fake taehung
fake taehung
part*26
چند روز بعد
نگاهی به گوشیم کردم کلی شایعه درباره منو تهیونگ بود خیلیا هیت داده بودن از عکسایی که من تو ماشین تهیونگ استوری کردم وایی اصلا حواسم نبود که تهیونگ هم لایو گذاشته بود لیسا بهم پیام داد که به یه مراسم توی پاریس دعوت شدیم باید بریم و باید بریم
فرودگاه پاریس
از هواپیما خارج شدیم تو فرودگاه کلی پاپاراتزی و خبرنگارا دورم جمع شدن کلی عکس و فیلم میگرفتن که یکی از اونا
گفت: این واقیعت داره که با تهیونگ قرار میزاری
بقیه هم شروع کردن من به زور تونستم از دستشون فرار کنم خیلی اذیتم میکردن تو ماشین بودم فقط داشتم گریه میکردم که چرا ایدل شدم فقط برای خودم کلی دردسر درست کردم حالم اصلا خوب نبود فقط دوس داشتم برگردم برم و با تهیونگ حرف بزنم
یک هفته بعد
امروز برگشتیم کره من سریع رفتم پیش تهیونگ
تهیونگ: ا.ت
سریع بغلم کرد ولی من خودمو ازش جدا کردم
تهیونگ: چیزی شده
ا.ت: خسته شدم خیلی خیلی خسته شدم
تهیونگ: منظورت چیه
ا.ت: بیا از هم جدا شیم
تهیونگ: ا.ت نه
ا.ت: نه نگو من دیگه نمیتونم باهات باشم تحملشو ندارم خیلی خسته میشم
تهیونگ: من نمیخوام درد بکشی ولی دوست دارم
ا.ت: خب منم دوست دارم تهیونگا ولی نمیتونم تحمل کنم
تهیونگ: 😕😔😣
ا.ت: منو ببخش
تهیونگ: ا.ت یکم فکراتو کن
ا.ت: من کلی فکر کردم
تهیونگ: ا.ت ولی
ا.ت: ببخشید😣
اینو گفتم بغلش کردم و خواستم برم دستمو گرفت و بازم بغلم کرد
تهیونگ: بزار یکم بغلت کنم
منم اونو بغل کردم و تو بغلش گریه کردم و فهمیدم اونم داره اشک میریزه نگاش کردم اشکاشو با دستام پاک کردم
ا.ت: بازم میگم موقعی که باهات بودم بهم خیلی خوش گذشت و باهات کلی خاطره خوب دارم و هیچوقت فراموشت نمیکنم
اینو گفتم و رفتم
برای امروز بسه🤗😉😅😥
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*26
چند روز بعد
نگاهی به گوشیم کردم کلی شایعه درباره منو تهیونگ بود خیلیا هیت داده بودن از عکسایی که من تو ماشین تهیونگ استوری کردم وایی اصلا حواسم نبود که تهیونگ هم لایو گذاشته بود لیسا بهم پیام داد که به یه مراسم توی پاریس دعوت شدیم باید بریم و باید بریم
فرودگاه پاریس
از هواپیما خارج شدیم تو فرودگاه کلی پاپاراتزی و خبرنگارا دورم جمع شدن کلی عکس و فیلم میگرفتن که یکی از اونا
گفت: این واقیعت داره که با تهیونگ قرار میزاری
بقیه هم شروع کردن من به زور تونستم از دستشون فرار کنم خیلی اذیتم میکردن تو ماشین بودم فقط داشتم گریه میکردم که چرا ایدل شدم فقط برای خودم کلی دردسر درست کردم حالم اصلا خوب نبود فقط دوس داشتم برگردم برم و با تهیونگ حرف بزنم
یک هفته بعد
امروز برگشتیم کره من سریع رفتم پیش تهیونگ
تهیونگ: ا.ت
سریع بغلم کرد ولی من خودمو ازش جدا کردم
تهیونگ: چیزی شده
ا.ت: خسته شدم خیلی خیلی خسته شدم
تهیونگ: منظورت چیه
ا.ت: بیا از هم جدا شیم
تهیونگ: ا.ت نه
ا.ت: نه نگو من دیگه نمیتونم باهات باشم تحملشو ندارم خیلی خسته میشم
تهیونگ: من نمیخوام درد بکشی ولی دوست دارم
ا.ت: خب منم دوست دارم تهیونگا ولی نمیتونم تحمل کنم
تهیونگ: 😕😔😣
ا.ت: منو ببخش
تهیونگ: ا.ت یکم فکراتو کن
ا.ت: من کلی فکر کردم
تهیونگ: ا.ت ولی
ا.ت: ببخشید😣
اینو گفتم بغلش کردم و خواستم برم دستمو گرفت و بازم بغلم کرد
تهیونگ: بزار یکم بغلت کنم
منم اونو بغل کردم و تو بغلش گریه کردم و فهمیدم اونم داره اشک میریزه نگاش کردم اشکاشو با دستام پاک کردم
ا.ت: بازم میگم موقعی که باهات بودم بهم خیلی خوش گذشت و باهات کلی خاطره خوب دارم و هیچوقت فراموشت نمیکنم
اینو گفتم و رفتم
برای امروز بسه🤗😉😅😥
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۰.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.