set me free
#set_me_free
#پارت_23
نمیدونم
داشتم از سردرد می.مردم
: لطفا هر موقع به شهر رسیدیم من رو پیاده کنید
: باشه
گوشیش رو برداشت و شماره ک.سی که انگار دوستش بود رو گرفت و به ماشین وصلش کرد
: الو جیانگ کی کارت تموم میشه بیام دنبالت
: راستش اون دختره بود که چند ماه پیش توی اون کلبه پیدا شد رفت توی کما
: اااا خب
: بهوش اومده و معلوم نیست کی بیام
چی؟ دختره که توی کلبه بود؟
چرا حس میکنم که سویون رو میگه
: باشه پس بهم زنگ بزن
: اوکی
و گوشی رو قطع کرد
رو کردم بهش و گفتم : اجوشی منظورش از دختره توی کلبه چی بود؟
: خبر نداری؟ چند ماه پیش یه دختر در حالی که چاقو خورده بوده رو توی همون کلبه که آخر جاده هستش پیدا کردن توی کما بود دوستم دکترشه انگار امروز بهوش اومده
قلبم ایستاد
نفسم رو به سختی بیرون دادم
یعنی اون واقعا سویونه؟
نمرده بوده؟
زنده بوده؟
فقط توی کما بوده ؟؟؟
: آ آ آ آجوشیییی میشه من رو ببرین بیمارستان دوستتون؟
: چرا؟
: خواهش میکنم من من باید اون دختر رو ببینم
: باشه خب
مسیر رو عوض کرد
با ناخنم به پوست کنار ناخن شستم ور میرفتم
: اون دختر رو میشناسی؟
: چی؟
: میگم اون دختر رو میشناسی
: ن ن نمیدونم شاید شاید بشناسم
توی صورتم نگاه انداخت و گفت : چهرت برام خیلی آشناست
نگاهی بهش کردم که خندید و گفت : آه اینجوری نگام نکن
رسیدیم بیمارستان از ماشین پیاده شدم و به سمت در ورودی دویدم
فوری رفتم سمت میز و به پرستاری که پشت اون بود گفتم : دنبال بیماری میگردم که چند ساعت پیش بهوش اومده
`
#پارت_23
نمیدونم
داشتم از سردرد می.مردم
: لطفا هر موقع به شهر رسیدیم من رو پیاده کنید
: باشه
گوشیش رو برداشت و شماره ک.سی که انگار دوستش بود رو گرفت و به ماشین وصلش کرد
: الو جیانگ کی کارت تموم میشه بیام دنبالت
: راستش اون دختره بود که چند ماه پیش توی اون کلبه پیدا شد رفت توی کما
: اااا خب
: بهوش اومده و معلوم نیست کی بیام
چی؟ دختره که توی کلبه بود؟
چرا حس میکنم که سویون رو میگه
: باشه پس بهم زنگ بزن
: اوکی
و گوشی رو قطع کرد
رو کردم بهش و گفتم : اجوشی منظورش از دختره توی کلبه چی بود؟
: خبر نداری؟ چند ماه پیش یه دختر در حالی که چاقو خورده بوده رو توی همون کلبه که آخر جاده هستش پیدا کردن توی کما بود دوستم دکترشه انگار امروز بهوش اومده
قلبم ایستاد
نفسم رو به سختی بیرون دادم
یعنی اون واقعا سویونه؟
نمرده بوده؟
زنده بوده؟
فقط توی کما بوده ؟؟؟
: آ آ آ آجوشیییی میشه من رو ببرین بیمارستان دوستتون؟
: چرا؟
: خواهش میکنم من من باید اون دختر رو ببینم
: باشه خب
مسیر رو عوض کرد
با ناخنم به پوست کنار ناخن شستم ور میرفتم
: اون دختر رو میشناسی؟
: چی؟
: میگم اون دختر رو میشناسی
: ن ن نمیدونم شاید شاید بشناسم
توی صورتم نگاه انداخت و گفت : چهرت برام خیلی آشناست
نگاهی بهش کردم که خندید و گفت : آه اینجوری نگام نکن
رسیدیم بیمارستان از ماشین پیاده شدم و به سمت در ورودی دویدم
فوری رفتم سمت میز و به پرستاری که پشت اون بود گفتم : دنبال بیماری میگردم که چند ساعت پیش بهوش اومده
`
۲.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.