ازدواج سوری پارت 44
ازدواج سوری پارت 44
ویو تهیونگ
به زور ات رو از تو استخر کشیدم بیرون
ات رو اوردم داخل و در رِیلی حیاطو بستم باهم رفتیم تو اتاق با حوله موهای ات رو خش کردم
ـ من میرم بیرون تا لباساتو عوض کنی
ات ـ نه نرو
ـ باشه نمیرم
ات رف رو تخت ولو شد
اگه لباساشو عوض نکنه که مریض میشه
لباساشو براش عوض کردم تاپ و شلوار پشمیشو تنش کردم خودمم لباسامو عوض کردم رفتم کنار ات دراز کشیدم موهای بلند و کم حجمش افتاده بود دورش موهاشو اروم زدم کنار دستم زیر سرم بود ات هم کنار دستم تخت دراز کشیده بود
هنوزم فک میکنم قراره از دستت بدم
هنوزم فک میکنم هیونا قسط جونتو داره
هنوزم فک میکنم ادم خوبی برات نبودم
ات ـ برام بخون...*خوابالو *
ـ باشه
ات ـ...
ـ بهت نیاز دارم دختر، چرا دوست دارم وقتی میدونم قراره اسیب ببینم، بهت نیاز دارم دختر، تو زیبایی،بهت نیاز دارم دختر، تو خیلی سردی، بهت مهتاجم دختر، بهت نیاز دارم دختر
ات اومد تو بغلم و خوابید
ساعت چهار نصف شب
ویو ات
*در حال خواب دیدن، ات در حال تمرین کرد تیر اندازی با تیر کمون_ده سالگی ات *
هدف گیریم زیاد خوب نبود زیادی به بند تیر کمون فشار اوردم که خود تیر رفت سمت یه درخت
مامان ـ چرا بیشتر نکشیدید؟
ـ بیانه
مامان ـ دوباره امتحان کن
ـ باشه
دوباره امتحان کردم و دقیقا خورد به هدف وقتی که برگشتم پشت سرم تا به مامانم بگم تونستم که دیدم دستش رو گذاشته رو سرش سریع میخواستم برم سمتش که...
ویو تهیونگ
به زور ات رو از تو استخر کشیدم بیرون
ات رو اوردم داخل و در رِیلی حیاطو بستم باهم رفتیم تو اتاق با حوله موهای ات رو خش کردم
ـ من میرم بیرون تا لباساتو عوض کنی
ات ـ نه نرو
ـ باشه نمیرم
ات رف رو تخت ولو شد
اگه لباساشو عوض نکنه که مریض میشه
لباساشو براش عوض کردم تاپ و شلوار پشمیشو تنش کردم خودمم لباسامو عوض کردم رفتم کنار ات دراز کشیدم موهای بلند و کم حجمش افتاده بود دورش موهاشو اروم زدم کنار دستم زیر سرم بود ات هم کنار دستم تخت دراز کشیده بود
هنوزم فک میکنم قراره از دستت بدم
هنوزم فک میکنم هیونا قسط جونتو داره
هنوزم فک میکنم ادم خوبی برات نبودم
ات ـ برام بخون...*خوابالو *
ـ باشه
ات ـ...
ـ بهت نیاز دارم دختر، چرا دوست دارم وقتی میدونم قراره اسیب ببینم، بهت نیاز دارم دختر، تو زیبایی،بهت نیاز دارم دختر، تو خیلی سردی، بهت مهتاجم دختر، بهت نیاز دارم دختر
ات اومد تو بغلم و خوابید
ساعت چهار نصف شب
ویو ات
*در حال خواب دیدن، ات در حال تمرین کرد تیر اندازی با تیر کمون_ده سالگی ات *
هدف گیریم زیاد خوب نبود زیادی به بند تیر کمون فشار اوردم که خود تیر رفت سمت یه درخت
مامان ـ چرا بیشتر نکشیدید؟
ـ بیانه
مامان ـ دوباره امتحان کن
ـ باشه
دوباره امتحان کردم و دقیقا خورد به هدف وقتی که برگشتم پشت سرم تا به مامانم بگم تونستم که دیدم دستش رو گذاشته رو سرش سریع میخواستم برم سمتش که...
۶.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.