فن فیک : out of breath "پارت پنج"
(سورپرایز جدیده امروز چند پارت آپ میکنم.. ولی همه ی پست هارو لایک کنین)
--
با صدای سوت خانم چانگ زیپ چادر و پایین کشیدم و از چادر خارج شدم
خانم چانگ: اه سورا تو خوابالو ترین شاگرد منی. برو پشت کیم تهیونگ تو صف
چشمام و مالیدم و با چشمای پف کرده و موهای وز پشت سر تهیونگ ایستادم
نگاهم کرد و خندید
سورا: چیه به چی میخندی؟
تهیونگ دوربین گوشیش و فعال کرد و گرفت جلوی صورتم
زود موهام و با دست صاف کردم و رژلب هلویی رنگم و از جیبم در اوردم و به لبم زدم
تهیونگ: خوب خوابیدی؟
جوابی ندادم و فقط بهش اخم کردم و روم و برگردوندم
خانم چانگ: برنامه امروزتون اینِ پس خوب گوش بدید
من 20 تا کاجِ صورتی که رنگ شده توی هرگوشه از این جنگل مخفی کردم. پخش بشید و برید پیداش کنید هرکی کاج بیشتری برداشت امتحانش و نمره کامل میگیره
نامجون: من نیاز به نمره کامل ندارم باید بازم برم و دنبال اون کاجای مسخره بگردم؟
خانم چانگ: بله شما شاگرد نمونه ای و نیازی به اینا نداری، ولی اگر حداقل دو تا کاج برام نیاری این ترم میندازمت
.
پنجمین کاج رو از زیر تپه ای از برگ کشیدم بیرون و توی جیبم گذاشتم
-سورا ، زود باش ، بیا اینجا
صدای جونگکوک بود
فکر میکردم اینجا تنهام اما برگشتم و جونگکوک و درحالی دیدم که پشت به من روبروی یه درخت زانو زده بود
رفتم بالا سرش و دیدم یه خرگوش تو دستشه
+جونگکوکا ولش کن
-پاهاش زخمی شدن
+اون خیلی کوچولوئه. میتونیم با خودمون ببریمش و حالش و خوب کنیم؟
-نمیدونم
دامن سفیدم و توی دستام گرفتم و تکه ای از پایینش کَندَم
تکه پارچه رو روبروی جونگکوک گرفتم و گفتم: یه چوب کوچیک بردار و بزار روی پاش بعد این و ببند دور پاهاش. با خودمون میبریمش و وقتی خوب شد بر میگرده.
جونگکوک پارچه رو گرفت و مشغول بستن پاهای خرگوش شد
یکهو سر و کله هوسوک پیدا شد
هوسوک: شما چندتا کاج دارید؟
+چرا همش همدیگه رو میبینیم؟
جونگکوک: این جنگل بیش از حد کوچیکه.
هوسوک: سوالم و جواب ندادید
جونگکوک:من پنج تا دارم، سر راه جیمین هیونگ هم دیدم که 10 تا کاج دستش بود
جیهوپ: وات د.. اون با دستای کوچیکش چطوری تونسته 10 تا کاج برداره؟ سورا تو چی؟
سورا: منم پنج تا دارم.
جونگکوک: پس یعنی دیگه گشتن بی فایدست برید به اون پت و مت هم بگید دنبال کاج نگردن
سورا: پت و مت؟
جیهوپ بلند خندید: منظورش جین و نامجونِ. شوگا رو تو بین راه دیدم خیلی ریلکس روی چمنا دراز کشیده بود
صدایی رو شنیدم که با شادی میگفت: تونستم یکی کش برم
تهیونگ بدو بدو به سمتم می اومد و جیمین هم دنبالش میدویید!
--
با صدای سوت خانم چانگ زیپ چادر و پایین کشیدم و از چادر خارج شدم
خانم چانگ: اه سورا تو خوابالو ترین شاگرد منی. برو پشت کیم تهیونگ تو صف
چشمام و مالیدم و با چشمای پف کرده و موهای وز پشت سر تهیونگ ایستادم
نگاهم کرد و خندید
سورا: چیه به چی میخندی؟
تهیونگ دوربین گوشیش و فعال کرد و گرفت جلوی صورتم
زود موهام و با دست صاف کردم و رژلب هلویی رنگم و از جیبم در اوردم و به لبم زدم
تهیونگ: خوب خوابیدی؟
جوابی ندادم و فقط بهش اخم کردم و روم و برگردوندم
خانم چانگ: برنامه امروزتون اینِ پس خوب گوش بدید
من 20 تا کاجِ صورتی که رنگ شده توی هرگوشه از این جنگل مخفی کردم. پخش بشید و برید پیداش کنید هرکی کاج بیشتری برداشت امتحانش و نمره کامل میگیره
نامجون: من نیاز به نمره کامل ندارم باید بازم برم و دنبال اون کاجای مسخره بگردم؟
خانم چانگ: بله شما شاگرد نمونه ای و نیازی به اینا نداری، ولی اگر حداقل دو تا کاج برام نیاری این ترم میندازمت
.
پنجمین کاج رو از زیر تپه ای از برگ کشیدم بیرون و توی جیبم گذاشتم
-سورا ، زود باش ، بیا اینجا
صدای جونگکوک بود
فکر میکردم اینجا تنهام اما برگشتم و جونگکوک و درحالی دیدم که پشت به من روبروی یه درخت زانو زده بود
رفتم بالا سرش و دیدم یه خرگوش تو دستشه
+جونگکوکا ولش کن
-پاهاش زخمی شدن
+اون خیلی کوچولوئه. میتونیم با خودمون ببریمش و حالش و خوب کنیم؟
-نمیدونم
دامن سفیدم و توی دستام گرفتم و تکه ای از پایینش کَندَم
تکه پارچه رو روبروی جونگکوک گرفتم و گفتم: یه چوب کوچیک بردار و بزار روی پاش بعد این و ببند دور پاهاش. با خودمون میبریمش و وقتی خوب شد بر میگرده.
جونگکوک پارچه رو گرفت و مشغول بستن پاهای خرگوش شد
یکهو سر و کله هوسوک پیدا شد
هوسوک: شما چندتا کاج دارید؟
+چرا همش همدیگه رو میبینیم؟
جونگکوک: این جنگل بیش از حد کوچیکه.
هوسوک: سوالم و جواب ندادید
جونگکوک:من پنج تا دارم، سر راه جیمین هیونگ هم دیدم که 10 تا کاج دستش بود
جیهوپ: وات د.. اون با دستای کوچیکش چطوری تونسته 10 تا کاج برداره؟ سورا تو چی؟
سورا: منم پنج تا دارم.
جونگکوک: پس یعنی دیگه گشتن بی فایدست برید به اون پت و مت هم بگید دنبال کاج نگردن
سورا: پت و مت؟
جیهوپ بلند خندید: منظورش جین و نامجونِ. شوگا رو تو بین راه دیدم خیلی ریلکس روی چمنا دراز کشیده بود
صدایی رو شنیدم که با شادی میگفت: تونستم یکی کش برم
تهیونگ بدو بدو به سمتم می اومد و جیمین هم دنبالش میدویید!
۳۲.۱k
۱۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.