لجباز جذابP75
لجباز_جذابP75
ات" هر چقدر حرف زدیم دیگه فایده نداشت همه چیرو فهمیده بودن.. آیو نباید بحث و باز میکرد..
×شوخی کردیم..
_شوخی تون جدی بوود
+نه..
÷کاملا مشخصه..
×من و ات با هم دوستیم مگه نه؟
+اوم..
_دعا کنین چیزی تو یخچال نباشه..
÷تو کدوم کلبه؟
توی کلبه ای که با کوک بودم گذاشتم..
×تهیونگ بس کن.. مگه الکل چی داره که انقدر حساسی؟
_الکل زیادش خوب نیست.. مخصوصا تو سن شما..
+منی که اصلا تاحالا نخوردم الانم نباید بخورم؟ از فضولی میمیرم..
×تلخه..(خیلیم عالی😂)
+چون تو خوردی..
÷خوردی آیو؟
_ارههه چجورم.. ولش کنین..(داداشش همه چیرو میدونه😂)
+چون آیو خورده منم میخورم..
÷جونگ کوک..
_هوم؟
÷وقتی حرف حالیش نمیشه چیکارش کنم؟
×بهش بده بخوره..(حق ترین حرف🙂)
_کسی از تو نظر نخواست..
+با همتون قهرم..
از اونجا بلند شدم و رفتم روی صندلیه دیگه نشستم و به میز زل زدم..
×ات.. نباید میگفتی..
+تو همچی رو لوو دادی.. حالا دیگه هیچکار نمیتونیم بکنیم..
×بیا بعدن حرف بزنیم.. چی بخوریم؟
+همون همیشگی..
×اوک..
آیو رفت و سفارش داد.. منم به کوک نگاه کردم که با حرص داشت بهم نگا میکرد..
اخمو کردم تو هم و به زوج ها نگاه کردم که با هم میخندیدن..
_پاشو بیا بشین..
+نمخوام
_پاشو خراب نکن..
+هففف
اومدم و نشستم و سرمو گذاشتم روی میز و به اون طرف نگا میکردم..
×بیاین.. بردارید.. ات
+هوم؟
×بیا..
+ممنون برمیدارم..
×اوک.. بیاین موضوع رو عوض کنیم؟
_اره..
تا چند ساعت اونجا نشسته بودیم بیشتر کوک و آیو حرف میزدن و من و تهیونگ کم تر حرف میزدیم.. تا اینکه خسته شدیم و رفتیم سمت کلبه.. به کلبه ها که رسیدیم..
_امم تهیونگ ات بیاد اینجا؟
×منم با تهیونگ..
÷دیگه کار ندارم بهش.. هر غلطی میخواد بکنه بکنه..
+برو بابا..
رفتم توی کلبه و لباسم رو عوض کردم و نشستم توی تخت که کوک اومد..
_با تهیونگ زیاد دعوا نکن..
+اوم حوصله ندارم میخوام بخوابم..
_بخواب..
+اوکی..
دراز کشیدم و رومو کردم اون ور که کوکم اومد روی تخت..
رومو کردم سمتش و به چشماش نگا کردمم..
یک مهربونیه خاصی تو چشاش بوود..
+به نظرت.. همه چی درست میشه؟
_اوم.. درست میشه..
+نگرانم..
_نباش..
+حتی اگه نشه هم دوست دارمم..(این دوتا یه بار باهم خوبن یا میخوان همدیگرو تکه پاره کنن)
_میشه
+حتی اگه با یکی دیگه ازدواج کنم زندگیم با اون باشه هم دلم پیش توعه..
_بس کن تو با هیچ کس ازدواج نمیکنی جز من..
+همچی که اونجوری که ما میخوام پیش نمیره کوک..
_میرهه.. ببین.. فقط.. فقط خودت.. من و تو
+معلومه..
که یه بوس کوتاهی رو لبام زد و دستمو روی صورتش گذاشتم و نازش میکردمم..
_بیبیه من...
+اوم..
که چشمام گرم شد و خوابم برد..
ات" هر چقدر حرف زدیم دیگه فایده نداشت همه چیرو فهمیده بودن.. آیو نباید بحث و باز میکرد..
×شوخی کردیم..
_شوخی تون جدی بوود
+نه..
÷کاملا مشخصه..
×من و ات با هم دوستیم مگه نه؟
+اوم..
_دعا کنین چیزی تو یخچال نباشه..
÷تو کدوم کلبه؟
توی کلبه ای که با کوک بودم گذاشتم..
×تهیونگ بس کن.. مگه الکل چی داره که انقدر حساسی؟
_الکل زیادش خوب نیست.. مخصوصا تو سن شما..
+منی که اصلا تاحالا نخوردم الانم نباید بخورم؟ از فضولی میمیرم..
×تلخه..(خیلیم عالی😂)
+چون تو خوردی..
÷خوردی آیو؟
_ارههه چجورم.. ولش کنین..(داداشش همه چیرو میدونه😂)
+چون آیو خورده منم میخورم..
÷جونگ کوک..
_هوم؟
÷وقتی حرف حالیش نمیشه چیکارش کنم؟
×بهش بده بخوره..(حق ترین حرف🙂)
_کسی از تو نظر نخواست..
+با همتون قهرم..
از اونجا بلند شدم و رفتم روی صندلیه دیگه نشستم و به میز زل زدم..
×ات.. نباید میگفتی..
+تو همچی رو لوو دادی.. حالا دیگه هیچکار نمیتونیم بکنیم..
×بیا بعدن حرف بزنیم.. چی بخوریم؟
+همون همیشگی..
×اوک..
آیو رفت و سفارش داد.. منم به کوک نگاه کردم که با حرص داشت بهم نگا میکرد..
اخمو کردم تو هم و به زوج ها نگاه کردم که با هم میخندیدن..
_پاشو بیا بشین..
+نمخوام
_پاشو خراب نکن..
+هففف
اومدم و نشستم و سرمو گذاشتم روی میز و به اون طرف نگا میکردم..
×بیاین.. بردارید.. ات
+هوم؟
×بیا..
+ممنون برمیدارم..
×اوک.. بیاین موضوع رو عوض کنیم؟
_اره..
تا چند ساعت اونجا نشسته بودیم بیشتر کوک و آیو حرف میزدن و من و تهیونگ کم تر حرف میزدیم.. تا اینکه خسته شدیم و رفتیم سمت کلبه.. به کلبه ها که رسیدیم..
_امم تهیونگ ات بیاد اینجا؟
×منم با تهیونگ..
÷دیگه کار ندارم بهش.. هر غلطی میخواد بکنه بکنه..
+برو بابا..
رفتم توی کلبه و لباسم رو عوض کردم و نشستم توی تخت که کوک اومد..
_با تهیونگ زیاد دعوا نکن..
+اوم حوصله ندارم میخوام بخوابم..
_بخواب..
+اوکی..
دراز کشیدم و رومو کردم اون ور که کوکم اومد روی تخت..
رومو کردم سمتش و به چشماش نگا کردمم..
یک مهربونیه خاصی تو چشاش بوود..
+به نظرت.. همه چی درست میشه؟
_اوم.. درست میشه..
+نگرانم..
_نباش..
+حتی اگه نشه هم دوست دارمم..(این دوتا یه بار باهم خوبن یا میخوان همدیگرو تکه پاره کنن)
_میشه
+حتی اگه با یکی دیگه ازدواج کنم زندگیم با اون باشه هم دلم پیش توعه..
_بس کن تو با هیچ کس ازدواج نمیکنی جز من..
+همچی که اونجوری که ما میخوام پیش نمیره کوک..
_میرهه.. ببین.. فقط.. فقط خودت.. من و تو
+معلومه..
که یه بوس کوتاهی رو لبام زد و دستمو روی صورتش گذاشتم و نازش میکردمم..
_بیبیه من...
+اوم..
که چشمام گرم شد و خوابم برد..
۱۲.۴k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.