شو گا را دیدم که داشت داخل محوطه

شو گا را دیدم که داشت داخل محوطه

قصر راه میرفت
ا.ت:پادشاه شما اینجا چیکار میکنید؟

شوگا :اشکال داره در محوطه قصر م پیاده روی کنم؟

ا.ت:نه پادشاه

شوگا:ملکه مجبوریم بچه بیاریم خودت میدونی قوانین ملکه و پادشاهان را


ا‌.ت:بله

بعد چند روز

از زبان ا.ت

چند روز که حالم خوب نبود همینطور که سر میز صبحانه بودیم
که مادر پادشاه گفت بعد از صبحانه برم پیشش

پس بعد از خوردن صبحانه به سمت اتاق رفتم که سرم گیج رفت و سیاهی

از زیان پادشاه: دیدم یکهو ا.ت غش کرد رفتم زود بغلش کردن و گفتم زود طییب را بیارید
بعد از چند مین

بلند شدم یکم سرم درد میکرد
کخ پادشاه خوشحال به سمت من اومد
پادشاه:ملکه من مژده خبر خوب شما باردار هستید

بعد از چند سال آنها یک پسر زیبا داشتند
و به خوبی زندگی کردند
دیدگاه ها (۳)

بلخره ویکی تون با فیک جدید اومد پس ازش حمایت کنید❤️‍🩹با پا...

وقتی تورا به سر پرستی میگیرهمثل همیشه جلوی پنجره پر گرد غبار...

وقتی ولیعهد میخواستن.....چند روز از که عروس خانواده مین شده...

روزی روزگاری بود در روز های قدیم دختری به نام جولیا بود پدر...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط