قلبم برای توست p¹¹
قلبم برای توست p¹¹
ویو یونا
جونگ کوک من و برد به پاساژی که همیشه با هم میرفتیم شاد و خوشحال پیاده شدم و رفتم بازوش و گرفتم و رفتیم تو پاساژ
یونا: جونگ کوک توئم باید لباس بگیریا
کوک: من دارم لباس
یونا: نهه هر چی من میگم
کوک: اوکی..
یونا:هوم😆 بیا بریم طبقه ۲
کوک: باشه بریم
داشتیم همینجوری چرخ میزدیم که کوک دستم و کشید و بردم تو یه مغازه
یونا: آی دستم یه خبر بده میخوای وایسی
کوک: ببخشید خب
فروشنده زنه تا کوک و دید با ذوق و عشوه اومد طرفمون
فروشنده: خیلی خوش اومدین جناب و خانم
اولش و با عشوه شروع کرد به خانم رسید با سردی تمام گفت.. دختره چندش...
کوک: ممنون
فروشنده: کمکمی از دستم بر میاد مستر؟
وات؟! چی گفت الان این؟!
یونا: نه ممنون داریم میبینیم فعلا.. میتونید برید..
چسبیدم به کوک و به دختره نگاه کردم. دختره هم داشت با حرص من و نگاه میکرد..
یونا: عزیزم گفتم کمک نمیخوایم! اه کوکی اصلا بیا بریم اونطرف..
دست کوک و گرفتم و کشیدم یه طرف دیگه
کوک: وا یونا چرا اینجوری میکنی
یونا: دختره چندش.. خواستم از شرش راحت شم.. ایشش تو کار مردم دخالت میکنه..
کوک: اروم باش حالا تو...
یونا: کوک میخوام فردا خوشتیپ ترین پسر بشیا پس باید کت و شلوار بپوشی
کوک: وات؟ مگه داریم میریم عروسی؟
یونا: کم از عروسی نداره.. نصف بچه های مدرسه اونجان هان!!
خب تو همینجا وایسا تا من برات انتخاب کنم.. راستی اگه اون دختر ایکبیری هم اومد بگو تا من بیام جرش بدم..
کوک: عه زشته برو...
داشتم کت و شلوارارو نگاه میکردم که کت شلوار مشکی نطرم و جلب کرد.. وای کوک این و بپوشه عالی میشههه. از همون سایزش و برداشتم و اون دختره و صدا زدم.
یونا: خانومی میشه این و پرو کرد؟
دختره یه نگاهی بهم انداخت و رو به کوک گفت
فروشنده: بله میشه پرور کنید جناب.
دختره: از کی تا حالا به دخترا میگن جناب که من نفهمیدم؟
کوک خنده ریزی کرد و دختره هم با حرص من و نگاه میکرد لبخند حرصی زد
فروشنده: من با ایشون بودم..
یونا: مگه ایشون ازتون سوال پرسیدن که شما با ایشون بودید؟
دختره کم مونده بود آتیش بگیره.. یه لبخندی به کوک زد و دور شد..
کوک: یونا گناه داشت😂
یونا: حقش بود دختره هیز چندش.. بیا جونگ کوک برو این و بپوش و بیا..
کوک: باشه.. فقط خواهشا من رفتم نخوریشااا
یونا: نترس خوردنی بود تا حالا بقیه خورده بودنش مشکل اینکه که خوردنی نیست
کوک: باشه تو به اعصابت مسلط باش..
یونا: اوکی
همینکه کوک رفت تو اتاق دختره اومد سمتم و با خشم نگام کرد
فروشنده: اوی دختره هر*زه تو کی که انقدر واسش امر و نهی میکنی هان؟؟ کیشی تو که انقدر زر میرنی..
یونا: اولن هر*زه خودتی و هفت جد ابادت.. لقب خودت و به من نسبت نده.. دوما دوست دخترشم مشکلیه؟ اگه هست بگو حلش کنیم؟ اگرم که نه به سلامت وگرنه اونوقته که برم پیش رییست و بگم داری بجای کار چشم چرونی میکنی😏 تو که این و نمیخوای میخوای؟
دختره با شنیدن این حرفا بهت زده زل زده بود بهم.. کم مونده بود گریش بگیره با بغض دوید و رفت.. اسکل خررر شیطونه میگه چهار تا چک نرو ماده بهش بزنماا.. قیافه ام نداشت بدبختی..
داشتم درو دیوار و نگاه میکردم که کوک اومد بیرون.. اخ فدا داداشم بشم عین این دومادا شده بود.. بچه هر چی بپوشه بهش میاد از بس که جذابه
یونا: اوهه بابا جذابب.. فدات شم که هر چی میپوشی بهت میاد..
کوک: چطوره خوبه؟
یونا: خوبه؟ عالیهههه انگار برا تو ساخته شده.. برو لباسات و بپوش بیا حسابش کنیم.
کوک: اوکی نونا..
___________________
پارت جدید تقدیمتون🥺💗
کیوتام بخاطر تاخیر شرمنده ام امتحانام شروع شده و اصلا وقت ندارم اما قول میدم سعی کنم زود به زود براتون بزارم🥲💜
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
ویو یونا
جونگ کوک من و برد به پاساژی که همیشه با هم میرفتیم شاد و خوشحال پیاده شدم و رفتم بازوش و گرفتم و رفتیم تو پاساژ
یونا: جونگ کوک توئم باید لباس بگیریا
کوک: من دارم لباس
یونا: نهه هر چی من میگم
کوک: اوکی..
یونا:هوم😆 بیا بریم طبقه ۲
کوک: باشه بریم
داشتیم همینجوری چرخ میزدیم که کوک دستم و کشید و بردم تو یه مغازه
یونا: آی دستم یه خبر بده میخوای وایسی
کوک: ببخشید خب
فروشنده زنه تا کوک و دید با ذوق و عشوه اومد طرفمون
فروشنده: خیلی خوش اومدین جناب و خانم
اولش و با عشوه شروع کرد به خانم رسید با سردی تمام گفت.. دختره چندش...
کوک: ممنون
فروشنده: کمکمی از دستم بر میاد مستر؟
وات؟! چی گفت الان این؟!
یونا: نه ممنون داریم میبینیم فعلا.. میتونید برید..
چسبیدم به کوک و به دختره نگاه کردم. دختره هم داشت با حرص من و نگاه میکرد..
یونا: عزیزم گفتم کمک نمیخوایم! اه کوکی اصلا بیا بریم اونطرف..
دست کوک و گرفتم و کشیدم یه طرف دیگه
کوک: وا یونا چرا اینجوری میکنی
یونا: دختره چندش.. خواستم از شرش راحت شم.. ایشش تو کار مردم دخالت میکنه..
کوک: اروم باش حالا تو...
یونا: کوک میخوام فردا خوشتیپ ترین پسر بشیا پس باید کت و شلوار بپوشی
کوک: وات؟ مگه داریم میریم عروسی؟
یونا: کم از عروسی نداره.. نصف بچه های مدرسه اونجان هان!!
خب تو همینجا وایسا تا من برات انتخاب کنم.. راستی اگه اون دختر ایکبیری هم اومد بگو تا من بیام جرش بدم..
کوک: عه زشته برو...
داشتم کت و شلوارارو نگاه میکردم که کت شلوار مشکی نطرم و جلب کرد.. وای کوک این و بپوشه عالی میشههه. از همون سایزش و برداشتم و اون دختره و صدا زدم.
یونا: خانومی میشه این و پرو کرد؟
دختره یه نگاهی بهم انداخت و رو به کوک گفت
فروشنده: بله میشه پرور کنید جناب.
دختره: از کی تا حالا به دخترا میگن جناب که من نفهمیدم؟
کوک خنده ریزی کرد و دختره هم با حرص من و نگاه میکرد لبخند حرصی زد
فروشنده: من با ایشون بودم..
یونا: مگه ایشون ازتون سوال پرسیدن که شما با ایشون بودید؟
دختره کم مونده بود آتیش بگیره.. یه لبخندی به کوک زد و دور شد..
کوک: یونا گناه داشت😂
یونا: حقش بود دختره هیز چندش.. بیا جونگ کوک برو این و بپوش و بیا..
کوک: باشه.. فقط خواهشا من رفتم نخوریشااا
یونا: نترس خوردنی بود تا حالا بقیه خورده بودنش مشکل اینکه که خوردنی نیست
کوک: باشه تو به اعصابت مسلط باش..
یونا: اوکی
همینکه کوک رفت تو اتاق دختره اومد سمتم و با خشم نگام کرد
فروشنده: اوی دختره هر*زه تو کی که انقدر واسش امر و نهی میکنی هان؟؟ کیشی تو که انقدر زر میرنی..
یونا: اولن هر*زه خودتی و هفت جد ابادت.. لقب خودت و به من نسبت نده.. دوما دوست دخترشم مشکلیه؟ اگه هست بگو حلش کنیم؟ اگرم که نه به سلامت وگرنه اونوقته که برم پیش رییست و بگم داری بجای کار چشم چرونی میکنی😏 تو که این و نمیخوای میخوای؟
دختره با شنیدن این حرفا بهت زده زل زده بود بهم.. کم مونده بود گریش بگیره با بغض دوید و رفت.. اسکل خررر شیطونه میگه چهار تا چک نرو ماده بهش بزنماا.. قیافه ام نداشت بدبختی..
داشتم درو دیوار و نگاه میکردم که کوک اومد بیرون.. اخ فدا داداشم بشم عین این دومادا شده بود.. بچه هر چی بپوشه بهش میاد از بس که جذابه
یونا: اوهه بابا جذابب.. فدات شم که هر چی میپوشی بهت میاد..
کوک: چطوره خوبه؟
یونا: خوبه؟ عالیهههه انگار برا تو ساخته شده.. برو لباسات و بپوش بیا حسابش کنیم.
کوک: اوکی نونا..
___________________
پارت جدید تقدیمتون🥺💗
کیوتام بخاطر تاخیر شرمنده ام امتحانام شروع شده و اصلا وقت ندارم اما قول میدم سعی کنم زود به زود براتون بزارم🥲💜
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
۹.۳k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.