نفس زدن های دختر به پوسته سفید گردنش برخورد میکرد و بدن
نفس زدن های دختر به پوسته سفید گردنش برخورد میکرد و بدن دختر رو بخوبی میتونست از پشت حس کنه..
اون کی بود؟
چجوری.. با این سرعت..
نگاه ریزی به هیسونگ انداخت
دختر مو بلند که دسته جارو رو جلوی گردن پسر گرفته بود.
همونطور که فکر میکرد..
هیسونگ هم نمیتونست چهره دختر پوشتیش رو ببینه..
- شما کی هستین؟
" هه.. اینو من باید ازت بپرسم..
دختر دسته فلزی رو بیشتر فشار داد..
" حرف بزن تا خفت نکردم.
پسر پوزخند رو مخی زد..
- هه.. از اعتماد به نفست خوشم اومد
به دختر فرصت جواب نداد و با یه حرکت زیرکانه
جاهاشون تغییر کرد..
حالا اون میله فلزی روی گلو یوری فشرده میشد
پسر یکی از دستاش رو دور شونه دختر حلقه کرد بود و اونو به خودش میفشرد تا راهی برای فرار نداشته باشه..
حس میکرد داره خفه میشه..
نفسش..
حتی نمیتونست جیغ بزنه..
برای اولین بار تو زندگیش میخواست اورگلو با لگد اون در رو باز کنه و وارد شه..
ولی.. دقیقا الان..
خبری از هیچکس نیست.
نه اورگلو ..
نه سای..
نگاهی به جنیس انداخت..
اونم دقیقا مثل خودش
پسر تیغ به روی گرنش نزدیک میکرد..
نه..
- هه.. چقدر ضعیف..
حرف های تمسخر امیز پسر اون رو به آتیش میکشید .
با نگاهی به جنیس نقشه جدید رو سنجید..
یوری مجدد میله دور گردنش رو فشار داد.
" مردیکه.. دستم بهت برسه میکشمت!!
صدای تحدید های یوری اتاق رو پر کرده بود
نگاهی ریزی به زیر پاش انداخت.
کفش پاشنه بلند سای روی زمین افتاده بود.
خودشه..نقشه جنیس..
با صدای در دو پسر لحظه ای قافل شدن و جنیس و یوری از فرصت استفاده کردن ..
یوری درحالی که به جنیس پشت کرده بود
پشت هاشون رو بهم تکیه دادن
یوری به پسری که چوب دستی دستش بود خیره شد و با پوزخند گفت
" بی نظم بودن خیلی لطف بزرگیه مگه نه ؟!
پسری که تیغ رو گرفته بود و به ظاهر اسمش سونگهون بود با سردی تمام به پاشنه بلند جلو در خیره شد و گفت..
^ عوضی..پس کار تو بود!
" من نه.. ما
یوری اشاره ای به جنیس کرد و جواب پسر رو داد
^ هه..
- خیلی خوب ،کافیه.
پسر میله فلزی رو روب زمین انداخت و اسین های لباسش رو تکوند..
و با غرور حرفش رو ادامه داد..
- بهتر زود حرف بزنین وگرنه...
با حرکت یوری حرفش نصفه موند..
دختر اسلحه رو به طرف نقطه حیاتی پسر نشونی گرفته بود.
و متقابل جنیس اسلحه اش رو به طرف سونگهون نشونی رفت
" و گرنه.!؟ چیه؟نکنه مزاحم نقشه قشنگتون شدیم؟
با جمله آخر یوری بدن دو پسر یخ زد..
یعنی ممکنه دخترا متوجه شده باشن.
یعنی هویت واقعی اونا لو رفته!
دختر پوزخندش رو حفظ کرد.
و جنیس حرفش رو ادامه داد..
£ شما کی هستین؟
و از کی فرمان میگیرن ؟
" نکنه شما..
#نقاب_مافیا
اون کی بود؟
چجوری.. با این سرعت..
نگاه ریزی به هیسونگ انداخت
دختر مو بلند که دسته جارو رو جلوی گردن پسر گرفته بود.
همونطور که فکر میکرد..
هیسونگ هم نمیتونست چهره دختر پوشتیش رو ببینه..
- شما کی هستین؟
" هه.. اینو من باید ازت بپرسم..
دختر دسته فلزی رو بیشتر فشار داد..
" حرف بزن تا خفت نکردم.
پسر پوزخند رو مخی زد..
- هه.. از اعتماد به نفست خوشم اومد
به دختر فرصت جواب نداد و با یه حرکت زیرکانه
جاهاشون تغییر کرد..
حالا اون میله فلزی روی گلو یوری فشرده میشد
پسر یکی از دستاش رو دور شونه دختر حلقه کرد بود و اونو به خودش میفشرد تا راهی برای فرار نداشته باشه..
حس میکرد داره خفه میشه..
نفسش..
حتی نمیتونست جیغ بزنه..
برای اولین بار تو زندگیش میخواست اورگلو با لگد اون در رو باز کنه و وارد شه..
ولی.. دقیقا الان..
خبری از هیچکس نیست.
نه اورگلو ..
نه سای..
نگاهی به جنیس انداخت..
اونم دقیقا مثل خودش
پسر تیغ به روی گرنش نزدیک میکرد..
نه..
- هه.. چقدر ضعیف..
حرف های تمسخر امیز پسر اون رو به آتیش میکشید .
با نگاهی به جنیس نقشه جدید رو سنجید..
یوری مجدد میله دور گردنش رو فشار داد.
" مردیکه.. دستم بهت برسه میکشمت!!
صدای تحدید های یوری اتاق رو پر کرده بود
نگاهی ریزی به زیر پاش انداخت.
کفش پاشنه بلند سای روی زمین افتاده بود.
خودشه..نقشه جنیس..
با صدای در دو پسر لحظه ای قافل شدن و جنیس و یوری از فرصت استفاده کردن ..
یوری درحالی که به جنیس پشت کرده بود
پشت هاشون رو بهم تکیه دادن
یوری به پسری که چوب دستی دستش بود خیره شد و با پوزخند گفت
" بی نظم بودن خیلی لطف بزرگیه مگه نه ؟!
پسری که تیغ رو گرفته بود و به ظاهر اسمش سونگهون بود با سردی تمام به پاشنه بلند جلو در خیره شد و گفت..
^ عوضی..پس کار تو بود!
" من نه.. ما
یوری اشاره ای به جنیس کرد و جواب پسر رو داد
^ هه..
- خیلی خوب ،کافیه.
پسر میله فلزی رو روب زمین انداخت و اسین های لباسش رو تکوند..
و با غرور حرفش رو ادامه داد..
- بهتر زود حرف بزنین وگرنه...
با حرکت یوری حرفش نصفه موند..
دختر اسلحه رو به طرف نقطه حیاتی پسر نشونی گرفته بود.
و متقابل جنیس اسلحه اش رو به طرف سونگهون نشونی رفت
" و گرنه.!؟ چیه؟نکنه مزاحم نقشه قشنگتون شدیم؟
با جمله آخر یوری بدن دو پسر یخ زد..
یعنی ممکنه دخترا متوجه شده باشن.
یعنی هویت واقعی اونا لو رفته!
دختر پوزخندش رو حفظ کرد.
و جنیس حرفش رو ادامه داد..
£ شما کی هستین؟
و از کی فرمان میگیرن ؟
" نکنه شما..
#نقاب_مافیا
- ۴.۳k
- ۱۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط