*Dance in the sunset*PT2
-واو ا/ت.توی بهت نماد یه کاراموز تازه وارد باشی.چطور؟
+خب حقیقتش. من توی بچه گیم هم بالرین بودم ولی امداه دادم همینطوری تا الان که کاراموز شدم.
-واو خیلی خوب بود.ادماه بده فایتینگ.
+ممنون
-بچه ها میتونید استراحت کنید من برمیگردم
از سالن خارج شدم و رفتم توی حیاط که یکم هوا بخوردم
*ا/ت ویو*
همینطور که نفس نفس میزدم بطری ابم رو برداشتم و چند قلپ از خوردم که یه کاراموز حدودا دوازده ساله اومد پیشم و گفت
یونا:سلام ا/ت شی.من یونام
+سلام یونا.
یونا:ا/ت شی اول که میتونم اونی صدات کنم
+حتما
یونا:ممنون اونی.میخواستم بدونم که میتونی اون حرکات خیلی خوشگلت رو به منم یاد بدی؟
+حتما چرا که نه.چون الان کاراموزیم هر وقت خواستیم میتونیم تمرین کنیم.
یونا:حتی الان؟
+الان نه ولی عصر حتما
یونا:ممنون اونی
+خواهش میکنم
نشستم گوشه ی سالن و مبایلمو چک کردم که چندتا از کاراموزا ریختن دورم و شروع کردن تعریف کردن.داشتم باهاشون حرف میزدم که هیونا اومد
هیونا:میبینم که نرسیده دورت خیلی شلوغه ا/ت شی
ریوجین:هی چیکارش داری زورگو
هیجین:دقیقا
هیونا:هیچی فقط لطفا اینقدر تو چچشم اقای کیم نباش و خودنمایی نکن
مینهی:اون هیچ وقت خودنمایی...
نزاشتم مینهی حرف رو کامل کنه و گفتم
+هیونا من نه برام مهمه که با استاد کیم اجرا کنم.نه برام مهمه که من شاگرد خوبه ی کلاس باشم و اتفاقا از خودنمایی هم متنفرم از ادمای افاده ای هم مثل تو خیلی متنفرم.پس نزار از همین اول باهم دشمن بشیم و اینقدر نپیچ به پرو پام چون هیچ قصد جلب توجه ی استاد کیم رو ندارم و نخواهم داشت من فقط رویام این بده که بالرین بشم فهمیدی.افرین دختر خوب
معلوم بود که کم اورده بدون توجه به هیچ کس بطری ابشو روم خالی کرد و شروع کرد قهقه زدن
+یآاااا حد خودتو بدون
هیونا:اگه ندونم
+به مرور زمان میفهمی
ریوجین:ا/ت برو خوابگاه لباستو عوض کن.الان سرما میخوری.
+اوک
از سالن بیرون اومدم که کیم منو دید و گفت
-کجا میری؟
+با توجه به شرایطم که هیونا اب ریخت روم دارم میرم خوابگاه که لباسم رو عوض کنم
-صبر کن الان میام
رفتم توی سالن و بعد چند مین با یه سوییشرت برگشت و گفت
-اینو بپوش هوا امروز یکم سرده.سرما میخوری
+ممنون
سوییشرت و گرفتم و پوشیدم و رفتم سمت خوابگاه .با کلیدایی که داشتم درو باز کردم و رفتم تو رفتم توی اتاقم و از توی چمدونم یه لباس برداشتم و عوض کردم لباسمو موهامو با حوله خشک کردم و یکم سشوار کشیدم و دوباره گوجه ای بستم بالای سرم از خوابگاه امدم بیرونو برگشتم توی سالن
+من اومدم
-اوو برو وایسا سر جات و تمرین کن
+باشه
رفتم و سر جام وایسدم و دونه دونه تمرین هایی که بهمون میداد رو دونه دنه انجام میدادم حدود دو سه ساعت که گذشت تمرینمون تموم شد همه رفتن داشتم وسایلمو جمع میکردم که استاد کیم اومد پیشم و گفت
-راستی میتونی هروقت که خواستی بیای توی سالن و تمرین کنیم.
