قلبم برای توستp¹⁰
قلبم برای توستp¹⁰
ویو یونا
وقتی رسیدیم رفتم لباسام و عوض کردم.. تصمیم گرفتم مراقبت پوستی انجام بدم تا فردا صورتم خوب باشه
وسایلم و برداشت و رفتم تو دستشویی.. جلوی آینه داشتم کارم و انجام میدادم که در کوبیده شد بهم
یونا: بله؟؟
کوک: یونا سر جدت بیا بیرون واجبههههه
یونا: نمیتونم کار دارم
کوک: یونا بدووو.. برو تو اتاق خودت مراقبتت و انجام بده
یونا: نمیشه اینه اینجا بهتره
کوک: یوناااااااا
یونا: میخواستی انقدر شیر موز نخوری تا اینجوری نشی تقصیر خودته
کوک: باشه بابا اصلا غلط کردم تو فقط بیا بیرونننن
یونا: خوبه همین که به غلط کردن افتادی خوبه.. الان میام
همین که درو باز کردم کوک با شتاب رفت تو و در و بست..
ینی انقدر فوری فوتیه؟؟ خنده ای کردم و رفتم وسایلام گزاشتم و ماسکم و رو صورتم درست کردم.. دراز کشیدم رو کاناپه و با گوشیم سرگرم شدم... بعد یه ربع کوک اومد بیرون و تا من و دید صدا خندش بلند شد جوری که غش کرد رو زمین
یونا: کوفت به چی میخندی؟؟
کوک: به قیافت...
یونا: چشه مگهههه
کوک: هیچی فقط با این ماسکه شبیه هیولا ها شدی😂
یونا: خودت هیولایییییی
وایسا کوککککک
کوک: غلط خوردممممم
یونا: من اگه برات غذا درست کردم.. خودت درست کن...
بعد ۵ دقیقه اومد کنارم نشست و قیافش و مظلوم کرد
کوک: دلت میاددد؟؟
یونا: اگه فکر کردی خر میشم سخت در اشتباهی!
اومد روبه روم نشست و زل زد تو چشام.. سعی کردم نگاهم و ازش بدزدم.. اهههه این بشر چرا انقدر کیوتهههه.. مقاومتم تموم شد دیگه
یونا: وای کیوتتتتتت.... باشه هیونگا برات درست میکنم
کوک: مرسییی نونااا
یونا: حالا چی میخوری؟
کوک: اممم رامیونننن
یونا: اوکی..
رفتم تو آشپزخونه و مشغول آشپزی شدم.
یونا: جونگ کوک بیا غذا آمادس..
کوک: اومدم.. به به چه کردی
یونا: بیا بشین لذت ببر از دست پخت خواهرت..
کوک: هوم میبرم....(دهن پر) خوشمزس مثل همیشه
یونا: مرسی.. بخور حرف نزن..
*۱۰ دقیقه بعد*
کوک: مرسی یونا
یونا: خواهش میکنم..
کوک: بیا بشین فیلم ببینیم
یونا: بزار ظرفارو بشورم بعد
کوک: ول کن من آخرشب میشورم..
یونا: اوکی..
کوک: چی بزارم؟
یونا: نمیدونم ترسناک داریم؟
کوک: اوووه تا دلت بخواد
یونا: پس ترسناک بزار تا منم پفیلا بیارم
کوک: اوکیه
یونا: بیا این برا تو اینم برا من...
*دو ساعت بعد*
یونا: وای خیلی خفن بوددد
کوک: ارهههه.. راستی نترسیدی؟؟
یونا: نه برای چی؟ تو هنوز من و نشناختی:/
کوک: چرا میدونم عاشق فیلم ترسناکی ولی این دیگه خیلیی ترسناک بوداا
یونا: این در مقابل فیلمایی که من میبینم هیچه😎
کوک: اووو نبابا
یونا: اینارو ولش.. جونگ کوکااا
کوک: بله؟
یونا: من برای مهمونی هیچی لباس ندارم میای بریم خرید؟
کوک: کجا هیچی نداری تو از منم بیشتر لباس داری کمدت دیگه جا نداره از بس پرهه
یونا: عه خب اونارو پوشیدم همه هم دیدن... تلوخدا
چشمام و مظلوم کردم و بهش نگاه کردم.. دستی به موهام کشید و لبخند زد
کوک: خوب میدونی نمیتونم در برابر این چهره مقاومت کنمااا... برو حاضر شو بریم
یونا: وایی مرسی جونگ کوکااااا
رفتم و یه هودی صورتی کیوت با شلوارک آبی پوشیدم یه رژ صورتی هم زدم، موهامم خرگوشی بستم و رفتم بیرون..
وای کوکی چه خوشتیب شده بود.. یه تیشرت سورمه ای با شلوار مشکی پوشیده بود موهاشم ژل زده بود
کوک: بریم یونا؟
یونا: بریم جونگ کوکا
_______________________
پارت جدید تقدیمتون کیوتام🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
ویو یونا
وقتی رسیدیم رفتم لباسام و عوض کردم.. تصمیم گرفتم مراقبت پوستی انجام بدم تا فردا صورتم خوب باشه
وسایلم و برداشت و رفتم تو دستشویی.. جلوی آینه داشتم کارم و انجام میدادم که در کوبیده شد بهم
یونا: بله؟؟
کوک: یونا سر جدت بیا بیرون واجبههههه
یونا: نمیتونم کار دارم
کوک: یونا بدووو.. برو تو اتاق خودت مراقبتت و انجام بده
یونا: نمیشه اینه اینجا بهتره
کوک: یوناااااااا
یونا: میخواستی انقدر شیر موز نخوری تا اینجوری نشی تقصیر خودته
کوک: باشه بابا اصلا غلط کردم تو فقط بیا بیرونننن
یونا: خوبه همین که به غلط کردن افتادی خوبه.. الان میام
همین که درو باز کردم کوک با شتاب رفت تو و در و بست..
ینی انقدر فوری فوتیه؟؟ خنده ای کردم و رفتم وسایلام گزاشتم و ماسکم و رو صورتم درست کردم.. دراز کشیدم رو کاناپه و با گوشیم سرگرم شدم... بعد یه ربع کوک اومد بیرون و تا من و دید صدا خندش بلند شد جوری که غش کرد رو زمین
یونا: کوفت به چی میخندی؟؟
کوک: به قیافت...
یونا: چشه مگهههه
کوک: هیچی فقط با این ماسکه شبیه هیولا ها شدی😂
یونا: خودت هیولایییییی
وایسا کوککککک
کوک: غلط خوردممممم
یونا: من اگه برات غذا درست کردم.. خودت درست کن...
بعد ۵ دقیقه اومد کنارم نشست و قیافش و مظلوم کرد
کوک: دلت میاددد؟؟
یونا: اگه فکر کردی خر میشم سخت در اشتباهی!
اومد روبه روم نشست و زل زد تو چشام.. سعی کردم نگاهم و ازش بدزدم.. اهههه این بشر چرا انقدر کیوتهههه.. مقاومتم تموم شد دیگه
یونا: وای کیوتتتتتت.... باشه هیونگا برات درست میکنم
کوک: مرسییی نونااا
یونا: حالا چی میخوری؟
کوک: اممم رامیونننن
یونا: اوکی..
رفتم تو آشپزخونه و مشغول آشپزی شدم.
یونا: جونگ کوک بیا غذا آمادس..
کوک: اومدم.. به به چه کردی
یونا: بیا بشین لذت ببر از دست پخت خواهرت..
کوک: هوم میبرم....(دهن پر) خوشمزس مثل همیشه
یونا: مرسی.. بخور حرف نزن..
*۱۰ دقیقه بعد*
کوک: مرسی یونا
یونا: خواهش میکنم..
کوک: بیا بشین فیلم ببینیم
یونا: بزار ظرفارو بشورم بعد
کوک: ول کن من آخرشب میشورم..
یونا: اوکی..
کوک: چی بزارم؟
یونا: نمیدونم ترسناک داریم؟
کوک: اوووه تا دلت بخواد
یونا: پس ترسناک بزار تا منم پفیلا بیارم
کوک: اوکیه
یونا: بیا این برا تو اینم برا من...
*دو ساعت بعد*
یونا: وای خیلی خفن بوددد
کوک: ارهههه.. راستی نترسیدی؟؟
یونا: نه برای چی؟ تو هنوز من و نشناختی:/
کوک: چرا میدونم عاشق فیلم ترسناکی ولی این دیگه خیلیی ترسناک بوداا
یونا: این در مقابل فیلمایی که من میبینم هیچه😎
کوک: اووو نبابا
یونا: اینارو ولش.. جونگ کوکااا
کوک: بله؟
یونا: من برای مهمونی هیچی لباس ندارم میای بریم خرید؟
کوک: کجا هیچی نداری تو از منم بیشتر لباس داری کمدت دیگه جا نداره از بس پرهه
یونا: عه خب اونارو پوشیدم همه هم دیدن... تلوخدا
چشمام و مظلوم کردم و بهش نگاه کردم.. دستی به موهام کشید و لبخند زد
کوک: خوب میدونی نمیتونم در برابر این چهره مقاومت کنمااا... برو حاضر شو بریم
یونا: وایی مرسی جونگ کوکااااا
رفتم و یه هودی صورتی کیوت با شلوارک آبی پوشیدم یه رژ صورتی هم زدم، موهامم خرگوشی بستم و رفتم بیرون..
وای کوکی چه خوشتیب شده بود.. یه تیشرت سورمه ای با شلوار مشکی پوشیده بود موهاشم ژل زده بود
کوک: بریم یونا؟
یونا: بریم جونگ کوکا
_______________________
پارت جدید تقدیمتون کیوتام🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره❤️🍓
۸.۷k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.