ازدواجاجباری

#ازدواج_اجباری
#پارت_ششم
*(ویو جیمین) *
این چقد لجباز پرو بود
ولی قدش از منم کوتاه تر بگو
بچه... چیزه هیچی
ا/ت:نشنیدی چی گفتم کری؟
جیمین:چرا میخواستی فرار کنی؟
ا/ت:آخه که نکه خیلی داره بهم خوش میگذره واسه همین خواستم فرارکنم
اینو راست می‌گفت..
جونگکوک چرا اینو گرگان گرفت خب ی راست میرفت سراغ پاپاش
ا/ت:ام اقاهه
جیمین:اسم من جیمین هستش
ا/ت:منم ا/ت هستم
جیمین:خوشبختم بچه (با ی لبخند مهربانانه)
*(ویو ا/ت) *
ظاهرا مهربون بود
خیلی مهربون
با اسپری فلفلی که دیدم جرقه ای توی مغزم خورد
خب جیمین آقا بازی شروعه
تا حواسش به گوشیش بود اسپری برداشتم و پشتم قائم کردم
ا/ت:تو خیلی جذابی
جیمین:چی من؟
ا/ت:اوم.... ی شب بیاد ماندنی نشود؟
یفش گرفتم به سمت خودم کشیدم
تا خواست لبام ببوسه
ا/ت:اما شرمنده من سیگمام
چشاشو باز کرد و اسپری زدم
جیمین:آخ چشام اخخخخخخخ
قفل برداشتم و سریع درو باز کردم
شروع کردم به دویدون
جیمین فریاد زد
جیمین:گیرت بیارم زندت نمیزارم
سریع فرار کردم و که توسط یکی بیهوش شدم
*(ویو یونا) *
مگه چی داره اون دختره که انقد جونگکوک نگرانشه
اونم همش ی روز این دختره ی رو مخفی دیده
تازه دختره دشمنشه
عمرا اگر جونگکوک عاشق این سلیطه شده باشه
این همه توهین کردم
اما شاید دختره هم واقعا عاشق جونگکوک نباشه... بالاخره کسی که یکی گرگان میگیره چطوری دختره بیاد عاشقش بشه؟
در زدن
لیسا:بیام تو عزیزم؟
یونا:بیا قشنگم
لیسا به سمتم اومد و محکم بغلم کرد
منم بغلش کردم
از هم جدا شدیم و نشست و گفت
لیسا:چیزی شده جونگکوک عصبانی از در خارج شد
یونا:ام.. نه عزیزم نگران نباش یکم بحثمون شد
لیسا:بازم این ترو مقصر دونست
سریع به معنای بله تکون دادم
لیسا:دختره دیونه ای با جونگکوکی
یونا:این حرف نزن جونگکوک تمام وجود منه و خیلی دوستش دارم
لیسا:اما مطمعینی این دوست داشتن دو طرفست
اخمام توهم رفت و دستم مشت شد
یونا:هست اگر میخوای این حرفای مزخرف رو بشینی بگی بهتره بری بیرون(با عصبانیت)
لیسا:من میرم اما تهیونگ دوست داره یونا اون واقعا ترو دوست داره
اون کسی بود که ترو ی شب که پر از الکل خورده بودی نجاتت داد اون ترو توی افتادن نجات و توی آتش سازی اون ترو نجات داد نه جونگکوک
(فلکش بک به زمان ویسکی خوردن یونا)
(ویو یونا)
خیلی حالم بد بود
جونگکوک چطوری این غلط کرد
پر از الکل بودم
اون تهیونگ نیست
تهیونگ:اینجا چیکار میکنی یونا بلند شو بدو
یونا:چیه خوشگله به تو چه ها به تو چه نکن عاشقمی؟
تهیونگ:تمام کارات به من مربوطه بلند شو
یونا:نمیشم میخوام مست کنم
تهیونگ:همینجوریش هم داری از شدت ویسکی میمیری بیا بریم
دستمو به زور کشید و سوار ماشینش کرد
آروم لب زدم
یونا:چرا کمکم میکنی
تهیونگ:چون دوست دارم
چی گفت الان...
دیدگاه ها (۱)

ازدواج اجباریپارت_هفتم*(ویو ا/ت) *چشامم باز کردم که دیدم باز...

#پارت_هشتم#ازدواج_اجباری*(ویو جونگکوک) *یونا به همراه بچه ها...

#ازدواج_اجباری#پارت_5*(ویو جونگکوک) *یونا:ام.. بچه ها میشه ی...

#ازدواج_اجباری#پارت_4*(ویو ا/ت) *چشام به آرومی باز میشدنوقتی...

پارت 7 که در عمارت باز شد... دیدم اربابه خیلی اهمیت نداشتم ب...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط