بلخره ویکی تون با فیک جدید اومد پس ازش حمایت کنید❤️🩹
بلخره ویکی تون با فیک جدید اومد پس ازش حمایت کنید❤️🩹
با پا های زخمی و برهنه تند میدویدم
که یک وقت دستش به من نرسه داستان از
جایی شروع شد که پدرم سر من قمار کرد
اونم با بزرگترین مافیای جهان ! که قلبی
از سنگ داره(گایز جیهوپ قلب خیلی مهربونی دارا ولی توی فیک دیگه ..)
و دلش به رحم نمیاد !
مادرم را درسن ۸ سالگی بر اثر سرطان خون از
دست دادم و بعد از این با پدرم که اخلاق گندی
داشت زندگی جدیدی را آغاز کردم !
وقتی پدرم من را قمار کرد و جی هوپ من را
به خونه خودش که یک قصر بود برد و از اون به بعد
برده ج.........سی شدم و هرشب ازش کتک میخوردم
وبعد از چند سال تونستم از دستش فرار کنم .
از بدن و پاهام خون میومد و بخاطر اینکه
پا برهنه بودم بیشتر بدنم میسوخت
داخل خیابون بودم که نور زردی به چشمم
خورد که یکهو ایستاد و جیهوپ را دیدم
که یکهو پیاده شد و داد زد
کدوم گوری رفتی و گوشم را گرفت و کشید
میدونی که برای عاقبت کارت باید چه کاری انجام بدی
از زبان ا .ت
حالم دست خودم نبود یکهو غش کردم
بعد از چند مین
بیدار شدم چشم هام را بستم نور ها اذیتم میکرد
که دیدم کنارم جیهوپه ترسیدم
جیهوپ:نترس کاریت ندارم میخواستم ازت معذرت بخوام بخاطر اذیت های که کردم
و میخوام دیگه اینجا نباشی پس آزادی و میتونی از اینجا بری فقط بدون دوست دارم
و ل...بش را روی ل...بهای ا.ت گذاشت
از زبان ا.ت
با آخرین حرفی که زد شوکی بهم وارد شد
چون من هم دوستش داشتم!
یکهو دیدم داره من را می.. ب.. وسه
تمومممم میدونم آخرش را ریدمم به روم نیارید
و بدونید واقعا هیچ موضوعی ندارم برای فیک و ممکنه بخاطر همین موضوع دیگه فیک ننویسم و کاری نکنم
با پا های زخمی و برهنه تند میدویدم
که یک وقت دستش به من نرسه داستان از
جایی شروع شد که پدرم سر من قمار کرد
اونم با بزرگترین مافیای جهان ! که قلبی
از سنگ داره(گایز جیهوپ قلب خیلی مهربونی دارا ولی توی فیک دیگه ..)
و دلش به رحم نمیاد !
مادرم را درسن ۸ سالگی بر اثر سرطان خون از
دست دادم و بعد از این با پدرم که اخلاق گندی
داشت زندگی جدیدی را آغاز کردم !
وقتی پدرم من را قمار کرد و جی هوپ من را
به خونه خودش که یک قصر بود برد و از اون به بعد
برده ج.........سی شدم و هرشب ازش کتک میخوردم
وبعد از چند سال تونستم از دستش فرار کنم .
از بدن و پاهام خون میومد و بخاطر اینکه
پا برهنه بودم بیشتر بدنم میسوخت
داخل خیابون بودم که نور زردی به چشمم
خورد که یکهو ایستاد و جیهوپ را دیدم
که یکهو پیاده شد و داد زد
کدوم گوری رفتی و گوشم را گرفت و کشید
میدونی که برای عاقبت کارت باید چه کاری انجام بدی
از زبان ا .ت
حالم دست خودم نبود یکهو غش کردم
بعد از چند مین
بیدار شدم چشم هام را بستم نور ها اذیتم میکرد
که دیدم کنارم جیهوپه ترسیدم
جیهوپ:نترس کاریت ندارم میخواستم ازت معذرت بخوام بخاطر اذیت های که کردم
و میخوام دیگه اینجا نباشی پس آزادی و میتونی از اینجا بری فقط بدون دوست دارم
و ل...بش را روی ل...بهای ا.ت گذاشت
از زبان ا.ت
با آخرین حرفی که زد شوکی بهم وارد شد
چون من هم دوستش داشتم!
یکهو دیدم داره من را می.. ب.. وسه
تمومممم میدونم آخرش را ریدمم به روم نیارید
و بدونید واقعا هیچ موضوعی ندارم برای فیک و ممکنه بخاطر همین موضوع دیگه فیک ننویسم و کاری نکنم
۱۰.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.