پارت ۱۸
پارت ۱۸
رفتیم داخل و اونا همچنان سرگرم بودن نشستم رو کاناپه ی رو به رو جیمین هم رفت اشپزخونه
+اهم اهم
(کوک مثل قبلش& تهیونگ ∆ )
∆اوه ببخشید ندیدمتون
+ عیبی نداره (با یه لبخند از سر )
&عه جیمین کی اومدی؟؟
_کلید داشتم درو باز کردم اومد تو... راستی نوشیدنی ندارین تو این خونه؟
∆جز مشروب چیز دیگه ای نیس
&اب هم داریم 😂
_هر هر هر کوفت بی تر ادب
&چته وحشی
&اعان راستی ببخشید به تو سلام نکردم راحت باش
+.....
&اهای خانم
+.....
_جویی چیزی شده؟؟
&این چرا به من زل زده؟؟
+تو....
&هان؟؟
+تو.... تو....
زبونم بند اومده بود اخه جونگکوکو دیدم که تو بغل تهیونگ (مدیر مدرسه کوک) لم داده بود....جیمین میگفت اونو نمیشناسه پس چی میگفت؟؟ +جیمین یه لحظه بیا حیاط
_عاااام باشه
∆اتفاقی افتاده؟؟ به ماهم بگین
+نه چیزی نیست الان برمیگردیم
*فلش بک تو حیاط *
_چیزی شده؟؟
+اون پسره که روی تهیونگ لم داد برادرمه
_هان؟؟
+گفتم برادرمه
_شوخی میکنی؟؟ منو تا اینجا کشوندی میتونستی همون بالا بگی همه باهم بخندیم
+شوخی نیست راسته
_دیوونه ای؟؟
+پس برادرم کی بود که میگفتی نمیشناسیش ولی گفتی حالش خوبه مگ قیافشو ندیدی؟؟
_خب راستش من کلا ندیدمش هیچ خبری هم ازش نداشتم فقط بهت گفتم که حالش خوبه تا خیالت راحت باشه
+واقعا که
_الان میخوای دعوا راه بندازی؟
+برام مهم نی من از اون دخترای لوس که بعد از دروغ جیغ جیغ میکنه و گریه میکنه نیستم
_خب خداروشکر
+ولی قراره پوست کاتو وقتی رفیتم خونع بکنم
_.....
+حالا اینارو ولش پس برادر من کوکه اما چرا تو بغل تهیونگه؟؟ این حرصیم میکنه
_مگ تهیونگ هم میشناسی
+اره اون مدیر مدرسه ی کوکه
_پدر تهیونگ مدیر مدرسه بود
+ینی چی؟؟
_ینی همین
&نمیاین بالا؟؟
+هعی کوک
&کوک؟؟
+ناموصن خری سا خودتو زدی که خریت؟؟
&چی میگی؟؟
_عااااام هیچی بیاین بریم
+ینی تو نمیدونی براد....
همون لحظه جیمین با دستاش دهن جویی رو گرفت تا بقیه حرفو نگه
&چیو نمیدونم؟؟
_هیچی امروز نخوابید الان خوابش میاد برا همین عصبانیه بیا بریم بالا
&اوکی بریم بالا چون وسیله هارو چیدم برا غذا
_آخخخخ چقد گشنمه بریم
رفتیم داخل و اونا همچنان سرگرم بودن نشستم رو کاناپه ی رو به رو جیمین هم رفت اشپزخونه
+اهم اهم
(کوک مثل قبلش& تهیونگ ∆ )
∆اوه ببخشید ندیدمتون
+ عیبی نداره (با یه لبخند از سر )
&عه جیمین کی اومدی؟؟
_کلید داشتم درو باز کردم اومد تو... راستی نوشیدنی ندارین تو این خونه؟
∆جز مشروب چیز دیگه ای نیس
&اب هم داریم 😂
_هر هر هر کوفت بی تر ادب
&چته وحشی
&اعان راستی ببخشید به تو سلام نکردم راحت باش
+.....
&اهای خانم
+.....
_جویی چیزی شده؟؟
&این چرا به من زل زده؟؟
+تو....
&هان؟؟
+تو.... تو....
زبونم بند اومده بود اخه جونگکوکو دیدم که تو بغل تهیونگ (مدیر مدرسه کوک) لم داده بود....جیمین میگفت اونو نمیشناسه پس چی میگفت؟؟ +جیمین یه لحظه بیا حیاط
_عاااام باشه
∆اتفاقی افتاده؟؟ به ماهم بگین
+نه چیزی نیست الان برمیگردیم
*فلش بک تو حیاط *
_چیزی شده؟؟
+اون پسره که روی تهیونگ لم داد برادرمه
_هان؟؟
+گفتم برادرمه
_شوخی میکنی؟؟ منو تا اینجا کشوندی میتونستی همون بالا بگی همه باهم بخندیم
+شوخی نیست راسته
_دیوونه ای؟؟
+پس برادرم کی بود که میگفتی نمیشناسیش ولی گفتی حالش خوبه مگ قیافشو ندیدی؟؟
_خب راستش من کلا ندیدمش هیچ خبری هم ازش نداشتم فقط بهت گفتم که حالش خوبه تا خیالت راحت باشه
+واقعا که
_الان میخوای دعوا راه بندازی؟
+برام مهم نی من از اون دخترای لوس که بعد از دروغ جیغ جیغ میکنه و گریه میکنه نیستم
_خب خداروشکر
+ولی قراره پوست کاتو وقتی رفیتم خونع بکنم
_.....
+حالا اینارو ولش پس برادر من کوکه اما چرا تو بغل تهیونگه؟؟ این حرصیم میکنه
_مگ تهیونگ هم میشناسی
+اره اون مدیر مدرسه ی کوکه
_پدر تهیونگ مدیر مدرسه بود
+ینی چی؟؟
_ینی همین
&نمیاین بالا؟؟
+هعی کوک
&کوک؟؟
+ناموصن خری سا خودتو زدی که خریت؟؟
&چی میگی؟؟
_عااااام هیچی بیاین بریم
+ینی تو نمیدونی براد....
همون لحظه جیمین با دستاش دهن جویی رو گرفت تا بقیه حرفو نگه
&چیو نمیدونم؟؟
_هیچی امروز نخوابید الان خوابش میاد برا همین عصبانیه بیا بریم بالا
&اوکی بریم بالا چون وسیله هارو چیدم برا غذا
_آخخخخ چقد گشنمه بریم
۸.۹k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.