Devil or Angel⁴³
Devil or Angel⁴³
شب
دویون: چرا باز اومدی اینجا
کوک: فک کنم دیوونه بشم
دویون: چیشده؟ باز قهر کردی؟
کوک:نه قهر نکردم ولی بهم میگه بیا باهم مثل یه دوست باشیم اخه چه دختری بچه دار میشه اونم از دوستش
دویون: داری بابا میشی؟
کوک: اره ولی خب این مهم نیست مهم الان اینه که ا/ت بهم میگه بچه رو منو نمیخواد بعد که بچه رو بدنیا اورد میده به من که بزرگش کنم اونم با یونا فک کنم ا/ت مغزش تکون خورده
دویون: الان کجاست؟
کوک: از خونه میجون برگشت خونه ولی اتاقش از من جداست دویون ازش خسته شدم
دویون: خب کاری کن خودش بیاد سمتت بهش نشون بده برو کنار یونا تا حسودیش بشه خودش بیاد سمتت
کوک: فک میکنی نکردم ولی باز چیزیش نشد براش مهم نیست
دویون: نمیدونم
کوک: میگه ازم خسته شده؟
دویون: راس میگه منم از تو خسته شدم
کوک: دویون
دویون: سویون چرا اوردی؟
کوک:مامانش هنوز بیمارستانه وقتی ا/ت رو بردم خونه گفت که خوراکی میخواد بعد تو ماشین خوابش برد الانم اوردمش اینجا بخوابه فک نکن دختر ارومیه ها نه صبر کن بیدار شه
دویون: نمیدونم واقعا
سویون: 😭
کوک: بیا بیدار شد
سویون: من کجام؟
کوک: عزیزم من اینجام اومدیم خونه دوستم
سویون: زندایی کجاست؟
کوک: خونست بلند شو بیا
دویون: سویون شاید درباره ا/ت بدونه
کوک: سویون دایی بیا اینجا بشین میخوام بهت یه چیزی بگم
سویون: باشه
کوک: دوس داری زندایی برای همیشه بره دیگه نبینیمش
سویون: منم باهاش میرم
کوک: اگه از من جدا شه که تو دیگه نمیبینیش ولی اگه باشه تو دختر یا پسر دایی دار هم میشیا
سویون: خب چیکار کنم؟
کوک:من میخواستم از تو بپرسم چیکار کنم زندایی دوباره خوب بشه؟
سویون:میخوای کمکت کنم
کوک: اره
سویون: باشه ولی باید منو ببری عروسک فروشی
کوک: باشه الان میریم
سویون: خب بریم دیگه
کوک: باشه
دویون: چه دختر خواهری داری
کوک: بهت گفتم که خب ما میریم دیگه خدافظ
دویون: خدافظ
یک ساعت بعد
سویون: زندایی ما برگشتیم
ا/ت: خوش اومدید
سویون: زندایی عروسک خریدم بیا ببینشون چه خوشگلن
ا/ت: باشه بیار ببینم
سویون: اینو برای داداش سوهو خریدم اینم چهار تا برای خودم این دو تا هم برای تو
ا/ت: من؟
سویون: تو نه من که نمیدونم دختر دایی یا پسر دایی دارم پس یه صورتی خریدم اگه دختر دایی باشه یه ابی گرفتم اگر پسر باشه
ا/ت: الان که خیلی زوده
سویون: نیست
ا/ت: ممنون عزیزم
سویون: زندایی الان برمیگردم
کوک: چیشده؟
سویون: چطور بودم؟
کوک: عالی👍
سویون: صبر کن هنوز ادامه داره ولی به کسی نگیا
کوک: نمیگم توهم نگو
سویون: باشه
حذف شده بود دوباره گذاشتم
#فیک
#سناریو
شب
دویون: چرا باز اومدی اینجا
کوک: فک کنم دیوونه بشم
دویون: چیشده؟ باز قهر کردی؟
کوک:نه قهر نکردم ولی بهم میگه بیا باهم مثل یه دوست باشیم اخه چه دختری بچه دار میشه اونم از دوستش
دویون: داری بابا میشی؟
کوک: اره ولی خب این مهم نیست مهم الان اینه که ا/ت بهم میگه بچه رو منو نمیخواد بعد که بچه رو بدنیا اورد میده به من که بزرگش کنم اونم با یونا فک کنم ا/ت مغزش تکون خورده
دویون: الان کجاست؟
کوک: از خونه میجون برگشت خونه ولی اتاقش از من جداست دویون ازش خسته شدم
دویون: خب کاری کن خودش بیاد سمتت بهش نشون بده برو کنار یونا تا حسودیش بشه خودش بیاد سمتت
کوک: فک میکنی نکردم ولی باز چیزیش نشد براش مهم نیست
دویون: نمیدونم
کوک: میگه ازم خسته شده؟
دویون: راس میگه منم از تو خسته شدم
کوک: دویون
دویون: سویون چرا اوردی؟
کوک:مامانش هنوز بیمارستانه وقتی ا/ت رو بردم خونه گفت که خوراکی میخواد بعد تو ماشین خوابش برد الانم اوردمش اینجا بخوابه فک نکن دختر ارومیه ها نه صبر کن بیدار شه
دویون: نمیدونم واقعا
سویون: 😭
کوک: بیا بیدار شد
سویون: من کجام؟
کوک: عزیزم من اینجام اومدیم خونه دوستم
سویون: زندایی کجاست؟
کوک: خونست بلند شو بیا
دویون: سویون شاید درباره ا/ت بدونه
کوک: سویون دایی بیا اینجا بشین میخوام بهت یه چیزی بگم
سویون: باشه
کوک: دوس داری زندایی برای همیشه بره دیگه نبینیمش
سویون: منم باهاش میرم
کوک: اگه از من جدا شه که تو دیگه نمیبینیش ولی اگه باشه تو دختر یا پسر دایی دار هم میشیا
سویون: خب چیکار کنم؟
کوک:من میخواستم از تو بپرسم چیکار کنم زندایی دوباره خوب بشه؟
سویون:میخوای کمکت کنم
کوک: اره
سویون: باشه ولی باید منو ببری عروسک فروشی
کوک: باشه الان میریم
سویون: خب بریم دیگه
کوک: باشه
دویون: چه دختر خواهری داری
کوک: بهت گفتم که خب ما میریم دیگه خدافظ
دویون: خدافظ
یک ساعت بعد
سویون: زندایی ما برگشتیم
ا/ت: خوش اومدید
سویون: زندایی عروسک خریدم بیا ببینشون چه خوشگلن
ا/ت: باشه بیار ببینم
سویون: اینو برای داداش سوهو خریدم اینم چهار تا برای خودم این دو تا هم برای تو
ا/ت: من؟
سویون: تو نه من که نمیدونم دختر دایی یا پسر دایی دارم پس یه صورتی خریدم اگه دختر دایی باشه یه ابی گرفتم اگر پسر باشه
ا/ت: الان که خیلی زوده
سویون: نیست
ا/ت: ممنون عزیزم
سویون: زندایی الان برمیگردم
کوک: چیشده؟
سویون: چطور بودم؟
کوک: عالی👍
سویون: صبر کن هنوز ادامه داره ولی به کسی نگیا
کوک: نمیگم توهم نگو
سویون: باشه
حذف شده بود دوباره گذاشتم
#فیک
#سناریو
۲۷.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.