ملکم؟؟؟
..... مـ من متاسفم
ات. نشونت میدم حالا کار دارم گمشووووو
.... چـ چشم
برگشت طرف من که محکم بغلش کردم اونم همینطور..
جیمین. دیونه اینجا چیکار میکنی؟!
ات. دلم برات یه زره شده بود
جیمین. منم همینطور..
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۲.۹k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.