عشق مشکی
عشق مشکی
p45
از زبان ا.ت:
-ببخشید دیگه حالا یه استخر آنقدر عصبانیت داره عزیزم؟
تهیونگ اخم کرد و روشو ازم برگردوند
منم دستمو انداختم دور گردنش و سرمو فرو کردم تو گردنش و شونشو نوازش کردم
اونم بیشتر منو به خودش چسبوند
+تهیونگ:حیف که تو استخریم وگرنه به حسابت میرسیدم
پوزخندی زدم و با تهیونگ کمی آب بازی کردیم و اومدیم بیرون از استخر
تهیونگ دستمو گرفت و باهم رفتیم تو اتاقمون
-راستی ته برای چی امروز رفتی بیرون!
تهیونگ رفت سمت حوله
+تهیونگ:رفتم سراغ خونه ای که به نام ا.د زده بودم
-خب
+تهیونگ:زنگ خونه رو زدم خونه رو فروخته به یکی ولی آدرس ا.دو ازش گرفتم فردا میرم سراغش
-عه دیگه چی منم باید بیام قولتو یادت رفته؟
+تهیونگ:نه یادم نرفته
-پس چی من میخوام حساب اون عوضیو برسم
سری تکون داد
+تهیونگ:اوکی فردا میریم سراغش
لبخندی زدم
حولمو ورداشتم موهامو خشک کردم تهیونگم فقط به موهام نگاه میکرد
-چیه
+تهیونگ:به تو چه دارم موهای خانممو نگاه میکنم
خنده ای کردم
-همیشه پرویی تعجبی نداره
اونم چشمکی بهم زد
-خیلی گشنمه
+تهیونگ:بریم رستوران!؟
-الان که بعداظهره بزار شب
+تهیونگ:اوکی بیبی
تلویزیون اتاقو روشن کردم فوتبال گذاشته بود پوفی کشیدم خواستم کانالو عوض کنم تهیونگ نزاشت
+تهیونگ:همین خوبه میخوام فوتبال نگاه کنم
با حرص نگاش کردم که کنترل و ازم گرفت
بیخیال سرمو کردم تو گوشیم
تهیونگم همش فریاد میزد برای یه گل خوردن
منم پوفی از حرص میکشیدم
بهم توجهی نمیکرد فقط فوتبال میدید
با ناراحتی روی تخت دراز کشیدم و چشمامو آروم بستم
و سعی کردم بخوابم حالا مگه فریاد های تهیونگ میزاشت هنسفری کردم تو گوشم و راحت چشمامو بستم
60لایک
120 کامنت
p45
از زبان ا.ت:
-ببخشید دیگه حالا یه استخر آنقدر عصبانیت داره عزیزم؟
تهیونگ اخم کرد و روشو ازم برگردوند
منم دستمو انداختم دور گردنش و سرمو فرو کردم تو گردنش و شونشو نوازش کردم
اونم بیشتر منو به خودش چسبوند
+تهیونگ:حیف که تو استخریم وگرنه به حسابت میرسیدم
پوزخندی زدم و با تهیونگ کمی آب بازی کردیم و اومدیم بیرون از استخر
تهیونگ دستمو گرفت و باهم رفتیم تو اتاقمون
-راستی ته برای چی امروز رفتی بیرون!
تهیونگ رفت سمت حوله
+تهیونگ:رفتم سراغ خونه ای که به نام ا.د زده بودم
-خب
+تهیونگ:زنگ خونه رو زدم خونه رو فروخته به یکی ولی آدرس ا.دو ازش گرفتم فردا میرم سراغش
-عه دیگه چی منم باید بیام قولتو یادت رفته؟
+تهیونگ:نه یادم نرفته
-پس چی من میخوام حساب اون عوضیو برسم
سری تکون داد
+تهیونگ:اوکی فردا میریم سراغش
لبخندی زدم
حولمو ورداشتم موهامو خشک کردم تهیونگم فقط به موهام نگاه میکرد
-چیه
+تهیونگ:به تو چه دارم موهای خانممو نگاه میکنم
خنده ای کردم
-همیشه پرویی تعجبی نداره
اونم چشمکی بهم زد
-خیلی گشنمه
+تهیونگ:بریم رستوران!؟
-الان که بعداظهره بزار شب
+تهیونگ:اوکی بیبی
تلویزیون اتاقو روشن کردم فوتبال گذاشته بود پوفی کشیدم خواستم کانالو عوض کنم تهیونگ نزاشت
+تهیونگ:همین خوبه میخوام فوتبال نگاه کنم
با حرص نگاش کردم که کنترل و ازم گرفت
بیخیال سرمو کردم تو گوشیم
تهیونگم همش فریاد میزد برای یه گل خوردن
منم پوفی از حرص میکشیدم
بهم توجهی نمیکرد فقط فوتبال میدید
با ناراحتی روی تخت دراز کشیدم و چشمامو آروم بستم
و سعی کردم بخوابم حالا مگه فریاد های تهیونگ میزاشت هنسفری کردم تو گوشم و راحت چشمامو بستم
60لایک
120 کامنت
۱۸.۱k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.