MY LOVE
MY LOVE
پارت ۴
هوفی کشید و در حالی که به طبقه پایین می رفت سیگاری روشن کرد ... تو این موقعیت تنها سیگار ارومش میکرد. وقتی به طبقه پایین رسید یونگی رو دید که برای چند نفر خط و نشون می کشید .
_ حواستون باشه حرف اضافه نمیزنید ، هر سوالی ارباب پرسید درست جواب میدین فهدیدین؟
/ بله قربان
با صدای قدم های محکمی به پشت سرش نگاه درسته ، جونگ کوک بود با لحنی صمیمی لب زد :
_ اوه اومدی.. خب اینا رو واسه بادیگارد شخصی ک_
+ خبر دارم یونگی .. لازم نیست توضیح بدی .
_ اوکی
مک محکمی از سیگارش زد و به سمت اون ۵ نفر حرکت کرد ، از بین اون ۵ نفر یک نفر توجه جونگ کوک رو جلب کرد روبه رو اون فرد وایساد و دستش رو توی جیب شلوارش فرو کرد و با لحنی جدی لب زد:
+ هی تو .. اسمت چیه ؟
~ اسمم تهیونگه ارباب .. کیم تهیونگ .
+ خوبه ، چند سالته؟
~ ۲۴ ارباب
+ از این به بعد تو بادیگارد شخصی من هستی ، فهمیدی؟
~ بله ارباب .. باعث افتخاره .
جونگ کوک لبخندی به لبش نقش بست و پشت به اون افراد رو به یونگی لب زد :
+ بقیه رو بفرست شون بره .
و بعد به سمت طبقه بالا راه افتاد .
لبخند رضایت به لب تهیونگ نقش بست خوشحال بود از این مرحله اول رو با موفقیت پشت سر گذاشته بود . مرحله بعد بدست آوردن اعتماد جونگ کوک بود که خیلی راحت نبود . .. جونگ کوک انقدر خیانت دیده بود که به یه تازه وارد زود اعتماد نکنه ، اما تهیونگ یا ویکتور جوان فکر اینجا رو هم کرده بود .....
پارت ۴
هوفی کشید و در حالی که به طبقه پایین می رفت سیگاری روشن کرد ... تو این موقعیت تنها سیگار ارومش میکرد. وقتی به طبقه پایین رسید یونگی رو دید که برای چند نفر خط و نشون می کشید .
_ حواستون باشه حرف اضافه نمیزنید ، هر سوالی ارباب پرسید درست جواب میدین فهدیدین؟
/ بله قربان
با صدای قدم های محکمی به پشت سرش نگاه درسته ، جونگ کوک بود با لحنی صمیمی لب زد :
_ اوه اومدی.. خب اینا رو واسه بادیگارد شخصی ک_
+ خبر دارم یونگی .. لازم نیست توضیح بدی .
_ اوکی
مک محکمی از سیگارش زد و به سمت اون ۵ نفر حرکت کرد ، از بین اون ۵ نفر یک نفر توجه جونگ کوک رو جلب کرد روبه رو اون فرد وایساد و دستش رو توی جیب شلوارش فرو کرد و با لحنی جدی لب زد:
+ هی تو .. اسمت چیه ؟
~ اسمم تهیونگه ارباب .. کیم تهیونگ .
+ خوبه ، چند سالته؟
~ ۲۴ ارباب
+ از این به بعد تو بادیگارد شخصی من هستی ، فهمیدی؟
~ بله ارباب .. باعث افتخاره .
جونگ کوک لبخندی به لبش نقش بست و پشت به اون افراد رو به یونگی لب زد :
+ بقیه رو بفرست شون بره .
و بعد به سمت طبقه بالا راه افتاد .
لبخند رضایت به لب تهیونگ نقش بست خوشحال بود از این مرحله اول رو با موفقیت پشت سر گذاشته بود . مرحله بعد بدست آوردن اعتماد جونگ کوک بود که خیلی راحت نبود . .. جونگ کوک انقدر خیانت دیده بود که به یه تازه وارد زود اعتماد نکنه ، اما تهیونگ یا ویکتور جوان فکر اینجا رو هم کرده بود .....
۲۸۵
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.