*Dance in the sunset*PT3
داشتیم توی حیاط باهم قدم میزدیم که یونا اومد سمتمو گفت
یونا:اونی حالا که تمرین تموم شده میتونی بهم یاد بدی.
+حتما.بیا بریم
+گایز من به یونا قول دادم که چندتا حرکت بهش یاد بدم.فعلا(رو به ریوجین و مینهی)
ریوجین:اوک
+فعلا
با یونا رفتیم سمت سالن تمرین تهیونگ هنوز اونجا بود
یونا:سلامی دوباره تهیونگ اوپا
-اوه سلام یونا.بری تمرین اومدی؟
یونا:یجرا اره یجورایی نه. ا/ت قرار بود که بهم رقصی که امرز صبح بهمن نشون داد یاد بده
-اوم چه خوب
+(خنده)
-اووم ا/ت شی بیا این فلش تمام اهنگ ها روشه
+ممنون
فلشو بهم داد و گفت
-مشکلی نداری من اینجا باشم؟
+امم نه
+خب یونا شروع کنیم؟
یونا:اهوم
شروع کرددم گرم کردن و بعدش شروع کردم دونه دونه بهش یاد دادن حرکات...
*تهیونگ ویو*
واقعا عاشقش شدم.من ک اینقدر سست عنصر بودم اما اون خیلی خوبه مهربونه و از حق خودش دفاع میکنه.متوجه ی دعوایی که توی سالن بین ا/ت و هیونا شد شدم ولی نرفتم تو.وقتی داشت با یونا یاد میداد از نظرم اون واقعا مربی خوبی میشد.تفاوت سنی مون هم دوساله شاید برای اجرام انتخابش کردم. همینجوری که محو اون دوتا بودم هیونا اومد توی سالن و گفت
هیونا:اوپا چرا امروز بهم توجه نمیکنی همش توجهت پیش اون دختره ی عوضیه...
-هیونا حد خودتو بدون.من روزای دیگه هم توجه ای نمیکردم.احترم هم میتونی بزاری البته هم به ان هم به من.چون اون الان همه ی شماها بزرگتره و باید بهش احترام بزاری.همین الانشم بخاطر بدرفتاریت با اون ازت عصبانیم.من اولش به تمام کاراموز هام گفتم که باید به هم احترام بزاریم چه کچکتر چه بزرگتر
هیونا:اما اوپا
-ممنون میشم به من نگی اوپا.
هیونا:ایششش باشه استاد معذرت میخوام
-خوبه
هیونا رفت که یونا ازم پرسید
یونا:چرا اینجوری کرد؟
-حتما دوباره مینگو باهاش قهر کرده
یونا:دقیقا
-خب به ادامه ی تمرینتون برسین
یونا:اوکی
همینجوری که داشتن تمرین میکردن بهشون خیره شده بودم و فکر میکردم که ا/ت رو کمک مربی کنم اخه اون همه چیش کامل بود.سخت ترین حرکت هارو بلد بود و حتی توی یک ربع تونست که به یه کاراموز دیگه هم یاد بده.خیلی خوبه....
+خب برای امرو کافیه یونا نه؟
یونا:اوهوم بریم.
+بریم
+ممنون تهیونگ شی
یونا:ممنون تهیونگ اوپا
-خواهش مکنم.ا/ت شی میشه یه دقیقه بمونی؟
+حتما
+یونا تو برو منم میام
یونا:باشه
یونا که رفت تهیونگ در سالن رو بست و گفت
-مایلی که یه تمرین کوچلو باهم داشته باشیم؟
+من؟
-اهوم از منم حرفه ای تری.
+باشه
*تهیونگ ویو*
اهنگ و گذاشتم و شروع کردیم رقصیدن.حتی این رقص روهم بلده.امکان نداره این جزو سخت ترن رقصا بود.کرک و پرام ف*پر خورد.اهنگ که تموم شد خیلی متعجب بهش نگاه کردم و گفتم
-تو چطور مربی نشدی.تو خیلی چیزارو بلدی به وضوح میتونم بگم کاملی.و جالب ترش برام اینه که چرا وامدی کارامز شدی.تو حتی نیازی به کاراموزی نداری.
+ممنون
-میتونی این درخواستم رو قبول کنی؟
+چه درخواستی؟
-میشه که کمک دستم بشی؟یجورایی کمک مربی.
+اوم حتما
-واقعا خوب میرقصی چطور کسی کشفت نکرد
+(خنده)من میرم دیگه بچه ها منتظرمن
-اوو باشه
از سالن خارج شد منم وسایلم و جمع کردم و از سالن رفتم بیرون و رفتم سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونه ام.
