34 Part
34 Part
هر چیزی که این مدت افکارم رو پر کرده بود رو ریختم بیرون...
ا/ت: آره با تمام وجودم ازت متنفرم. هرچقدر که بیشتر بهت فکر میکنم، این حس درونم پرورش پیدا میکنه. میدونی حتی یه لحظه هم نمیتونم تحملت کنم. نمیتونم ببینمت. دوست دارم فقط غیب شی.
( مکث )
ا/ت: کاش وجود نداشتی. کاش نبودی و این اتفاقا برام نمیوفتاد. من به خاطر تو نمیتونم حتی مثل قبل بخندم ( داد )
تمام مدت بهم گوش میداد. دوست داشتم چیزی میگفت. دوست داشتم میگفت که اونم از من متنفره. ولی فقط سکوت کرده بود. جوری که با دقت داشت به حرفام گوش میداد.
از زبان جونگ کوک:
ولی نمیدونی من در عوض چقدر دوست دارم. متاسفم ا/ت چرا نمیفهمی که چقدر دوست داشتم وجود نداشتم.
از زبان ا/ت:
گریم در اومده بود. چقدر الان من رو آدم ضعیفی میبینه.
ا/ت: ( گریه )
همونجور که به سینش ضربه میزدم و گریه میکردم. قطرات اشکم روی لباسش میریخت.
ا/ت: نمیشه بمیری؟ ( گریه )
از زبان جونگ کوک:
قلبم داشت خورد میشد نه از حرفاش. از اشکاش. اون رو به خودم نزدیک کردم. جوری که بهم نچسبیده باشه تا اذیت نشه و همینطور بغلش کرده بودم.
جونگ کوک: آروم باش ( بغض )
ا/ت: احساس میکنم توی جهنم زندگی میکنم ( گریه )
از زبان ا/ت:
قلبم درد میکرد. احساس کردم لحظه ای چشمام رو بستم. چرا؟ از خستگی؟ اما...
...
لایک
♥️
هر چیزی که این مدت افکارم رو پر کرده بود رو ریختم بیرون...
ا/ت: آره با تمام وجودم ازت متنفرم. هرچقدر که بیشتر بهت فکر میکنم، این حس درونم پرورش پیدا میکنه. میدونی حتی یه لحظه هم نمیتونم تحملت کنم. نمیتونم ببینمت. دوست دارم فقط غیب شی.
( مکث )
ا/ت: کاش وجود نداشتی. کاش نبودی و این اتفاقا برام نمیوفتاد. من به خاطر تو نمیتونم حتی مثل قبل بخندم ( داد )
تمام مدت بهم گوش میداد. دوست داشتم چیزی میگفت. دوست داشتم میگفت که اونم از من متنفره. ولی فقط سکوت کرده بود. جوری که با دقت داشت به حرفام گوش میداد.
از زبان جونگ کوک:
ولی نمیدونی من در عوض چقدر دوست دارم. متاسفم ا/ت چرا نمیفهمی که چقدر دوست داشتم وجود نداشتم.
از زبان ا/ت:
گریم در اومده بود. چقدر الان من رو آدم ضعیفی میبینه.
ا/ت: ( گریه )
همونجور که به سینش ضربه میزدم و گریه میکردم. قطرات اشکم روی لباسش میریخت.
ا/ت: نمیشه بمیری؟ ( گریه )
از زبان جونگ کوک:
قلبم داشت خورد میشد نه از حرفاش. از اشکاش. اون رو به خودم نزدیک کردم. جوری که بهم نچسبیده باشه تا اذیت نشه و همینطور بغلش کرده بودم.
جونگ کوک: آروم باش ( بغض )
ا/ت: احساس میکنم توی جهنم زندگی میکنم ( گریه )
از زبان ا/ت:
قلبم درد میکرد. احساس کردم لحظه ای چشمام رو بستم. چرا؟ از خستگی؟ اما...
...
لایک
♥️
۱۵.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.