پارت ۲
پارت ۲
به همراه اون آقا سوار ماشین مشکی بزرگش شدم
سکوتی ماشین را فرا گرفته بود که اون آقا سکوت را شکست(بچه ها اسم کوکی را
نمیدونه بخاطر همین بهش میگه اقا
کوک:خوب خودت را معرفی کن
جسیکا:اسم من جسیکا س ، کیم جسیکا و ۱۵
سالمه من از وقتی به دنیا اومدم اینجام
خانوم چوی میگه خانوادم وقتی میخواستن
من را اینجا بزارن مادرم به خانوم چویی
میگه که این گردنبند را بهش بده و وقتی ۱۸
سالش شد دنبال جفت این گردنبند بگردم
ممکنه خانوادم را پیدا کنم.
بخاطر همین تصمیم گرفتم که زودتر شروع
کنم شاید خانوادم را پیدا کنم .
همه ی بچه های یتیم خانه آرزو دارن یک
خانواده به سرپرستی بگیرنشون من نه
چون شاید نزارن در سن ۱۸ سالگی دنبال خانوادم برم .
کوک:بسههه چقدر حرف میزنی سرم را بردی
جسیکا:ببخشید اقاا...
کوک :جانگکوک هستم و فامیلم جعون
جسیکا: ببخشید آقای کوک
هاییی بلوبریام چطورین متاسفانه من مهمونیم و نمیتونم زیادبنویسم و راستی قراره این رمان باشه چون کلی ایده براش دارمم فردا ۲ تا پارت داریممم💕
به همراه اون آقا سوار ماشین مشکی بزرگش شدم
سکوتی ماشین را فرا گرفته بود که اون آقا سکوت را شکست(بچه ها اسم کوکی را
نمیدونه بخاطر همین بهش میگه اقا
کوک:خوب خودت را معرفی کن
جسیکا:اسم من جسیکا س ، کیم جسیکا و ۱۵
سالمه من از وقتی به دنیا اومدم اینجام
خانوم چوی میگه خانوادم وقتی میخواستن
من را اینجا بزارن مادرم به خانوم چویی
میگه که این گردنبند را بهش بده و وقتی ۱۸
سالش شد دنبال جفت این گردنبند بگردم
ممکنه خانوادم را پیدا کنم.
بخاطر همین تصمیم گرفتم که زودتر شروع
کنم شاید خانوادم را پیدا کنم .
همه ی بچه های یتیم خانه آرزو دارن یک
خانواده به سرپرستی بگیرنشون من نه
چون شاید نزارن در سن ۱۸ سالگی دنبال خانوادم برم .
کوک:بسههه چقدر حرف میزنی سرم را بردی
جسیکا:ببخشید اقاا...
کوک :جانگکوک هستم و فامیلم جعون
جسیکا: ببخشید آقای کوک
هاییی بلوبریام چطورین متاسفانه من مهمونیم و نمیتونم زیادبنویسم و راستی قراره این رمان باشه چون کلی ایده براش دارمم فردا ۲ تا پارت داریممم💕
۱۳.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.