🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت257
#جلد_دوم
_به که خودت فقط فکر نکن حتی اگر اهورا به تو خیانت کرده باشه الان پشیمونه و تو باید به خاطر بچه هات غرورتو کنار بذاری از خودت بگذری میفهمی که چی میگم...
دخترم به پدر نیاز داشت بچه ای که توی راه بود به پدر نیاز داشت و اون بچه ای که اونجا داشتم به مادر....
نمی تونستم این طوری بیخیال از کنارشون رد بشم
شاید برمیگشتم و بچه ها مو از حضور پدر محروم نمی کردم اما خوب میدونستم این بار دلم خیلی از اهورا شکسته
با این همه دلتنگی که داشتم با این همه عشقی که داشتم اما بازم می دونستم تو قلبم من الان از اهورا دلگیرم
مونس نزدیکم اومد وبا ناراحتی گفت _مامان بابا اهورا به خدا خیلی ما را دوست داره
اون همیشه بهم میگفت من مامان ایلین رو بیشتر از همه دوست دارم...
دختر عزیزم بزرگ شده بود انگار
برای آروم کردن مادرش چه حرفایی که نمیزد
چه زبونهایی که نمیریخت
بغلش کردم و روی موهاشو بوسیدم و گفتم درست میشه عزیزم درست میشه بهت قول میدم...
فردا وقتی سرکار رفتم هر نوزادی که اونجا می دیدم دلم ضعف می رفت و به خودم مغرور میدم و می گفتم
یکی از این بچه های خوشگل توی وجود من داره رشد میکنه
حس خوبی بود خیلی خوب
بهقدر حالم فرق کرده بود که همه همکارام از من میپرسیدن اتفاقی افتاده امروز خیلی خوشحالی ؟
اونها باخبر نبودن که من دوباره دارم مادر میشم و مادر شدنم منو داره به همسرم باز نزدیک تر میکنه...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده
#پارت257
#جلد_دوم
_به که خودت فقط فکر نکن حتی اگر اهورا به تو خیانت کرده باشه الان پشیمونه و تو باید به خاطر بچه هات غرورتو کنار بذاری از خودت بگذری میفهمی که چی میگم...
دخترم به پدر نیاز داشت بچه ای که توی راه بود به پدر نیاز داشت و اون بچه ای که اونجا داشتم به مادر....
نمی تونستم این طوری بیخیال از کنارشون رد بشم
شاید برمیگشتم و بچه ها مو از حضور پدر محروم نمی کردم اما خوب میدونستم این بار دلم خیلی از اهورا شکسته
با این همه دلتنگی که داشتم با این همه عشقی که داشتم اما بازم می دونستم تو قلبم من الان از اهورا دلگیرم
مونس نزدیکم اومد وبا ناراحتی گفت _مامان بابا اهورا به خدا خیلی ما را دوست داره
اون همیشه بهم میگفت من مامان ایلین رو بیشتر از همه دوست دارم...
دختر عزیزم بزرگ شده بود انگار
برای آروم کردن مادرش چه حرفایی که نمیزد
چه زبونهایی که نمیریخت
بغلش کردم و روی موهاشو بوسیدم و گفتم درست میشه عزیزم درست میشه بهت قول میدم...
فردا وقتی سرکار رفتم هر نوزادی که اونجا می دیدم دلم ضعف می رفت و به خودم مغرور میدم و می گفتم
یکی از این بچه های خوشگل توی وجود من داره رشد میکنه
حس خوبی بود خیلی خوب
بهقدر حالم فرق کرده بود که همه همکارام از من میپرسیدن اتفاقی افتاده امروز خیلی خوشحالی ؟
اونها باخبر نبودن که من دوباره دارم مادر میشم و مادر شدنم منو داره به همسرم باز نزدیک تر میکنه...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۰.۹k
۰۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.