یونا:اونی حالا که تمرین تموم شده میتونی بهم یاد بدی.
+حتما.بیا بریم
+گایز من به یونا قول دادم که چندتا حرکت بهش یاد بدم.فعلا(رو به ریوجین و مینهی)
ریوجین:اوک
+فعلا
با یونا رفتیم سمت سالن تمرین تهیونگ هنوز اونجا بود
یونا:سلامی دوباره تهیونگ اوپا
-اوه سلام یونا.بری تمرین اومدی؟
یونا:یجرا اره یجورایی نه. ا/ت قرار بود که بهم رقصی که امرز صبح بهمن نشون داد یاد بده
-اوم چه خوب
+(خنده)
-اووم ا/ت شی بیا این فلش تمام اهنگ ها روشه
+ممنون
فلشو بهم داد و گفت
-مشکلی نداری من اینجا باشم؟
+امم نه
+خب یونا شروع کنیم؟
یونا:اهوم
شروع کرددم گرم کردن و بعدش شروع کردم دونه دونه بهش یاد دادن حرکات...
*تهیونگ ویو*
واقعا عاشقش شدم.من ک اینقدر سست عنصر بودم اما اون خیلی خوبه مهربونه و از حق خودش دفاع میکنه.متوجه ی دعوایی که توی سالن بین ا/ت و هیونا شد شدم ولی نرفتم تو.وقتی داشت با یونا یاد میداد از نظرم اون واقعا مربی خوبی میشد.تفاوت سنی مون هم دوساله شاید برای اجرام انتخابش کردم. همینجوری که محو اون دوتا بودم هیونا اومد توی سالن و گفت
هیونا:اوپا چرا امروز بهم توجه نمیکنی همش توجهت پیش اون دختره ی عوضیه...
-هیونا حد خودتو بدون.من روزای دیگه هم توجه ای نمیکردم.احترم هم میتونی بزاری البته هم به ان هم به من.چون اون الان همه ی شماها بزرگتره و باید بهش احترام بزاری.همین الانشم بخاطر بدرفتاریت با اون ازت عصبانیم.من اولش به تمام کاراموز هام گفتم که باید به هم احترام بزاریم چه کچکتر چه بزرگتر
هیونا:اما اوپا
-ممنون میشم به من نگی اوپا.
هیونا:ایششش باشه استاد معذرت میخوام
-خوبه
هیونا رفت که یونا ازم پرسید
یونا:چرا اینجوری کرد؟
-حتما دوباره مینگو باهاش قهر کرده
یونا:دقیقا
-خب به ادامه ی تمرینتون برسین
یونا:اوکی
همینجوری که داشتن تمرین میکردن بهشون خیره شده بودم و فکر میکردم که ا/ت رو کمک مربی کنم اخه اون همه چیش کامل بود.سخت ترین حرکت هارو بلد بود و حتی توی یک ربع تونست که به یه کاراموز دیگه هم یاد بده.خیلی خوبه....
+خب برای امرو کافیه یونا نه؟
یونا:اوهوم بریم.
+بریم
+ممنون تهیونگ شی
یونا:ممنون تهیونگ اوپا
-خواهش مکنم.ا/ت شی میشه یه دقیقه بمونی؟
+حتما
+یونا تو برو منم میام
یونا:باشه
یونا که رفت تهیونگ در سالن رو بست و گفت
-مایلی که یه تمرین کوچلو باهم داشته باشیم؟
+من؟
-اهوم از منم حرفه ای تری.
+باشه
*تهیونگ ویو*
اهنگ و گذاشتم و شروع کردیم رقصیدن.حتی این رقص روهم بلده.امکان نداره این جزو سخت ترن رقصا بود.کرک و پرام ف*پر خورد.اهنگ که تموم شد خیلی متعجب بهش نگاه کردم و گفتم
-تو چطور مربی نشدی.تو خیلی چیزارو بلدی به وضوح میتونم بگم کاملی.و جالب ترش برام اینه که چرا وامدی کارامز شدی.تو حتی نیازی به کاراموزی نداری.
+ممنون
-میتونی این درخواستم رو قبول کنی؟
+چه درخواستی؟
-میشه که کمک دستم بشی؟یجورایی کمک مربی.
+اوم حتما
-واقعا خوب میرقصی چطور کسی کشفت نکرد
+(خنده)من میرم دیگه بچه ها منتظرمن
-اوو باشه
از سالن خارج شد منم وسایلم و جمع کردم و از سالن رفتم بیرون و رفتم سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونه ام.
۶.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.