part

part 192
لیلی از جاش بلند شدو رفت سمت کمدش و لباساش رو عوض کرد
لیلی: من دیگه میرم
پاترشیا: لطفا مارو ببخبر نزارید
لیلی: باشه خدا حافظ
لیلی سوار ماشین شدو رفت سمت بیمارستا چند مین بعد رسید مشخسات سوزومه رو به پرستار دادو اتاقشو ازش پرسید و رفت سمت بخش مورد نظرش جنیور روی نیمکت کلافه نشسته بود و سرشو تو دستاش میفشرد اروم رفت سمتشو نشست
لیلی: اون خوب میشه مگه نه؟ دباره میتونم ببینمش مگه نه؟
جنیور: اون خوب میشه بایدم خوب باشه
ری با شتا اومد نزدیکشون
ری: چیشده چیشده چه اتفاقی براش افتاده
لیلی: امشب میخواستیم نوشیدنی بخورم بعد تایم خواب سوزی گیر افتادو تنبیه شد که بره باغ رو تمیز کنه بعد چهر ساعت برگشت دویید سمت حموم فک کردم میخواد دوش بگبره ولی صداژ دوش نیومد وقتی نزدیک شدو صدای حق حق میومد با شتاب درو باز کردم دیدم سوزومه از چند جا رگشو بریده و غرق خونه رنگش پریده بود با لبخند باهام صحبت میکرد گفت ببخشید
ری: کس دیگه ای کنارش نبوده
لیلی: نمیدونم چون تنهایی رفت
جنیور: حتما تغصیر منه اگه من وارد زندگیش نمیشدم این اتفاق براش نمیوفتاد
ری: خودتو مقصر ندون با این که هستی مطمئنم اتفاقی براش افتاده که براش مثل جرقه ای روی نفت شده
جنیور: اگه کسی که بهش اسیب زده رو پیداکنم زندش نمیزارم
ری: تو هم یکیشی
جنیور: من اونروز بهش خیانت نکردم
ری: پس میشه بگی چه غلطی داشتی می خوردی
جنیور: خب راستش....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چند ماه قبل ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو جنیور
امیلی بهم گفته بود بیام پشت ساختمون باهم کار مهمی داره رفتم پشت ساختمون امیلی منتظر وایستاده بودو تو دستش یچیزی بود رفتم پیشش
جنیور: اوم چیکارم داری امیلی
امیلی: راستش یچیزی رو میخوام بهت بگم که خیلی وقته تو قلبم نگهش داشتم
جنیور: اتفاقی افتاده؟
امیلی: از وقتی دیدمت حس عجیبی داشتمو به مرور زمان فهمیدم حسم بهت عشق ولی تو با سوزومه ازدواج کردی ولی میشه به منم یه فرست بدی
اون جعبه رو تو دستم قرار داد جعبه رو باز کردم یه حلقه بود
جنیور: ببخشید امیلی ولی همونجور که گفت من با سوزومه ازدواج کردم و الانم عاشقشم از قبل بودم پس نمیتونم بهت فرصتی بدم چون من قلبم تمامن مال اونه و همچنین این حلقه رو بده بکسی که عاشقت باشه و حستون به هم دو طرفه باشه
جعبه رو بستمو دادم دستش
دیدگاه ها (۱)

part 193جنیور: ببخشید امیلی: اشکالی ندارهامیلی جعبرو باز کرد...

part 194جنیور:مامان لطفابروخونه واستراحت کن خبری شدبهت خبر م...

part 191مسئول اومد داخل اونم تو شک بود سری زنگ زد به اورژانس...

part 190لیلی: چیـ... چیکار کردی چیکارکردی با خودت لعنتی (داد...

~حقیقت پنهان~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط