قلبم برای توستp¹³
قلبم برای توستp¹³
ویو کوک
بیرون مغازه داشتم با تلفن حرف میزدم و همزمان حواسم به اتاقک پرووم بود..
یک ربع گذشت دیدم یونا نیومد..
تو مغازه و نگاه کردم دیدم پسره هم نیست.. یه نگاه کردم به اتاق یونا...عوضی...
جیمین: کوک با کی ای؟
کوک: پسره عوضی...
جیمین: کوک با کی ای؟ چیشده؟ کجایی؟
کوک:.. جیمین من باید برم..
بوق بوق
جیمین: الو کوک.. الوو
سریع دویدم سمت اتاق پروو
ویو جیمین:
کوک که گوشی و قطع کرد نگران شدم
ینی چیشده؟ سریع از تو لوکیشنش فهمیدم کجاعه و رفتم اونجا..
ویو یونا
تقریبا ۳ سانتی صورتم بود.. که در بهم کوبیده شد.. وای فرشته نجاتم اومد.. صدای عصبی جونگ کوک از پشت در میومد
کوک: یوناا... یونا اون تویی؟؟ در چرا قفلههه
یونااا اگه اونجایی جوابم و بده.. جونگ کوک در میزد و صدام میزد اما منم نمیتونستم داد بزنم.. دیگه کمکم داشت نا امید میشد که دیدم پسره حواسش رفتم سمت در سریع جیغ زدم
یونا: جونگ کوککککک... کمککککک... تروخدااا
که یهو پسره زد تو دهنم و ساکت شدم.. مزه شور خون و تو دهنم حس کردم.. بغض کردم..
کوک: پدرسگگگ عوضییی جرعت داری دستت بهش بزنننن لهت میکنممم
پسره: اگه یبار دیگه فقط یباره دیگه جیغ بزنه همینجا کارت و میسازم!
با نفرت نگاهش کردم تف انداختم تو صورتش که عصبی به سمتم هجوم اورد و وحشیانه و من و میبوسید... هر چقدر تقلا میکردم از حصار دستاش بیام بیرون نمیشد.. با دست آزادم مشت میزدم به کمرش و با اون یکی دستم هلش میدادم اما دریغ از یذره تکون خوردن... اخر کار با ناخونام چنگ انداختم به صورتش که ولم کرد... نفس نفس میزدم.. دستش و کشید به صورتش عصبی اومد سمتم..
پسره: نه خوبه خوب وحشی هستی..
یونا: وحشی خودتی مرتیکه هول...
نزاشت حرفم تموم بشه بازوهام گرفت تو دستاش و محکم فشار داد اروم ناله کردم و چشمام و بستم
پسره: خب داشتی میگفتی؟
بریده برید گفتم
یونا: فک...ر ک...ردی می...تونی هر... غلطی ب..کنی... نه... دادا..شم می...اد ن...جاتم میده... عو...ضی
خنده احمقانه ای کرد و ولم کرد
پسره: هه بشین تا بیادد
بازوهام و گرفتم خیلی درد میکرد.. هق.. جونگ کوکاا چرا نمیای.. هق(بچم داره گریه میکنه)
پسره: خب کجا بودیم؟؟
دوباره اومد سمتم اما ایندفعه سرش و برد تو گردنم و kis مارک گزاشت.. هق هقم در اومده بود... هر چقدر هولش میدادم نمیرفت عقب.... دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم که در با شدت باز شد..
ویو کوک
رفتم سمت اتاق و مهم کوبیدم به در.. چرا در قفل بود؟؟؟
کوک:یوناا.. یونا اون تویی؟ در چرا قفلهه؟ یونا اگه اونجایی جوابم و بده..
همینجوری تقلا میکردم که درو باز کنم اما باز نمیشد.. دیگه کم کم داشت باورم میشد یونا اون تو نیست که صدای جیغش بلند شد
یونا: جونگ کوککک... کمکککک...تروخدااا
که یهو ساکت شد.. عوضی آشغال پس اون تو بود با خشم فریاد زدم
کوک:پدر سگگگ عوضییی جرعت داری بهش دست بزنن لهت میکنمممم
همینجوری به در میکوبیدم بلکه باز بشه که یهو صدای جیمین و شنیدم برگشتم دیدم نگران داره نفس نفس میزنه و جلوی دره...
____________________
پارت جدید خدمتتون🥺💗
بخاطر حمایتاتون ممنونم و خیالتون راحت پاک نمیکنم و ادامه میدم بخاطر شما کیوتام🙃💖
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
ویو کوک
بیرون مغازه داشتم با تلفن حرف میزدم و همزمان حواسم به اتاقک پرووم بود..
یک ربع گذشت دیدم یونا نیومد..
تو مغازه و نگاه کردم دیدم پسره هم نیست.. یه نگاه کردم به اتاق یونا...عوضی...
جیمین: کوک با کی ای؟
کوک: پسره عوضی...
جیمین: کوک با کی ای؟ چیشده؟ کجایی؟
کوک:.. جیمین من باید برم..
بوق بوق
جیمین: الو کوک.. الوو
سریع دویدم سمت اتاق پروو
ویو جیمین:
کوک که گوشی و قطع کرد نگران شدم
ینی چیشده؟ سریع از تو لوکیشنش فهمیدم کجاعه و رفتم اونجا..
ویو یونا
تقریبا ۳ سانتی صورتم بود.. که در بهم کوبیده شد.. وای فرشته نجاتم اومد.. صدای عصبی جونگ کوک از پشت در میومد
کوک: یوناا... یونا اون تویی؟؟ در چرا قفلههه
یونااا اگه اونجایی جوابم و بده.. جونگ کوک در میزد و صدام میزد اما منم نمیتونستم داد بزنم.. دیگه کمکم داشت نا امید میشد که دیدم پسره حواسش رفتم سمت در سریع جیغ زدم
یونا: جونگ کوککککک... کمککککک... تروخدااا
که یهو پسره زد تو دهنم و ساکت شدم.. مزه شور خون و تو دهنم حس کردم.. بغض کردم..
کوک: پدرسگگگ عوضییی جرعت داری دستت بهش بزنننن لهت میکنممم
پسره: اگه یبار دیگه فقط یباره دیگه جیغ بزنه همینجا کارت و میسازم!
با نفرت نگاهش کردم تف انداختم تو صورتش که عصبی به سمتم هجوم اورد و وحشیانه و من و میبوسید... هر چقدر تقلا میکردم از حصار دستاش بیام بیرون نمیشد.. با دست آزادم مشت میزدم به کمرش و با اون یکی دستم هلش میدادم اما دریغ از یذره تکون خوردن... اخر کار با ناخونام چنگ انداختم به صورتش که ولم کرد... نفس نفس میزدم.. دستش و کشید به صورتش عصبی اومد سمتم..
پسره: نه خوبه خوب وحشی هستی..
یونا: وحشی خودتی مرتیکه هول...
نزاشت حرفم تموم بشه بازوهام گرفت تو دستاش و محکم فشار داد اروم ناله کردم و چشمام و بستم
پسره: خب داشتی میگفتی؟
بریده برید گفتم
یونا: فک...ر ک...ردی می...تونی هر... غلطی ب..کنی... نه... دادا..شم می...اد ن...جاتم میده... عو...ضی
خنده احمقانه ای کرد و ولم کرد
پسره: هه بشین تا بیادد
بازوهام و گرفتم خیلی درد میکرد.. هق.. جونگ کوکاا چرا نمیای.. هق(بچم داره گریه میکنه)
پسره: خب کجا بودیم؟؟
دوباره اومد سمتم اما ایندفعه سرش و برد تو گردنم و kis مارک گزاشت.. هق هقم در اومده بود... هر چقدر هولش میدادم نمیرفت عقب.... دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم که در با شدت باز شد..
ویو کوک
رفتم سمت اتاق و مهم کوبیدم به در.. چرا در قفل بود؟؟؟
کوک:یوناا.. یونا اون تویی؟ در چرا قفلهه؟ یونا اگه اونجایی جوابم و بده..
همینجوری تقلا میکردم که درو باز کنم اما باز نمیشد.. دیگه کم کم داشت باورم میشد یونا اون تو نیست که صدای جیغش بلند شد
یونا: جونگ کوککک... کمکککک...تروخدااا
که یهو ساکت شد.. عوضی آشغال پس اون تو بود با خشم فریاد زدم
کوک:پدر سگگگ عوضییی جرعت داری بهش دست بزنن لهت میکنمممم
همینجوری به در میکوبیدم بلکه باز بشه که یهو صدای جیمین و شنیدم برگشتم دیدم نگران داره نفس نفس میزنه و جلوی دره...
____________________
پارت جدید خدمتتون🥺💗
بخاطر حمایتاتون ممنونم و خیالتون راحت پاک نمیکنم و ادامه میدم بخاطر شما کیوتام🙃💖
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
۶.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.