یاد تو می کنم من در موسم بهاران
یاد تو می کنم من، در موسم بهاران
افسوس رفته ای تو، لعنت به روزگاران
از چشم تو گرفتم، درس هزار و یک شب
گویا به درس و مشقی، بردی دل از هزاران
با التماس و خواهش، گفتم که بازگردی
نفرین به اشک بیجا در چشم بیقراران
دل را به باد دادم، شاید به سویت آمد
سر را نهاده ام من در خیل سربداران
پای پیاده آمد شاعر و بی رمق شد
تا دید بوده ای تو، ارباب دل سواران
تاریخ می زند کف، دنیا به خود ندیده
اینگونه بیقراری در بین سوگواران!
چشمی نمانده من را در سیل اشک هایم
گاهی چو مشک گریم، گاهی شبیه باران
آنقدر می زنم سر، بر درب خانهء تو
"کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران"
افسوس رفته ای تو، لعنت به روزگاران
از چشم تو گرفتم، درس هزار و یک شب
گویا به درس و مشقی، بردی دل از هزاران
با التماس و خواهش، گفتم که بازگردی
نفرین به اشک بیجا در چشم بیقراران
دل را به باد دادم، شاید به سویت آمد
سر را نهاده ام من در خیل سربداران
پای پیاده آمد شاعر و بی رمق شد
تا دید بوده ای تو، ارباب دل سواران
تاریخ می زند کف، دنیا به خود ندیده
اینگونه بیقراری در بین سوگواران!
چشمی نمانده من را در سیل اشک هایم
گاهی چو مشک گریم، گاهی شبیه باران
آنقدر می زنم سر، بر درب خانهء تو
"کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران"
- ۱.۲k
- ۰۷ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط