لجباز جذاب P74
لجباز_جذاب P74
+جدی؟
×اوم.. دوست پسرامم لوو دادم موقع مستیم..
اصلا تمام رازام لو رفت..
+واقعا عالیهه..خخخ
×کوک هم فهمید..
+خب پس دیگه بعدشم معلومه..
×باهام بدرفتاری میکرد.. موقعی که توی خونه تنها میشدم همش حواسش به من بود که کاری نکنم.. این اعصابمو خورد کرده بوود.. چند جا هم با هم دعوا کردیم.. ولی موضوع شما دوتا فرق داره..
+فرق تداره..
×من ایمان دارم که شما دوتا باهم ازدواج میکنین.. و این دیگه خیلی بد میشه..
+فعلا که هیچی معلوم نیست..
×اگه همچی درست شد باهاش ازدواج میکنی؟
+شاید اره شاید نه
×اصلا تو لیاقتشو نداری... پر رو شاید اره شاید نههه
+برو بابا تو هم لیاقت تهیونگو نداری...(دعوا شد.. هر کس با ات حرف میزنه اخرش به دعوا کشیده میشه چرا؟ )
×یک تاره موشم بهت نمیدم حالا صبر کن..
+دیگه نمیزارم نزدیکش بشی..
×رسیدیم..
_اومدین..
+برو اونور..
_چشه؟
×هعی باهاش حرف نزن...
_چرا؟
×چون اعصابمو خورد کرده..
_عشق من.. به اعصاب تو ربط داره؟
×هووم.. بشین اینجا.. بزار هر گورستونی میخواد برهه..
_عهه
ـــــــــــــــــــــــــــ
÷تو چرا اینجایی؟
+دوست ندارم اونجا برمم.. تو هم نرو
÷براچی؟
+برای اینکه رو اعصابه آیو
÷خو به من دقیقا چه ربطی داره؟
+رو اعصاب تو هم میره..
÷نمیره
+میره
÷چیکار کردین؟
+ببین اون دختر خوبی نیست باهاش ازدواج نکن..
÷خخخخ.. کی حرف از ازدواج زد؟
+اوون..
÷چی؟ اون گفت با من ازدواج میکنه؟
+نه گفتش من لیاقت کوک رو ندارمم پس اون هم لیاقت تو رو نداره..
÷وااای خدااا.. بیا بریم.. حالت خوب نیست..
+تهیونگ.. اون واقعا رومخه
÷ببین ات.. نه من و آیو به تو و کوک ربط داریم نه تو و کوک.. اوکی؟
که دستمو گرفت و رفتیم جاشون و نشستیم..
×کوک میخای سفارش بدیم؟
_اره چی میخورین؟
×من قهوه..
_تو چی ات؟
×کوک به اون کار نگیر..
_عهه آیو
+به داداش خودم میگم..
÷چرا دعوا کردین؟
×چون هر چی میگم گوش نمیده و اخرشم یه چرتی پروند..
_دقیقا چیشده؟
+منچرت نپروندم..
×کی بود میگفت شاید اره شاید نه؟ هاااا
_براچی؟
+درسته من بودم.. اما تو چیکار به من داری؟ بعدشم مگه جونگ کوک امپراطورههه که رو چشمام قبول کنم؟
×از امپراطور هم بهتره تویی که نمیفهمی..
+خخخ.. درسته اصلا تقصیر منه که گذاشتم با تهیونگ باشی.. دیگه حق نداری بهش نگاهم بکنی..
که جونگ کوک خندش گرفت و به تهیونگ نگاه کردو دوتایی زدن زیر خنده..
_میبینم که سر من و تهیونگ دعوا شده؟
+اصلا هم نشدهه
×اره نشده.. ظهری که میگفتی جونگ کوک خوشتیپه و هاته.؟
(حالا همه چی رو باید بگییی؟ 😐😂😂)
+اها تو هم میگفتی کوک اصلا خوب نیست و تهیونگ در برابر کوک ماههه؟ نمیگفتی؟
÷بچه ها بس کنین مردم از خندهه..
_آیو لطفااا
×ببین داداشی حق نداری با این بچه کوچولو باشییی..
+بچه کوچولوووو؟ منم؟
×ارههه تویی که هی دوست داری الکل بخوری.. هوم
+تویی که چشمات دنبال پسراست و دوست پسراتم لوو دادی.. ندادی؟
÷شما چه غلطا کردین..
_ادامه بدین.. راحت باشین..
(نگین بدبختاااا به فنا میرین🤣)
×حالا که اینجور شد میگم که الکلا رو بردی تو خونه..
_چی؟
+من میخواستم بخورم نو گفتی ببرم فردا با هم میخوریم..
÷هاا؟
×دیوونه شدی؟ دلت کتک میخواد..
+تو دلت کتک میخواااد..
_عهه بس کنید دیگه.. خجالت بکشید..
÷همدیگرو لوو دادید.. بازم هنوز میخواید ادامه بدین؟
_شاید تاثیر نوشیدنیه..
به خودم اومدم دیدم همچی لو رفته.. به تهیونگ و کوک نگاه کردمم.. که کاملا تعجب کرده بودن..
×همش دروغ بود.. اره
+هوم راست میگه..
_دیگه دیره.. خانم ات
×نه نه هیچیش حقیقت نداشت..
÷توی یخچالو میبینم..
+نههه.. داشتیم بازی میکردیمم..
+جدی؟
×اوم.. دوست پسرامم لوو دادم موقع مستیم..
اصلا تمام رازام لو رفت..
+واقعا عالیهه..خخخ
×کوک هم فهمید..
+خب پس دیگه بعدشم معلومه..
×باهام بدرفتاری میکرد.. موقعی که توی خونه تنها میشدم همش حواسش به من بود که کاری نکنم.. این اعصابمو خورد کرده بوود.. چند جا هم با هم دعوا کردیم.. ولی موضوع شما دوتا فرق داره..
+فرق تداره..
×من ایمان دارم که شما دوتا باهم ازدواج میکنین.. و این دیگه خیلی بد میشه..
+فعلا که هیچی معلوم نیست..
×اگه همچی درست شد باهاش ازدواج میکنی؟
+شاید اره شاید نه
×اصلا تو لیاقتشو نداری... پر رو شاید اره شاید نههه
+برو بابا تو هم لیاقت تهیونگو نداری...(دعوا شد.. هر کس با ات حرف میزنه اخرش به دعوا کشیده میشه چرا؟ )
×یک تاره موشم بهت نمیدم حالا صبر کن..
+دیگه نمیزارم نزدیکش بشی..
×رسیدیم..
_اومدین..
+برو اونور..
_چشه؟
×هعی باهاش حرف نزن...
_چرا؟
×چون اعصابمو خورد کرده..
_عشق من.. به اعصاب تو ربط داره؟
×هووم.. بشین اینجا.. بزار هر گورستونی میخواد برهه..
_عهه
ـــــــــــــــــــــــــــ
÷تو چرا اینجایی؟
+دوست ندارم اونجا برمم.. تو هم نرو
÷براچی؟
+برای اینکه رو اعصابه آیو
÷خو به من دقیقا چه ربطی داره؟
+رو اعصاب تو هم میره..
÷نمیره
+میره
÷چیکار کردین؟
+ببین اون دختر خوبی نیست باهاش ازدواج نکن..
÷خخخخ.. کی حرف از ازدواج زد؟
+اوون..
÷چی؟ اون گفت با من ازدواج میکنه؟
+نه گفتش من لیاقت کوک رو ندارمم پس اون هم لیاقت تو رو نداره..
÷وااای خدااا.. بیا بریم.. حالت خوب نیست..
+تهیونگ.. اون واقعا رومخه
÷ببین ات.. نه من و آیو به تو و کوک ربط داریم نه تو و کوک.. اوکی؟
که دستمو گرفت و رفتیم جاشون و نشستیم..
×کوک میخای سفارش بدیم؟
_اره چی میخورین؟
×من قهوه..
_تو چی ات؟
×کوک به اون کار نگیر..
_عهه آیو
+به داداش خودم میگم..
÷چرا دعوا کردین؟
×چون هر چی میگم گوش نمیده و اخرشم یه چرتی پروند..
_دقیقا چیشده؟
+منچرت نپروندم..
×کی بود میگفت شاید اره شاید نه؟ هاااا
_براچی؟
+درسته من بودم.. اما تو چیکار به من داری؟ بعدشم مگه جونگ کوک امپراطورههه که رو چشمام قبول کنم؟
×از امپراطور هم بهتره تویی که نمیفهمی..
+خخخ.. درسته اصلا تقصیر منه که گذاشتم با تهیونگ باشی.. دیگه حق نداری بهش نگاهم بکنی..
که جونگ کوک خندش گرفت و به تهیونگ نگاه کردو دوتایی زدن زیر خنده..
_میبینم که سر من و تهیونگ دعوا شده؟
+اصلا هم نشدهه
×اره نشده.. ظهری که میگفتی جونگ کوک خوشتیپه و هاته.؟
(حالا همه چی رو باید بگییی؟ 😐😂😂)
+اها تو هم میگفتی کوک اصلا خوب نیست و تهیونگ در برابر کوک ماههه؟ نمیگفتی؟
÷بچه ها بس کنین مردم از خندهه..
_آیو لطفااا
×ببین داداشی حق نداری با این بچه کوچولو باشییی..
+بچه کوچولوووو؟ منم؟
×ارههه تویی که هی دوست داری الکل بخوری.. هوم
+تویی که چشمات دنبال پسراست و دوست پسراتم لوو دادی.. ندادی؟
÷شما چه غلطا کردین..
_ادامه بدین.. راحت باشین..
(نگین بدبختاااا به فنا میرین🤣)
×حالا که اینجور شد میگم که الکلا رو بردی تو خونه..
_چی؟
+من میخواستم بخورم نو گفتی ببرم فردا با هم میخوریم..
÷هاا؟
×دیوونه شدی؟ دلت کتک میخواد..
+تو دلت کتک میخواااد..
_عهه بس کنید دیگه.. خجالت بکشید..
÷همدیگرو لوو دادید.. بازم هنوز میخواید ادامه بدین؟
_شاید تاثیر نوشیدنیه..
به خودم اومدم دیدم همچی لو رفته.. به تهیونگ و کوک نگاه کردمم.. که کاملا تعجب کرده بودن..
×همش دروغ بود.. اره
+هوم راست میگه..
_دیگه دیره.. خانم ات
×نه نه هیچیش حقیقت نداشت..
÷توی یخچالو میبینم..
+نههه.. داشتیم بازی میکردیمم..
۱۲.۸k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.