myfiercedaddy

#my_fierce_daddy
#P_12
چند دقیقه ای کنار هم بودیم که کوک اومد تو
ته:چیزی شده کوک؟
کوک: نه فقط اومدم سلامی به زن داداشم کنم .خب چطوری زن داداش
ته:انقد زن داداش زن داداش نکن دیگه(اروم جوری که فقط کوک شنید)
ات:خوبم کو..ک. خبری از امی...لی ندار.ی
کوک: چرا خیلی نگرانت بود گفت فردا حتما میاد پیشت
ات:ا.کی
کوک: خب آقای کیم قرار شد بعد از اینکه ات و دیدی بریم خونه یکم استراحت کنی
ته: نه من خوبم برو کارا ترخیص من و انجام بده و اگه میخوای بری برو من پیش ات میمونم
کوک:اقای کیم(با لحن تهدید کننده)
ته:زهرمار حالا برو کارا ترخیصمو انجام بده تا بیام
کوک:خیلی خب ولی اگه برگشتم و اماده نبودی تا ات مرخص نشده نمیتونی ببینیش
ته: خیلی خبببببببب
کوک رفت من رفتم صندلی بغل ات نشستم چشمای تیله ای مشکیش از کل زندگی من خوشگلتر بود زل زدم تو چشاش که گفت
ات: ته باورم نمیشه که الان جلوم نشستی از وقتی دیدمت خیلی تغییر کردی حتا اخرین روزی رو که باهم بودیم مثل فیلم جلو چشامن.ته ترو خدا ایندفعه برو ولی برگرد نزار مقل دفعه قبل شه نزار سالیان سال من منترت باشم
ته: ات من قول میدم که هرجور شده از فردا خودم پیشت پاشم حتا اگه گهگاهی باید برم خونه به خاطر کوک ولی قول میدم هرروز بهت سر بزنم . ات توهم قول بده تا میتونی خودتو تقویت کنی هر روز برات سوپ میارم وقتی پرستار اورد بخور و به حرفاشون گوش کن تا زود خوب شی بیای پیش خودم
کوک برگشت
در زد و اومد تو
کوک: ته بریم؟ وسایلتو گذاشتم تو ماشین
ته: کوک
کوک:جان
ته: میشه دو ساعت دیگه بریم
کوک:تهههههه ات هم میخواد استراحت کنه بیا بریم شب میایم
ته:کوووووک من نمیخوام بیام می‌خوام پیش ات باشم
ات:ته برو من حالم خوبه برو یکم استراحت کن و برگرد
دیگه رو حرف ات نمیشه حرف زد
با ات خدافذی کردیم و از پله ها رفتیم پایین
رسیدم به در خروجی که نفس عمیق کشیدم
ریه هام جون گرفت و سرحال شدم ولی دلم شور میزد برگردم پیش ات
سوار ماشین شدم و با کوک رفتیم سمت عمارت
که دیدم یه ماشین اونجا وایساده
به کوک گفتم بدون اینکه نشون بدی من مرخص شدم برو پایین ببین کیه
کوک رفت سمت در
در عمارت و باز کرد که یه مرد ماسک مشکی اومد جلو در ماسکش و باز کرد و شروع کرد با کوک حرف بزنه
یااااااااا این عوضی دست از سرم برنمیداره
اون.......
...........ادامه دارد........
دیدگاه ها (۰)

#my_fierce_daddy#P_13اون سوجو بود گفتم نرم پایین تا شاید بره...

#my_fierce_daddy#P_14زنگ در خورد به بادیگارد گفتم در و باز ک...

#my_fierce_daddy#P_11(یک هفته بعد)امروز قراره من مرخص بشم و ...

#my_fierce_daddy #P_10عروسک خوشگل من بی حال رو تخت خوابیده ا...

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط