فراتر از دوستی قسمت ⁶
فراتر از دوستی قسمت ⁶
هانول رفت تا ی اتاق از هیونجین بگیره هیونجین تا اتاق رو نشون هانول داد سریع اومد تو حال بغل فیلیکس نشست
" تو چن دیقه پیش الکی ب هانول گفتی پیش من زندگی میکنی ؟"
Felix:
" * سرش رو از تو گوشی در میاره * بستگی داره و ب احتمال ⁹⁹٪ پیشت میمونم تو ک ب مراقبت بیشتری نیاز داری "
Hyunjin:
" ارع خودمم میدونم ولی واقعن دوستم داری میخای پیشم بمونی ؟ "
Felix:
" * سرش رو میبره تو گوشی * اوهوم "
Hyunjin:
" * چونه فیلیکس رو میگیره سمت خودش میچرخونه * تو چشمام نگاه کن بگو "
Felix:
" ارع دیگه چونم درد گرفت ول کن "
هانول هیونجین رو صدا میکنه ولی هیونجین تو همون طور ک چونه عیلیکس تو دستش بود سریع ی ب.وس.ه رو لبای فیلیکس کاشت و رفت پیش هانول ببینه چیکارش داره
" اومدم هانول "
Hinol:
" گشنمه عمو هیونجین "
Hyunjin:
ب کی داری اینو میگی فسقلی من خودم گشنمه هیچی بلد نیستم درست کنم *بلده ولی الکی میگه * "
هانول و هیونجین میان تو حال پیش فیلیکس و جلو پای فیلیکس میشینن
" چیشده ؟ "
Hyunjin:
" میشه غذا درست کنی برامون فیلیکس تروخدااا "
Hinol:
" تروخدااا دایی ژونم * کیوت شدن * "
Felix:
" خستم ... "
Hinol :
" ترو خدااااا دایی گشنگم * کیوت تر شدن * "
Felix:
" اوف باشه باشه بسه برم لباسم رو عوض کنم بیام "
فیلیکس میره و لباسش رو با ی تیشرت لانگ و ی شورتک عوض کرد و اومد تو حال
" خب چی داریم تو یخچال ... خب خوبه ی میشه سوپ درست کنیم رولت تخم مرغ درست کنیم و در کنارش هم نودل بزاریم فیلیکس سریع دستاش رو شست و شروع کرد ب درست کردن غذا ک هیونجین و هانول اومدن تو آشپز خونه
" از ما دوتا کمکی بر میاد ؟ "
Felix:
" دستاتون رو بشورید بهتون بگم "
Hyunjin:
" خب دستامون رو شستیم چیکار کنیم "
Felix:
" خب هانول پیازچه ها و هیوج هارو خورد کن هیونجین توهم بیا ب من اینجا کمک کن و هر چی میگم رو بیار "
Hyunjin:
" باشه "
Hinol:
" یکی میاد منو بزاره رو اپن قدم نمیرسه "
فیلیکس اومد هانول رو بغل کنه بزاره رو اپن ک هیونجین زود تر هانول رو بغل کرد و گذاشت رو اپن و دوباره اومد بغل فیلیکس وایساد و بهش کمک کرد
بعد از یک ساعت غذا بلخره درست شد
Felix:
" دیگه برید بشینید غذا بیارم براتون "
Hyunjin:
" هانول بیا بریم بشینیم "
هانول و هیونجین رفتن نشستن و فیلیکس غذا آورد براشون و خوردن و بعد ظرف هارو جمع کردن و هیونجین ظرف هارو شست بعد همه نشستن تو حال هانول یهو خسته شد
Hinol :
" خسته شدم بیاید بازی کنیم منچ خوبه ؟ میرم میارم "
Felix:
" واسه خودت میبری میدوزی فسقلی پس چرا نظر میخای "
هانول رفت بازی رو آورد نشستیم و شروع ب بازی کردیم هیونجین و هانول یکسره تاسشون شیش میآورد ولی تاس برای من شیش نمیآورد
" وایی خسته شدم چرا شیش نمیاد "
Hyunjin:
" میخوای بیای رنگ منو بگیری بازی کنی ؟"
Felix:
" نمیشه ... تقلب ب حساب میاد "
ادامه دارد...:)
هانول رفت تا ی اتاق از هیونجین بگیره هیونجین تا اتاق رو نشون هانول داد سریع اومد تو حال بغل فیلیکس نشست
" تو چن دیقه پیش الکی ب هانول گفتی پیش من زندگی میکنی ؟"
Felix:
" * سرش رو از تو گوشی در میاره * بستگی داره و ب احتمال ⁹⁹٪ پیشت میمونم تو ک ب مراقبت بیشتری نیاز داری "
Hyunjin:
" ارع خودمم میدونم ولی واقعن دوستم داری میخای پیشم بمونی ؟ "
Felix:
" * سرش رو میبره تو گوشی * اوهوم "
Hyunjin:
" * چونه فیلیکس رو میگیره سمت خودش میچرخونه * تو چشمام نگاه کن بگو "
Felix:
" ارع دیگه چونم درد گرفت ول کن "
هانول هیونجین رو صدا میکنه ولی هیونجین تو همون طور ک چونه عیلیکس تو دستش بود سریع ی ب.وس.ه رو لبای فیلیکس کاشت و رفت پیش هانول ببینه چیکارش داره
" اومدم هانول "
Hinol:
" گشنمه عمو هیونجین "
Hyunjin:
ب کی داری اینو میگی فسقلی من خودم گشنمه هیچی بلد نیستم درست کنم *بلده ولی الکی میگه * "
هانول و هیونجین میان تو حال پیش فیلیکس و جلو پای فیلیکس میشینن
" چیشده ؟ "
Hyunjin:
" میشه غذا درست کنی برامون فیلیکس تروخدااا "
Hinol:
" تروخدااا دایی ژونم * کیوت شدن * "
Felix:
" خستم ... "
Hinol :
" ترو خدااااا دایی گشنگم * کیوت تر شدن * "
Felix:
" اوف باشه باشه بسه برم لباسم رو عوض کنم بیام "
فیلیکس میره و لباسش رو با ی تیشرت لانگ و ی شورتک عوض کرد و اومد تو حال
" خب چی داریم تو یخچال ... خب خوبه ی میشه سوپ درست کنیم رولت تخم مرغ درست کنیم و در کنارش هم نودل بزاریم فیلیکس سریع دستاش رو شست و شروع کرد ب درست کردن غذا ک هیونجین و هانول اومدن تو آشپز خونه
" از ما دوتا کمکی بر میاد ؟ "
Felix:
" دستاتون رو بشورید بهتون بگم "
Hyunjin:
" خب دستامون رو شستیم چیکار کنیم "
Felix:
" خب هانول پیازچه ها و هیوج هارو خورد کن هیونجین توهم بیا ب من اینجا کمک کن و هر چی میگم رو بیار "
Hyunjin:
" باشه "
Hinol:
" یکی میاد منو بزاره رو اپن قدم نمیرسه "
فیلیکس اومد هانول رو بغل کنه بزاره رو اپن ک هیونجین زود تر هانول رو بغل کرد و گذاشت رو اپن و دوباره اومد بغل فیلیکس وایساد و بهش کمک کرد
بعد از یک ساعت غذا بلخره درست شد
Felix:
" دیگه برید بشینید غذا بیارم براتون "
Hyunjin:
" هانول بیا بریم بشینیم "
هانول و هیونجین رفتن نشستن و فیلیکس غذا آورد براشون و خوردن و بعد ظرف هارو جمع کردن و هیونجین ظرف هارو شست بعد همه نشستن تو حال هانول یهو خسته شد
Hinol :
" خسته شدم بیاید بازی کنیم منچ خوبه ؟ میرم میارم "
Felix:
" واسه خودت میبری میدوزی فسقلی پس چرا نظر میخای "
هانول رفت بازی رو آورد نشستیم و شروع ب بازی کردیم هیونجین و هانول یکسره تاسشون شیش میآورد ولی تاس برای من شیش نمیآورد
" وایی خسته شدم چرا شیش نمیاد "
Hyunjin:
" میخوای بیای رنگ منو بگیری بازی کنی ؟"
Felix:
" نمیشه ... تقلب ب حساب میاد "
ادامه دارد...:)
۵.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.