+ممنون
-فک کنم از کل کاراموزها بزرگ تر باشی.
+نمیدونم چطور؟
-اخه بزرگترین کاراموزم 19 سالشه
+مثل اینکه
-مگه چند سالته؟
+23
-اوو دوسال کلا باهم تفاهم داریم
+اوهوم
+من دیگه برم.فعلا
-برو.
رفتم بیرون از سالن و رفتم توی خابگاه که ریوجین بهم لبخندی زد و گفت
ریوجین:میبینم که ینفرعاشق شده...
+چی میگی؟
مینهی:اون خیلی خوب میتونه احساسات ادما رو تشخیص بده.از لحظه ی اولی که استاد کیم تورو دید تا وقتی که محو رقصیدنت شد بود و برات سوییشرتش رو اورد تا الان که داشتین باهم حرف میزدین
+یاااا شاید برای همه اینطوریه
ریوجین:استاد کیم خیلی با کسی گرم نمیگیره
+اوک من تسلیمم
مینهی:نظرتون چیه یکم بیرم روی حیاط؟
+خوبه.من باید برم سوییشرت کیم رو هم تحویل بدم
ریوجین:کفتر عاشق
+یااا بیا برو ادم با بزرگترش اینجوری حرف میزنه اخه
مینهی:(خنده)
از خوابگاه اومدم بیرون و رفتم سمت سالن تمرین.
+استاد کیم؟
-هوم.کاری داشتی؟
+سوییشرتتون
-اوو ممنون.راستی باهام راحت باش فاصله ی سنیمون کمه نیازی نیست خیلی رسمی باشی میتنی تهیونگ یا ته ته صدام کنی
+باشه تهیونگ
-(خنده)
از سالن اومدم بیرونو رفتم پیش ریوجین و مینهی و گفتم
+قبل از اینکه من بیام بزرگترین کاراموز کی بوده؟
مینهی:منوهیونا.چطور؟
+اخه الان کیم بهم گفت که باهاش راحت باشم و تهیونگ صداش کنم اونم فقط چون فاصله سنیمون دو ساله
ریوجین:مطمئن باش عاشقت شده شکی توش نیست
+خب حقیقتش. من توی بچه گیم هم بالرین بودم ولی امداه دادم همینطوری تا الان که کاراموز شدم.
-واو خیلی خوب بود.ادماه بده فایتینگ.
+ممنون
-بچه ها میتونید استراحت کنید من برمیگردم
از سالن خارج شدم و رفتم توی حیاط که یکم هوا بخوردم
*ا/ت ویو*
همینطور که نفس نفس میزدم بطری ابم رو برداشتم و چند قلپ از خوردم که یه کاراموز حدودا دوازده ساله اومد پیشم و گفت
یونا:سلام ا/ت شی.من یونام
+سلام یونا.
یونا:ا/ت شی اول که میتونم اونی صدات کنم
+حتما
یونا:ممنون اونی.میخواستم بدونم که میتونی اون حرکات خیلی خوشگلت رو به منم یاد بدی؟
+حتما چرا که نه.چون الان کاراموزیم هر وقت خواستیم میتونیم تمرین کنیم.
یونا:حتی الان؟
+الان نه ولی عصر حتما
یونا:ممنون اونی
+خواهش میکنم
نشستم گوشه ی سالن و مبایلمو چک کردم که چندتا از کاراموزا ریختن دورم و شروع کردن تعریف کردن.داشتم باهاشون حرف میزدم که هیونا اومد
هیونا:میبینم که نرسیده دورت خیلی شلوغه ا/ت شی
ریوجین:هی چیکارش داری زورگو
هیجین:دقیقا
هیونا:هیچی فقط لطفا اینقدر تو چچشم اقای کیم نباش و خودنمایی نکن
مینهی:اون هیچ وقت خودنمایی...
