ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت47
بعد از کل کتکایی که از عماد خوردم با بدن درد از رو زمین بلند شدم و لنگ لنگان به سمت آینه رفتم!!!
با دیدن قیافه ام ناخودآگاه دوباره زدم زیر گریه که شوری اشکام باعث درد بیشتر زخمای صورتم میشد!!!
زیر چشمام خون افتاده بود و لبم ترکیده بود و ازش خون میومد!!!
یه پارچه خیس برداشتم و آروم آروم زخمام و تمیز کردم و جوری که دیگه جون نداشتم به سمت تخت رفتم و سعی کردم بخوابم!!!
به هر سمت که میچرخیدم یکی از استخونام درد میگرفت و آخی میگفتم!!
نمیتونستم بخوابم، هرکاری میکردم انقدر بدنم درد میکرد که نمیذاشت خواب به چشمام بیاد...
به پشت دراز کشیدم و به سقف نگاه کردم به یاد بچگیام که مامانم میگفت ۱۰۰تا ستاره بشمار تا خوابت ببره تصمیم گرفتم از همین روش استفاده کنم که شاید جواب بده!!!
شروع کردم به شمارش و بین شماره ی ۵۰تا ۷۰بودم که نفهمیدم چیشد که خوابم برد!!!
++++++++++++++++
با شنیدن صدای جیغ خجسته وحشت زده چشمام و باز کردم!!!
پوفی کشیدم و گفتم:
+دختره ی روانی باز چه جک و جونوری دیده که ریده به خودش؟!
هرکی ندونه انگار دختر شاهه انقدر که ناز نازی و لوسه!!!
اومدم بلند شم که بخاطر ثابت موندن ، بدنم بیشتر درد گرفته بود و نمیتونستم تکون بخورم!!!
هرچی تلاش کردم اما واقعا نمیتونستم، پس تصمیم گرفتم مامانمو صدا کنم تا بیاد کمکم کنه!!
#پارت47
بعد از کل کتکایی که از عماد خوردم با بدن درد از رو زمین بلند شدم و لنگ لنگان به سمت آینه رفتم!!!
با دیدن قیافه ام ناخودآگاه دوباره زدم زیر گریه که شوری اشکام باعث درد بیشتر زخمای صورتم میشد!!!
زیر چشمام خون افتاده بود و لبم ترکیده بود و ازش خون میومد!!!
یه پارچه خیس برداشتم و آروم آروم زخمام و تمیز کردم و جوری که دیگه جون نداشتم به سمت تخت رفتم و سعی کردم بخوابم!!!
به هر سمت که میچرخیدم یکی از استخونام درد میگرفت و آخی میگفتم!!
نمیتونستم بخوابم، هرکاری میکردم انقدر بدنم درد میکرد که نمیذاشت خواب به چشمام بیاد...
به پشت دراز کشیدم و به سقف نگاه کردم به یاد بچگیام که مامانم میگفت ۱۰۰تا ستاره بشمار تا خوابت ببره تصمیم گرفتم از همین روش استفاده کنم که شاید جواب بده!!!
شروع کردم به شمارش و بین شماره ی ۵۰تا ۷۰بودم که نفهمیدم چیشد که خوابم برد!!!
++++++++++++++++
با شنیدن صدای جیغ خجسته وحشت زده چشمام و باز کردم!!!
پوفی کشیدم و گفتم:
+دختره ی روانی باز چه جک و جونوری دیده که ریده به خودش؟!
هرکی ندونه انگار دختر شاهه انقدر که ناز نازی و لوسه!!!
اومدم بلند شم که بخاطر ثابت موندن ، بدنم بیشتر درد گرفته بود و نمیتونستم تکون بخورم!!!
هرچی تلاش کردم اما واقعا نمیتونستم، پس تصمیم گرفتم مامانمو صدا کنم تا بیاد کمکم کنه!!
۱.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.