part

part 5
ویو ات
با نوره خورشیدی که به چشمم میخورد بیدار شدم ساعتو نگاه کردم 7 بود زود بلند شدم لباسامو عوض کردم و صبحانه رو اماده کردم
کله روزو با تمیز کردنه عمارت گذروندم و برایه شب غذا اماده کردم از اونجایی که عموم اجازه نمیده که هر مهمونی بیاد من بیام پیششون
////////////////////
فلش بک به دیروز
تهیونگ: خوب اقایه مین ما منتظریم
ع/ت:اما من ندارم چیکار کنم
تهیونگ: به من ربتی نداره پس من پولمو میخواهم
یونگی:مگه نشنیدی هر کاری کنی نیست (جدی)
تهیونگ یه نیشخندی زد و گفت مگه من صدقه میدم ها (آخرشو با داد گفت)
سکوت همه جارو گرفته بود تا اینکه
ع/ت:تو چی میخواهی ها من عمارتمو میدم
تهیونگ :فقد عمارت
ع/ت:و دیگه چی میخواهی جونمو ها بیا جونمو بگیر
تهیونگ:جون تو چه بدرده من میخوره
یونگی:کافیه بس کنید
تهیونگ:باشه من یچیزه دیگی ازت میخواهم اگه اونو بدی به من هیچ پولی ازت نمیخواهم باشه
ع/ت:چیه چی میخواهی هرچی بخواهی رو بهت میدم اگه توانشو داشته باشم
تهیونگ:برادر زادتو
یونگی:چی( تعجب)
همچین کاری نمیکنیم مگه اون فروشیه (داد)
یخورده مکس کرد بعدش گفت باشه من برادر زادمو بهت حرفو کامل نکرده بود که یونگی وسته حرفش پرید و گفت پدر همچین کاری نکن اون فروشی نیست
ع/ت:چاریی دیگی ندارم
یونگی بلند شد و با داد گفت
نه خیرم همیچین کاری نمیکنید
ع/ت:به توچه ها مگه تو باباشی (داد)
تهیونگ در حالی که نیشخند میزد گفت صبر کنید من برم بعدش بیوفتین بجونه هم راستی فردا شب میایم خستگاری
پایان فلش بک
///////////////


ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۴)

part 6مهمونا دیگه اومده بودن تویه سالون نشسته بود از اونجایی...

part 6 مهمونا دیگه اومده بودن تویه سالون نشسته بود از اونجای...

part4ویو تهیونگاوفففففففف داره چه بلایی سرم میاد چرا گوشوارش...

part 3ویو تهیونگرفته بودم واسیه شکار که به چشمم به دختر خورد...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط