ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part36
جویئون: از دست تو دختر حالا میخای کجا بری کمکت کنم
ات: گشنمه میخام برم یه چیزی بخورم
جویئون: بیا ببرمت «از بازوش میگیره»
سری به نشانه تایید تکون دادم و از پله ها اروم رفتیم پایین
روی صندلی نشستم و جویئون رفت تا یه چیزی برام بیاره بخورم
غذامو خوردم و آروم از جام بلند شدم
جویئون: باز کجا میری
ات: میخام برم یه جا بمیرم اجازه میدی
جویئون: خیر متاسفانه
ات: خیلی گوه میخوری
جویئون: اعصاب مصاب نداریا
ات: نه ندارم
جویئون: خیلی خب منم دیگه حرفی نمیزنم که پاچت به پاچم گیر نکنه
ات: اره خیلی مواظب باش
جویئون هیچی نگفت منم راهمو گرفتم رفتم
روی کاناپه ولو شدم و داشتم با خودم حرف میزدم
که در ورودی باز شد و تهیونگ با فیلکس اومد داخل
آروم از جام بلند شدم تهیونگ کنارم نشست و فیلکسم روبه روم
فیلکس: ات حالت خوبه
ات: اره خوبم
ته: چرا از اتاقت اومدی بیرون
ات: باس از تو اجازه میگرفتم
ته: بله
ات: بله مرض
فیلکس: خیلی خوب دعوا نکنید
اومدم که بهتون بگیم که ما کارامون اینحا تمـم شده و واسه 4 صبح بلیط گرفتیم
و اینکه قبل رفتن میخایم بریم خوش بگذرونیم و خانم کیم ات ازت خاهش میکنم که گند نزن به خوش گذرونیمون نزنی
باشه
ات: «کلافه نگاه میکنه»
ته: ات ازت خاهش میکنم
ات: بش
ته: خوب بس همه برید وسایلتونو جمع کنید و آماده شید «بچم ذوق کرده😂»
همه از جا هاشون بلند شدن و رفتن تا وسایلشونو جمع کنن و آماده شن
منم از جام بلند شدم و رفتم بالا درو باز کردم
که دیدم تهیونگ لخته و داره لباسشو میپوشه
بی توجه بهش رفتم سمت چمدونم و بازش کردم
و همه وسایلم رو داخلش گذاشتم
خودمم آماده شدم تهیونگم وسایلشو جمع کرد و چمدون منو چمدون خودشو برد پایین
از اتاق خارج شدم که فیلکسم با چمدوناشو مقابل من از اتاق خارج شد
باهم رفتیم پایین و چمدونارو گذاشتیم تو صندق عقب ماشین و سوار ماشین شدیم..........
خداحافظ تا چهار روز بعد
#part36
جویئون: از دست تو دختر حالا میخای کجا بری کمکت کنم
ات: گشنمه میخام برم یه چیزی بخورم
جویئون: بیا ببرمت «از بازوش میگیره»
سری به نشانه تایید تکون دادم و از پله ها اروم رفتیم پایین
روی صندلی نشستم و جویئون رفت تا یه چیزی برام بیاره بخورم
غذامو خوردم و آروم از جام بلند شدم
جویئون: باز کجا میری
ات: میخام برم یه جا بمیرم اجازه میدی
جویئون: خیر متاسفانه
ات: خیلی گوه میخوری
جویئون: اعصاب مصاب نداریا
ات: نه ندارم
جویئون: خیلی خب منم دیگه حرفی نمیزنم که پاچت به پاچم گیر نکنه
ات: اره خیلی مواظب باش
جویئون هیچی نگفت منم راهمو گرفتم رفتم
روی کاناپه ولو شدم و داشتم با خودم حرف میزدم
که در ورودی باز شد و تهیونگ با فیلکس اومد داخل
آروم از جام بلند شدم تهیونگ کنارم نشست و فیلکسم روبه روم
فیلکس: ات حالت خوبه
ات: اره خوبم
ته: چرا از اتاقت اومدی بیرون
ات: باس از تو اجازه میگرفتم
ته: بله
ات: بله مرض
فیلکس: خیلی خوب دعوا نکنید
اومدم که بهتون بگیم که ما کارامون اینحا تمـم شده و واسه 4 صبح بلیط گرفتیم
و اینکه قبل رفتن میخایم بریم خوش بگذرونیم و خانم کیم ات ازت خاهش میکنم که گند نزن به خوش گذرونیمون نزنی
باشه
ات: «کلافه نگاه میکنه»
ته: ات ازت خاهش میکنم
ات: بش
ته: خوب بس همه برید وسایلتونو جمع کنید و آماده شید «بچم ذوق کرده😂»
همه از جا هاشون بلند شدن و رفتن تا وسایلشونو جمع کنن و آماده شن
منم از جام بلند شدم و رفتم بالا درو باز کردم
که دیدم تهیونگ لخته و داره لباسشو میپوشه
بی توجه بهش رفتم سمت چمدونم و بازش کردم
و همه وسایلم رو داخلش گذاشتم
خودمم آماده شدم تهیونگم وسایلشو جمع کرد و چمدون منو چمدون خودشو برد پایین
از اتاق خارج شدم که فیلکسم با چمدوناشو مقابل من از اتاق خارج شد
باهم رفتیم پایین و چمدونارو گذاشتیم تو صندق عقب ماشین و سوار ماشین شدیم..........
خداحافظ تا چهار روز بعد
۱۹.۴k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.