ادامه
ادامه ...
نصفه شب تو هم خواب نما میشه من میترسم.. شرمنده و گرفته نگاش کردم که خندید و گفت: اونجوري هم نگام نکن...
نکن... برو ور دل اقات. تا صبح رژه برو. عه عه... رفت سمت اتاق. نفسم بند اومد و از شرم سرخ شدم. امشب دیگه تکمیلم... بلند شدم و تند :گفتم نه به خدا دیگه نمیرم.. که جیمین نرم دستم رو گرفت و گفت:بیا اتاق من.. داغ کردم و لرزون .گفتم نه من حتي نمیدونستم چي باید بگم و چطور بگم. اي خداا... فقط میدونستم امشب کاسه ابروریزیم پره نمیتونم عین ندید بدیدا بپرم بغلش بگم بریم عزیزم که و خيلي معذب نگاش کردم
نصفه شب تو هم خواب نما میشه من میترسم.. شرمنده و گرفته نگاش کردم که خندید و گفت: اونجوري هم نگام نکن...
نکن... برو ور دل اقات. تا صبح رژه برو. عه عه... رفت سمت اتاق. نفسم بند اومد و از شرم سرخ شدم. امشب دیگه تکمیلم... بلند شدم و تند :گفتم نه به خدا دیگه نمیرم.. که جیمین نرم دستم رو گرفت و گفت:بیا اتاق من.. داغ کردم و لرزون .گفتم نه من حتي نمیدونستم چي باید بگم و چطور بگم. اي خداا... فقط میدونستم امشب کاسه ابروریزیم پره نمیتونم عین ندید بدیدا بپرم بغلش بگم بریم عزیزم که و خيلي معذب نگاش کردم
- ۴.۴k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط