وقتی تورا به سر پرستی میگیره
وقتی تورا به سر پرستی میگیره
مثل همیشه جلوی پنجره پر گرد غبار یتیم خانه
نشستم .
سلام من جسیکا هستم ۱۵ سالمه و توی یتیم خونه بزرگ شدم مثل همیشه ساعت ۶ همه ی بچه ها را بیدار کردم
و صبحانه ام را خوردم
از زبان جانگ کوک
قرار بود برای کارم یک دختر ۱۵ را به سر پرستی بگیرم پس یک سر به یتیم خانه زدم
خانم چوی: سلام آقای جعون خوش امدید
کوک:ممنون من نیاز به دختر ۱۵ ساله دارم
خ.چ:بفرمایید از این طرف اینجا خوابگاه دختر های ۱۵ ساله هستند با اجازه من باید برم
کوک:باشه
از زبان جسیکا: از شانسم متاسفانه پوشک رزالینه تموم شده بود و باید زود میرفتم و با صدای گریش بچه های دیگه را از خواب بلند نکنه پس به سرعت نور دویدیدم ولی متا سفانه به یک مرد چار شونه بر خوردم
از زبان جسیکا : ببخشید اقا
وزود رفت
از زبان کوک:یکهو یک دختر با چشم های آبی و موهای طلایی بهم بر خورد و یکهو ازم معذرت خواهی کرد اون از همه ی دخترا خوشگل تر بود بخاطر همین تصمیم گرفتم
اون را به سرپرستی بگیرم
....................................
چ.خ :نههههههه آقای جعون امکان نداره
کوک: چرا؟
خ.چ: شما نمیتونید جسیکا را ببرید بقیه دختر هارا ببرید مثلا مثلا الکسا
کوک: خانوم چوی شما آدم محترمی برای من هستید ولی نزارید دست از کار خطا کنم
خ.چ :چشم (توی میکرو فون) جسیکا وسیله هات را جمع کن به سر پرستی گرفته شدی
جسیکا:چی نه 😭😭😭
رزالینه دلم برات😭😭 تنگ میشه
وسایلم را آماده کردم وبه سمت دفتر یتیم خانه رفتم پس کسی که من را به سر پرستی گرفته همون کسیه که بهش برخوردم
دوپارتی از جانگ کوک در خواستی 🌷
پارت بعدی؟
مثل همیشه جلوی پنجره پر گرد غبار یتیم خانه
نشستم .
سلام من جسیکا هستم ۱۵ سالمه و توی یتیم خونه بزرگ شدم مثل همیشه ساعت ۶ همه ی بچه ها را بیدار کردم
و صبحانه ام را خوردم
از زبان جانگ کوک
قرار بود برای کارم یک دختر ۱۵ را به سر پرستی بگیرم پس یک سر به یتیم خانه زدم
خانم چوی: سلام آقای جعون خوش امدید
کوک:ممنون من نیاز به دختر ۱۵ ساله دارم
خ.چ:بفرمایید از این طرف اینجا خوابگاه دختر های ۱۵ ساله هستند با اجازه من باید برم
کوک:باشه
از زبان جسیکا: از شانسم متاسفانه پوشک رزالینه تموم شده بود و باید زود میرفتم و با صدای گریش بچه های دیگه را از خواب بلند نکنه پس به سرعت نور دویدیدم ولی متا سفانه به یک مرد چار شونه بر خوردم
از زبان جسیکا : ببخشید اقا
وزود رفت
از زبان کوک:یکهو یک دختر با چشم های آبی و موهای طلایی بهم بر خورد و یکهو ازم معذرت خواهی کرد اون از همه ی دخترا خوشگل تر بود بخاطر همین تصمیم گرفتم
اون را به سرپرستی بگیرم
....................................
چ.خ :نههههههه آقای جعون امکان نداره
کوک: چرا؟
خ.چ: شما نمیتونید جسیکا را ببرید بقیه دختر هارا ببرید مثلا مثلا الکسا
کوک: خانوم چوی شما آدم محترمی برای من هستید ولی نزارید دست از کار خطا کنم
خ.چ :چشم (توی میکرو فون) جسیکا وسیله هات را جمع کن به سر پرستی گرفته شدی
جسیکا:چی نه 😭😭😭
رزالینه دلم برات😭😭 تنگ میشه
وسایلم را آماده کردم وبه سمت دفتر یتیم خانه رفتم پس کسی که من را به سر پرستی گرفته همون کسیه که بهش برخوردم
دوپارتی از جانگ کوک در خواستی 🌷
پارت بعدی؟
۱۳.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.