{درخواستی}
[ گرد باد عشق ]
♡پارت ۲ ♡
*ویو صبح*
@ات...اااتتتتتتت*داد*
ها..چی..چیشده
@پاشو دختر لنگه ظهره
باشه بابا الان پا میشم
*ات چشماشو مالید و از جاش بلند شد رفت کارشو کرد و داشت جلوی میز آرایش اتاقش موهاشو میبست که لارا از طبقه پایین صداش زد داشت از پله ها میرفت پایین که *
چیشده؟
که با دیدن کوکی خشکش زد
–سلام*کیوت و لبخند*
س.سلام..تو ای.اینجا چیکار میکنی؟
–اومدم بریم برای خرید عروسی*لبخند*
چ.چی..ولی......
–صبحانه خوردی؟
نه
–خوبه اول میریم صبحانه میخوریم بعدشم میریم خرید
اما.....
@زود باش دیگه ات برو آماده شو
*چشم غره به لارا*
@بدو بدو
ویو لارا
فکر میکردم جونگ کوک پسر سردی باشه و از این ازدواج ناراضی باشه و به ات محل نده ولی خیلی پسر خون گرم و مهربونیه پس تصمیم گرفتم کاری کنم باهم جور بشن
ات برگشت صمت اتاقش
@من میرم بهش کمک کنم زود آماده بشه
–باشه
ویو ات و لارا
@ات
هوم
@خوش بگذره*خنده*
منظورت چیه
@هوم..جونگ کوک رو میگم دیگه
یا..یادت رفته ازدواج ما اجباریه
@نه یادم نرفته
خوبه
@ولی خیلی جذابه ها
خفه شو*زد به بازوی لارا*
ات لباس پوشیدم و رفت پایین
بریم؟
–.....*محو زیبایی ات شده بود*
جونگ کوک؟
–ها..آره بریم
رفتن سمت ماشین و کوکی در رو برای ات باز کرد و سوار شدن
–خب اول کجا بریم
نمیدونم*سرد*
–اول بریم برای لباس؟
باشه*سرد*
–چرا اینجوری رفتار میکنی
چجوری رفتار میکنم*سرد*
–خیلی سردی
ها..امید وارم یادت نره این ازدواج اجباریه و من هیچ علاقه ای نسبت بهت ندارم
ویو کوک
انگار با گفتن این حرفش یه پارچ آب سرد روم خالی کردن
الان رسیدن مزون و رفتن داخل و یه لباس انتخواب کردن و ات رفت داخل اتاق پرو تا لباس رو بپوشه
ویو کوکی
داشتم به حرفش توی ماشین فکر منظورش این بود که دوسم نداره ولی من دوسش دارم که صدام زد
جونگ کوک
–بله
یه لحظه بیا
*منظورش این بود که بره داخل اتاق پرو*
ادامه دارد.....
چطور بود؟
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.