فراتر از دوستی قسمت ²⁶
فراتر از دوستی قسمت ²⁶
نور ماه ب صورتش برخورد میکرد و موهای سیاهش رو ب رنگ سرمه ای در میآورد ، صدای باز شدن در خونه اومد ولی توجهی نکرد .
Hyunjin:
در خونه رو باز کردم فقد هالوژن ها روشن بودن در اتاقم رو باز کردم فیلیکس نبود ترس کل وجودم رو برداشت گوشی رو روشن کردم بیشتر از ²⁰⁰ تا تماس و پیام بی پاسخ فقد و فقد از ی مخاطب 'بیبی من🫡🤍✨️' داشتم شمارش رو گرفتم ک صدای ویبره اومد در کل اتاق ها رو باز و بسته کردم و رسیدم ب اتاقش با دیدنش دلم آروم گرفت رفتم سمتش چشماش رو بسته بود معلوم بود خوابه ک از گوشه چشمش اشکی اومد از روی دماغ کوچولوش سر خورد و رفت روی پلک اون یکی چشمش گوشی رو قطع کردم
" فیلیکسم!قشنگم!بیدار شو بیا بریم رو تخت بخوابیم "
آروم بلند شد نگاهی بهم انداخت و بدون هیچ حرفی و خودش رو روی تخت انداخت معلوم بود باهام قهره رفتم نشستم گوشه تخت
" فیلیکسم میدونم باهامقهری ولی واقعن تقصیر من نبود فدات بشم من "
سرش رو بلند کرد و نگام کرد چشمای قرمز و گود افتادش روانیم میکرد باعث میشد از خودم متنفر بشم
" فیلیکس این چ وضعه ها ؟ این چ وضعه ؟ "
Felix:
" چ وضعه * بلند میشه و میشینه * ؟ میدونی وقتی نکجواب زنگم رو میدادی ن پیامم رو چقدر از خودم دلخور شدم ؟ چقدر تا دیر وقت خودمو مشغول کار کردم تا وقتی دیر وقت اومدم خونه تورو ببینم هوم ؟ میدونی ؟ میدونی چقدر گریه کردم ؟ "
Hyunjin:
" فیلیکسم ب خدا منم تقصیری نداشتم من خودم هم میخواستم بیام پیشت ولی نمیذاشتن توروخدا قهر نکن نمیتونم فیلیکسم "
Felix:
" * ب تاج تخت تکیه میده و پاهاش رو بغل میکنه * نمیخوام "
Hyunjin:
" چیکار کنم برات قربونت بشم من ، نازتو بکشم ؟ "
جوابی نداد و سرش رو گذاشت رو پاهاش
" هوم ، سکوتت یعنی باید نازتو بکشم ، مشکلی نیست هر چقدر ک دوست داشته باشی میتونم نازتو بکشم کوچولو ، الان حتما میخوای پیشت نباشم پس فعلن میرم تا فردا شب بخیر کوچولوم * بو.سه ای روی لپ فیلیکس میزاره و میره تو اتاق خودش * "
هوم باید چیکار کنم ؟ هوف ... خوراکی بگیرم براش؟ عوف ن ... براش کادو بگیرم ؟ ن جلفه ... دوروز دیگه تولد خودمه که ... از ب عنوان کادو بخوام ک کاپم بشه؟واییییییییییی نمیدونم ، هوم همشون رو انجام میدم فعلن بخوابم.
>فردا صبح ساعت ¹⁰:¹⁰
با بوی پنکیک و مربا از خواب بیدار و قهوه از خواب بیدار شدم و رفتم تو آشپز خونه دیدم فیلیکس پشت لپ تاپش نشسته ی قلوپ از قهوه تو ماگش خود و دستاش رو ب سمت بالا داد و ب خودش کش و قوس داد ک منو دید عینکش رو داد بالا و دوباره سرش رو ب سمت لپتاپ برگردوند
"عام ... صبحانه اونجاست قهوه هم ریختم اگه سردوشده بریز دور دوباره درست کن"
رفتم سمت صندلی نشستم ی قلوپ از قهوه تو ماگ زدم ، خوب بود هنوز گرم بود بعد از چند دیقه بلند شد رفت تو اتاق
نور ماه ب صورتش برخورد میکرد و موهای سیاهش رو ب رنگ سرمه ای در میآورد ، صدای باز شدن در خونه اومد ولی توجهی نکرد .
Hyunjin:
در خونه رو باز کردم فقد هالوژن ها روشن بودن در اتاقم رو باز کردم فیلیکس نبود ترس کل وجودم رو برداشت گوشی رو روشن کردم بیشتر از ²⁰⁰ تا تماس و پیام بی پاسخ فقد و فقد از ی مخاطب 'بیبی من🫡🤍✨️' داشتم شمارش رو گرفتم ک صدای ویبره اومد در کل اتاق ها رو باز و بسته کردم و رسیدم ب اتاقش با دیدنش دلم آروم گرفت رفتم سمتش چشماش رو بسته بود معلوم بود خوابه ک از گوشه چشمش اشکی اومد از روی دماغ کوچولوش سر خورد و رفت روی پلک اون یکی چشمش گوشی رو قطع کردم
" فیلیکسم!قشنگم!بیدار شو بیا بریم رو تخت بخوابیم "
آروم بلند شد نگاهی بهم انداخت و بدون هیچ حرفی و خودش رو روی تخت انداخت معلوم بود باهام قهره رفتم نشستم گوشه تخت
" فیلیکسم میدونم باهامقهری ولی واقعن تقصیر من نبود فدات بشم من "
سرش رو بلند کرد و نگام کرد چشمای قرمز و گود افتادش روانیم میکرد باعث میشد از خودم متنفر بشم
" فیلیکس این چ وضعه ها ؟ این چ وضعه ؟ "
Felix:
" چ وضعه * بلند میشه و میشینه * ؟ میدونی وقتی نکجواب زنگم رو میدادی ن پیامم رو چقدر از خودم دلخور شدم ؟ چقدر تا دیر وقت خودمو مشغول کار کردم تا وقتی دیر وقت اومدم خونه تورو ببینم هوم ؟ میدونی ؟ میدونی چقدر گریه کردم ؟ "
Hyunjin:
" فیلیکسم ب خدا منم تقصیری نداشتم من خودم هم میخواستم بیام پیشت ولی نمیذاشتن توروخدا قهر نکن نمیتونم فیلیکسم "
Felix:
" * ب تاج تخت تکیه میده و پاهاش رو بغل میکنه * نمیخوام "
Hyunjin:
" چیکار کنم برات قربونت بشم من ، نازتو بکشم ؟ "
جوابی نداد و سرش رو گذاشت رو پاهاش
" هوم ، سکوتت یعنی باید نازتو بکشم ، مشکلی نیست هر چقدر ک دوست داشته باشی میتونم نازتو بکشم کوچولو ، الان حتما میخوای پیشت نباشم پس فعلن میرم تا فردا شب بخیر کوچولوم * بو.سه ای روی لپ فیلیکس میزاره و میره تو اتاق خودش * "
هوم باید چیکار کنم ؟ هوف ... خوراکی بگیرم براش؟ عوف ن ... براش کادو بگیرم ؟ ن جلفه ... دوروز دیگه تولد خودمه که ... از ب عنوان کادو بخوام ک کاپم بشه؟واییییییییییی نمیدونم ، هوم همشون رو انجام میدم فعلن بخوابم.
>فردا صبح ساعت ¹⁰:¹⁰
با بوی پنکیک و مربا از خواب بیدار و قهوه از خواب بیدار شدم و رفتم تو آشپز خونه دیدم فیلیکس پشت لپ تاپش نشسته ی قلوپ از قهوه تو ماگش خود و دستاش رو ب سمت بالا داد و ب خودش کش و قوس داد ک منو دید عینکش رو داد بالا و دوباره سرش رو ب سمت لپتاپ برگردوند
"عام ... صبحانه اونجاست قهوه هم ریختم اگه سردوشده بریز دور دوباره درست کن"
رفتم سمت صندلی نشستم ی قلوپ از قهوه تو ماگ زدم ، خوب بود هنوز گرم بود بعد از چند دیقه بلند شد رفت تو اتاق
۶.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.