set me free
#set_me_free
#پارت_24
: چی؟
دوباره حرفم رو تکرار کردمکه گفت : آقا میدونم دارین چی میگین ولی متاسفانه نمیتونم بهتون بگم
هر چی گفتم فایده ای نکرد و حرفی نزد
کلافه به سمت صندلی رفتم و نشستم
راننده داخل بیمارستان اومد و گفت : نذاشتن بری پیشش درسته؟
سرم رو بالا اوردم و گفتم : آره
زنگ زد به دوستش : الو........... اومدم بیمارستان......... اره همونجام بیا
کنارم نشست و گفت : یادم اومد کجا دیدمت
بهش نگاه کرد که ادامه داد : تو با اون دختر توی کلبه بودی . اون روز داشتم رد میشدم از کنار کلبه مثل همیشه اخه میدونی من یکم اونور تر از کلبه کار میکنم و هر روز از اونجا رد میشم
چه نسبتی با اون دختر داری؟؟؟ کی به اون چا.قو زده؟
مات و مبهوت نگاهش میکردم
جوابی نداشتم که بهش بگم
: سلااااام
سرم رو بالا اوردم حتما این همون دوستشه
بلند شدم و سلام کردم
شاید این بتونه کاری بکنه تا من سویون رو ببینم
رو به راننده گفتم: اجوشی میشه از دوستتون بخوایید تا من بتونم سویون رو ببینم؟
پرستار: سویون؟ کیه؟
چی میگفتم؟ اسمش رو نمیدونستم
: همون بیماری که بهوش اومده رو میگم
پرستار : آهاااااا میا رو میگی؟
میا؟ اسمش میا بود؟
گفتم : آره اره خودشه
نگاهی به راننده کرد که گفت : اوه اگه میتونی کاری براش بکن نگرانشه
سرش رو تکون داد و گفت : خب دنبالم بیا
فوری دنبالش راه افتادم و از پله ها بالا رفتیم
اگه سویون نباشه چی؟
اگه اشتباه کرده باشم چی؟
نه نه
جلوی دری ایستاد و گفت : توی این اتاقه
و رفت داخل
پاهام قدرتی نداشتن برای راه رفتن
فقط یک قدم میخواست بردارم تا سویونم رو ببینم.
ولی فکر اینکه اون سویون نباشه نمیذاشت برم داخل
پرستار : آقا نمیایین داخل؟
#پارت_24
: چی؟
دوباره حرفم رو تکرار کردمکه گفت : آقا میدونم دارین چی میگین ولی متاسفانه نمیتونم بهتون بگم
هر چی گفتم فایده ای نکرد و حرفی نزد
کلافه به سمت صندلی رفتم و نشستم
راننده داخل بیمارستان اومد و گفت : نذاشتن بری پیشش درسته؟
سرم رو بالا اوردم و گفتم : آره
زنگ زد به دوستش : الو........... اومدم بیمارستان......... اره همونجام بیا
کنارم نشست و گفت : یادم اومد کجا دیدمت
بهش نگاه کرد که ادامه داد : تو با اون دختر توی کلبه بودی . اون روز داشتم رد میشدم از کنار کلبه مثل همیشه اخه میدونی من یکم اونور تر از کلبه کار میکنم و هر روز از اونجا رد میشم
چه نسبتی با اون دختر داری؟؟؟ کی به اون چا.قو زده؟
مات و مبهوت نگاهش میکردم
جوابی نداشتم که بهش بگم
: سلااااام
سرم رو بالا اوردم حتما این همون دوستشه
بلند شدم و سلام کردم
شاید این بتونه کاری بکنه تا من سویون رو ببینم
رو به راننده گفتم: اجوشی میشه از دوستتون بخوایید تا من بتونم سویون رو ببینم؟
پرستار: سویون؟ کیه؟
چی میگفتم؟ اسمش رو نمیدونستم
: همون بیماری که بهوش اومده رو میگم
پرستار : آهاااااا میا رو میگی؟
میا؟ اسمش میا بود؟
گفتم : آره اره خودشه
نگاهی به راننده کرد که گفت : اوه اگه میتونی کاری براش بکن نگرانشه
سرش رو تکون داد و گفت : خب دنبالم بیا
فوری دنبالش راه افتادم و از پله ها بالا رفتیم
اگه سویون نباشه چی؟
اگه اشتباه کرده باشم چی؟
نه نه
جلوی دری ایستاد و گفت : توی این اتاقه
و رفت داخل
پاهام قدرتی نداشتن برای راه رفتن
فقط یک قدم میخواست بردارم تا سویونم رو ببینم.
ولی فکر اینکه اون سویون نباشه نمیذاشت برم داخل
پرستار : آقا نمیایین داخل؟
۱.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.