نزاشتم مینهی حرف رو کامل کنه و گفتم
+هیونا من نه برام مهمه که با استاد کیم اجرا کنم.نه برام مهمه که من شاگرد خوبه ی کلاس باشم و اتفاقا از خودنمایی هم متنفرم از ادمای افاده ای هم مثل تو خیلی متنفرم.پس نزار از همین اول باهم دشمن بشیم و اینقدر نپیچ به پرو پام چون هیچ قصد جلب توجه ی استاد کیم رو ندارم و نخواهم داشت من فقط رویام این بده که بالرین بشم فهمیدی.افرین دختر خوب
معلوم بود که کم اورده بدون توجه به هیچ کس بطری ابشو روم خالی کرد و شروع کرد قهقه زدن
+یآاااا حد خودتو بدون
هیونا:اگه ندونم
+به مرور زمان میفهمی
ریوجین:ا/ت برو خوابگاه لباستو عوض کن.الان سرما میخوری.
+اوک
از سالن بیرون اومدم که کیم منو دید و گفت
-کجا میری؟
+با توجه به شرایطم که هیونا اب ریخت روم دارم میرم خوابگاه که لباسم رو عوض کنم
-صبر کن الان میام
رفتم توی سالن و بعد چند مین با یه سوییشرت برگشت و گفت
-اینو بپوش هوا امروز یکم سرده.سرما میخوری
+ممنون
سوییشرت و گرفتم و پوشیدم و رفتم سمت خوابگاه .با کلیدایی که داشتم درو باز کردم و رفتم تو رفتم توی اتاقم و از توی چمدونم یه لباس برداشتم و عوض کردم لباسمو موهامو با حوله خشک کردم و یکم سشوار کشیدم و دوباره گوجه ای بستم بالای سرم از خوابگاه امدم بیرونو برگشتم توی سالن
+من اومدم
-اوو برو وایسا سر جات و تمرین کن
+باشه
رفتم و سر جام وایسدم و دونه دونه تمرین هایی که بهمون میداد رو دونه دنه انجام میدادم حدود دو سه ساعت که گذشت تمرینمون تموم شد همه رفتن داشتم وسایلمو جمع میکردم که استاد کیم اومد پیشم و گفت
-راستی میتونی هروقت که خواستی بیای توی سالن و تمرین کنیم.
+ممنون
-فک کنم از کل کاراموزها بزرگ تر باشی.
+نمیدونم چطور؟
-اخه بزرگترین کاراموزم 19 سالشه
+مثل اینکه
-مگه چند سالته؟
+23
-اوو دوسال کلا باهم تفاهم داریم
+اوهوم
+من دیگه برم.فعلا
-برو.
رفتم بیرون از سالن و رفتم توی خابگاه که ریوجین بهم لبخندی زد و گفت
ریوجین:میبینم که ینفرعاشق شده...
+چی میگی؟
مینهی:اون خیلی خوب میتونه احساسات ادما رو تشخیص بده.از لحظه ی اولی که استاد کیم تورو دید تا وقتی که محو رقصیدنت شد بود و برات سوییشرتش رو اورد تا الان که داشتین باهم حرف میزدین
+یاااا شاید برای همه اینطوریه
ریوجین:استاد کیم خیلی با کسی گرم نمیگیره
+اوک من تسلیمم
مینهی:نظرتون چیه یکم بیرم روی حیاط؟
+خوبه.من باید برم سوییشرت کیم رو هم تحویل بدم
ریوجین:کفتر عاشق
+یااا بیا برو ادم با بزرگترش اینجوری حرف میزنه اخه
مینهی:(خنده)
از خوابگاه اومدم بیرون و رفتم سمت سالن تمرین.
+استاد کیم؟
-هوم.کاری داشتی؟
+سوییشرتتون
-اوو ممنون.راستی باهام راحت باش فاصله ی سنیمون کمه نیازی نیست خیلی رسمی باشی میتنی تهیونگ یا ته ته صدام کنی
+باشه تهیونگ
-(خنده)
از سالن اومدم بیرونو رفتم پیش ریوجین و مینهی و گفتم
+قبل از اینکه من بیام بزرگترین کاراموز کی بوده؟
مینهی:منوهیونا.چطور؟
+اخه الان کیم بهم گفت که باهاش راحت باشم و تهیونگ صداش کنم اونم فقط چون فاصله سنیمون دو ساله
ریوجین:مطمئن باش عاشقت شده شکی توش نیست
۶.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.