𝗠𝘆 𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁 𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
#𝗠𝘆_𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁_𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 10
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم خودمو تو بغل یکی حس کردم
نگاش کردم تهیونگ بود وقتایی که خوابه خیلی کیوته اصلا نمیشه تصورش هم کرد دلم میخواد لپ هاشو بکشم انقدر که در بیان باورم نمیشه میلیون ها دختر آرزوشون اینکه دست های تهیونگ رو بگیرن حالا من تو بغلشم اونم به خواسته خودش پس من دیگه کیم(😂😂)
ویو آرمی(نویسنده)
ا/ت چند مین همین طور به تهیونگ خیره شده بود وقتی میخواست بلند شه تهیونگ دستش رو کشید ا/ت محکم افتاد رو تخت و تهیونگ روی ا/ت خیمه زد
ا/ت : میشه بری اون ور دارم خفه میشم
تهیونگ : نظرت چیه یه.......(حرفش رو قطع کرد)
ا/ت : نه اصلا
تهیونگ : چرا
ا/ت : چون درد داره میخوام هنوز دختر باشم
تهیونگ : ا/ت تو که میدونی چند نفر آرزوشونه زیر من باشن
ا/ت : تو هم آرزوته روی من باشه
تهیونگ برگشت رو اون ور
ا/ت هم بلند شد و رفت صورتش رو بشوره
ویو ا/ت
بد جوری زده بودم تو ذوق تهیونگ ولی خوب چی کار کنم نمیخوام
از دستشویی برگشتم تهیونگ هنوز رو تخت بود و سرش تو گوشی بود
تهیونگ : ا/ت زود باش حاضر شو باید بری خونه خودت
ا/ت : چرا؟ قهر کردی باهام
تهیونگ : نه جیمین گفته داره میاد اینجا اگه تورو ببینن بد میشه
ا/ت : باشه پس خودم میرم
رفتم سویشرتم رو برداشتم ساعت ۱۰ و نیم بود تهیونگ نمیتونست بیاد چون وسط روز بود ممکن بود یکی مارو ببینه پس خودم رفتم
از خونه تهیونگ امدم بیرون دور ورم رو نگاه کردم کسی اونجا نبود کاملا عادی داشتم راه میرفتم که در آسانسور باز شد و چند نفر توش بودن محل نزاشتم رفتم یه گوشه وایسادم یکی شون پرسید
یه دختر فضول : شمار من تا حالا ندیده بودم اینجا چی کار میکنی؟
ا/ت : شت ریدم(تو ذهنش)
ا/ت : عام... من پیک موتوری هستم برای آقای کیم تهیونگ بسته آوردم (لبخند ضایع)
دختر فضول : آها همیشه یکی هست که براش بسته بیاره اون خیلی خوش شانسه که این همه طرف دار داره که براش هدیه میفرستن خیلی دوسش دارم اومممم(لوس مسخره)
ا/ت : چی؟
دختر فضوله : خوب ببین من الان همسایهاش هستم احتمال اینکه منو ببینه و عاشقم بشه خیلیه(دختره زشت)
ا/ت : آها(لبخند)
یه لحظه دلم خواست جلوی بقیه بهش بگم که دیشب تا صبح فقط بغل تهیونگ بودم و دوست دختر شم تا از حسودی میمرد ولی بازم واسه تهیونگ بد میشه پس هیچی بهت نمیگم دختره عنتر(ا/ت تو ذهنش)
از آسانسور امدم بیرون کنار خیابون وایسادم تا یه تاکسی امد و سوارش شدم
ادامه دارد........
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 10
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم خودمو تو بغل یکی حس کردم
نگاش کردم تهیونگ بود وقتایی که خوابه خیلی کیوته اصلا نمیشه تصورش هم کرد دلم میخواد لپ هاشو بکشم انقدر که در بیان باورم نمیشه میلیون ها دختر آرزوشون اینکه دست های تهیونگ رو بگیرن حالا من تو بغلشم اونم به خواسته خودش پس من دیگه کیم(😂😂)
ویو آرمی(نویسنده)
ا/ت چند مین همین طور به تهیونگ خیره شده بود وقتی میخواست بلند شه تهیونگ دستش رو کشید ا/ت محکم افتاد رو تخت و تهیونگ روی ا/ت خیمه زد
ا/ت : میشه بری اون ور دارم خفه میشم
تهیونگ : نظرت چیه یه.......(حرفش رو قطع کرد)
ا/ت : نه اصلا
تهیونگ : چرا
ا/ت : چون درد داره میخوام هنوز دختر باشم
تهیونگ : ا/ت تو که میدونی چند نفر آرزوشونه زیر من باشن
ا/ت : تو هم آرزوته روی من باشه
تهیونگ برگشت رو اون ور
ا/ت هم بلند شد و رفت صورتش رو بشوره
ویو ا/ت
بد جوری زده بودم تو ذوق تهیونگ ولی خوب چی کار کنم نمیخوام
از دستشویی برگشتم تهیونگ هنوز رو تخت بود و سرش تو گوشی بود
تهیونگ : ا/ت زود باش حاضر شو باید بری خونه خودت
ا/ت : چرا؟ قهر کردی باهام
تهیونگ : نه جیمین گفته داره میاد اینجا اگه تورو ببینن بد میشه
ا/ت : باشه پس خودم میرم
رفتم سویشرتم رو برداشتم ساعت ۱۰ و نیم بود تهیونگ نمیتونست بیاد چون وسط روز بود ممکن بود یکی مارو ببینه پس خودم رفتم
از خونه تهیونگ امدم بیرون دور ورم رو نگاه کردم کسی اونجا نبود کاملا عادی داشتم راه میرفتم که در آسانسور باز شد و چند نفر توش بودن محل نزاشتم رفتم یه گوشه وایسادم یکی شون پرسید
یه دختر فضول : شمار من تا حالا ندیده بودم اینجا چی کار میکنی؟
ا/ت : شت ریدم(تو ذهنش)
ا/ت : عام... من پیک موتوری هستم برای آقای کیم تهیونگ بسته آوردم (لبخند ضایع)
دختر فضول : آها همیشه یکی هست که براش بسته بیاره اون خیلی خوش شانسه که این همه طرف دار داره که براش هدیه میفرستن خیلی دوسش دارم اومممم(لوس مسخره)
ا/ت : چی؟
دختر فضوله : خوب ببین من الان همسایهاش هستم احتمال اینکه منو ببینه و عاشقم بشه خیلیه(دختره زشت)
ا/ت : آها(لبخند)
یه لحظه دلم خواست جلوی بقیه بهش بگم که دیشب تا صبح فقط بغل تهیونگ بودم و دوست دختر شم تا از حسودی میمرد ولی بازم واسه تهیونگ بد میشه پس هیچی بهت نمیگم دختره عنتر(ا/ت تو ذهنش)
از آسانسور امدم بیرون کنار خیابون وایسادم تا یه تاکسی امد و سوارش شدم
ادامه دارد........
۲۳.۷k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.