part
part 176
سوزومه: اوکی مسواکمو میزنمو میام
ری: پس من میرم توهم بیا
سوزومه: اوکیی
سوزومه رفت سما حموم و صورتشو شستو مسواک زد و رفت اتاق ری داشت لباسشو عوض میکرد سوزومه بدون هیچ ریکشنی روی تخت دراز کشید زل زده بود ری
سوزومه: هیی میری باشگاه
ری: چطور
سوزومه: عضله در اوردی
ری: هی دختره هیز چشاتو در بیش کن
سوزومه: ایش مثلا چی داری بخوام بخاطرت چشامو دربیش کنم
ری: کلی دختر واسه این بدن خودشونو طلف میکنن
سوزومه: از سینگل بودنت معلوم بود مستر. خوب شد جسیکا تورو گرفت وگرنه تا اخر عمرت باید سینگل میبودی
ری: هه من خودم به حرکی پا نمیدم
سوزومه: هعییی تو راست میگی مستر
ری اومدو کنار سوزومه دراز کشیدو از پشت سوزومه رو بغل کرد سوزومه چشماشو بستو خوابید ری موهای سوزومه رو نوازش میکرد سوزومه خیلی مظلوم خوابیده بود
ری: میدونی سوزی هیچ وقت نتونستم جرت اعتراف کردن بهتو داشته باشم. حس من یک طرفه بود و تو منو بیشتر از یه دوست نمیخواستی. نمیتونم جنیور رو سرزنش کنم چون اون کاری رو کرد که من هیچ وقت نتونستم کاری که تو این پونزده سال نتونستم بکنم... من تصمیم گرفتم برات برادری کنم و عشقی که تو دلم حبسش کردمو با جسیکا شریک بشم این بهترین راهِ مگه نه؟ من قول میدم قوی باشمو تمام تلاشمو بکنم تا تو و جسیکا همیشه خوشحال باشید
ری بوسه ای روی موهای سوزومه کرد خوابید
«صبح»
با صدای الارم هردوشون بیدار شدن سوزومه رفت اتاقشو اماده شد و با ری رفتن پایین صبحونه خوردنو سوار ماشین شدن ری سوزومه رو رسوندو رفت سوزومه رفت داخل خوابگاه رفت اتاقش که دید دخترا تازه بیدار شدن
سوزومه: گود مورنینگ
لیلی: های
پاتریشیا: صحر خیز شدی
سوزومه: از قبل بودم
پاتریشیا: اره جون عمت
لیلی: ری کجاست
سوزومه: منو رسوندو رفت
لیلی: وای همینطوری رفت
سوزومه: اره چطور
کاترین: خنگ خدا الان میخوای چه گوهی بخوری اقای مورفی پارت میکنه
سوزومه: عاییی الان چه خاکی بریزم تو سرم
لیلی: همین الان زنگ بزن به ری بگو برگرده
سوزومه: اوکی
سوزومه: اوکی مسواکمو میزنمو میام
ری: پس من میرم توهم بیا
سوزومه: اوکیی
سوزومه رفت سما حموم و صورتشو شستو مسواک زد و رفت اتاق ری داشت لباسشو عوض میکرد سوزومه بدون هیچ ریکشنی روی تخت دراز کشید زل زده بود ری
سوزومه: هیی میری باشگاه
ری: چطور
سوزومه: عضله در اوردی
ری: هی دختره هیز چشاتو در بیش کن
سوزومه: ایش مثلا چی داری بخوام بخاطرت چشامو دربیش کنم
ری: کلی دختر واسه این بدن خودشونو طلف میکنن
سوزومه: از سینگل بودنت معلوم بود مستر. خوب شد جسیکا تورو گرفت وگرنه تا اخر عمرت باید سینگل میبودی
ری: هه من خودم به حرکی پا نمیدم
سوزومه: هعییی تو راست میگی مستر
ری اومدو کنار سوزومه دراز کشیدو از پشت سوزومه رو بغل کرد سوزومه چشماشو بستو خوابید ری موهای سوزومه رو نوازش میکرد سوزومه خیلی مظلوم خوابیده بود
ری: میدونی سوزی هیچ وقت نتونستم جرت اعتراف کردن بهتو داشته باشم. حس من یک طرفه بود و تو منو بیشتر از یه دوست نمیخواستی. نمیتونم جنیور رو سرزنش کنم چون اون کاری رو کرد که من هیچ وقت نتونستم کاری که تو این پونزده سال نتونستم بکنم... من تصمیم گرفتم برات برادری کنم و عشقی که تو دلم حبسش کردمو با جسیکا شریک بشم این بهترین راهِ مگه نه؟ من قول میدم قوی باشمو تمام تلاشمو بکنم تا تو و جسیکا همیشه خوشحال باشید
ری بوسه ای روی موهای سوزومه کرد خوابید
«صبح»
با صدای الارم هردوشون بیدار شدن سوزومه رفت اتاقشو اماده شد و با ری رفتن پایین صبحونه خوردنو سوار ماشین شدن ری سوزومه رو رسوندو رفت سوزومه رفت داخل خوابگاه رفت اتاقش که دید دخترا تازه بیدار شدن
سوزومه: گود مورنینگ
لیلی: های
پاتریشیا: صحر خیز شدی
سوزومه: از قبل بودم
پاتریشیا: اره جون عمت
لیلی: ری کجاست
سوزومه: منو رسوندو رفت
لیلی: وای همینطوری رفت
سوزومه: اره چطور
کاترین: خنگ خدا الان میخوای چه گوهی بخوری اقای مورفی پارت میکنه
سوزومه: عاییی الان چه خاکی بریزم تو سرم
لیلی: همین الان زنگ بزن به ری بگو برگرده
سوزومه: اوکی
- ۳.۷k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط