پارت : ۷

پارت : ۷

سومی : اره رنگه قشنگیه

خودم ویو🗿 :

و بعد از اینکه سوال های جین تمام شد از هم خداحافظی کردن و ندیمه اتاقه سومی رو بهش نشون داد

سومی ویو :

بعد از اینکه ندیمه اتاقمو نشون داد وارده اتاق شدم
اههه امروز چه روزه خسته کننده ای بود !
خیلی خستمه
و یه لباسه خواب روی تخت بود اونو با اون هانبوکه صورتی عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم ولی هرکاری کردم از فکره ازدواج با ولی عهد خوابم نمی برد

سومی : اهههه یعنی الان باید با ولی عهد ازدواج کنم ؟
ولی از حق نگذریم ولی عهد خیلی جذابه
( و با همین فکرا خوابیدم )

پرشه زمانی به صبح 🗿 :

از خواب پا شدم و با صورته ولی عهد مواجه شدم

سومی : وو داخله خواب خیلی کیوت و چلوندنی شده 😍

و یکدفعه به خودم اومدم و یه جیغه بنفش کشیدم

سومی : جیغغغغغغغغغغغ😱

جین : چیه .. چیه دنیا نابود شده ؟

سومی : نه دنیا نابود نشده ولی تو تو اومدی رویه تخت و کناره من خوابیدی 😑

جین : خب ؟
مگه چیه نمیتوانم کناره همسرم بخوابم ؟😐😌

سومی : ولی ماکه هنوز باهم ازدواج نکردیم 😑😐

جین : ولی به زودی که میکنیم 🗿

سومی : خب باشه الان از روم پاشو
خفم کردی 😐

جین : باشه بابا بیا 😑 ( از روش بلند شد )