زندگی عجیب منpt11
پارت۱۱
شمارشو ثبت کردم
ا.ت:مامان غذا امادست؟
م ا.ت:اره
مامانم غذارو اورد رو میز
بوی غذا کل خونه رو پیچیده بود
ا.ت: اوممم مامان حیلی خوشمزست
م ا.ت: راستی کی زنگ زد
با سوالش غذا افتاد تو گلوم
م ا.ت: اروم اروم
ا.ت: (سرفه)(سرفه) چیزه مهمی نبود
م ا.ت:یعنی چی ادم مهمی نبود کسی این موقع زنگ میزنه(ساعت 9)
ا.ت:چیز بود یئون بود
م ا.ت: اما من اسم یئونو نشنیدم یه چیزی شبیه تهیونگ بود
ا.ت:مامان چرا سر به سرم میزاری وقتی میدونی
خندید
م ا.ت:چی میگفت؟
ا.ت:فقط حالمو پرسید
م ا.ت: خب بعدش؟
ات:بعدش چی؟
م ا.ت:شما کم حرف نزدینا حواسم بود
ا.ت: مامان چرا گوش میدی؟
م ا.ت:من گوش ندادم
ا.ت: بقیش همه حرفای مزخرف بود
زد به بازوم
م ا.ت:چرا با حرفای مزخفت وقتشو میگیری؟بنده خدا کل روزشو الاف تو یوده الان تو با مزخرفاتت وقتشو میگیری اونوقت راجبت چی فکر میکنه
ا.ت: مامان یه جوری صحبت میکنس انگار من زنگ زدم
م ا.ت:که اون زنگ زده باشه نمیشه چون اومده با تو صحبت کنه به غلط کردن بیوفته
ا.ت:مامان(کشیده)
ا.ت:مودش شروع کرد به حرف زدن هی بهت میگفت خاله خاله
م ا.ت: خاله؟
ا.ت: اره من چیکار کنم خب همش منو دعوا میکنی
م ا.ت: خیله خب غذاتو بخور برو استراحت کن
ا.ت:باشه*لبخند
م ا.ت: هششش دیوونه
غذامو خوردم
رفتم تو تختم
هندزفریمو گذاشتک تو گوشمو یه اهنگ گذاشتم (still with you از jk )
پس برای صداش بود که یئون گفت برام جورش کن واقعا قشنگه
.........…….……………........…….
صبح با صدای نوتیف گوشیم بیدار شدم
گیج خواب بود
ا.ت:این موقع روز کدوم...
(تهیونگ:میخوام بیام پیشت ادرستو برام بفرست
ا.ت: باشه(________)
تازه ویندوزم بالا اومد
ا.ت:چی؟تهیونگ میخواد بیاد؟
از تختم اومدم پایین بدو بدو رفتم از پله پایین
ا.ت:مامان!مامان!تهیونگ! تهیونگ میخواد بیاد خونمون
ا.ت:مامان!*داد
ا.ت:مامان!*داد
ا.ت:نیستی؟
مثله همیشه رو یخچال برگه گذاشته بود
(م ا.ت: ا.ت برات غذا گذاشتم امروز میخوام زود تر رستورانچ باز کنم باید برای یه جشن اماده بشیم(منظورش تو رستورانه))
خب اینم از این باید تنهایی خونه رو جمع کنم بدبخت شدم
سریع رفتم صورتمو با تونر پاک کردم (بچه ها ا.ت سرش باند پیچیه دیگه نمیتونه صورتشو بشوره)لباسامو عوض کردم
خونه رو مرتب کردم
صدای نوتیف گوشیم اومد
(تهیونگ:کدوم طبقه این؟
رسید؟وقد زود
ا.ت: طبقه چهارم زنگ ایفونو بزن تا باز کنم)
صدای ایفون اومد رفتم از دوربین نگاه کردم(ایفون تصویری) درو زدم
بعد چند مین صدای زنگ در اومد درو باز کردم
ا.ت:سلام خوش اومدی
تهیونگ: سلام ممنون*لبخند
ا.ت:بفرما بشین
رفت رو مبل نشست
حس میکردم معذبه
ا.ت: راحت باش*لبخند
کل خونه رو با چشماش انالیز کرد
تهیونگ:حالت خوبه؟سرت که درد نمیکنه؟
یه خنده صدا دار زدم
ا.ت:باید دیروز میدی فکر میکردی زده به سرم مثله دیوونه ها اهنگ گذاشته بودمو این وسط میرقصیدم اخرشم مامان دستگیرم کرد
تهیونگ: خوشحالم بلاخره کوتاه اومدی*خنده
ا.ت:نمی دونم اثرات تصادفه*خنده
ا.ت:صبحانه خوردی؟
تهیونگ: راستش نه
ا.ت:خوبه منم الان بیدار شدم
تهیونگ: پس من صبحونه درست میکنم
ا.ت:نه خودم میتونم
تهیونگ: ا.ت لطفا گفتی راحت باشم میخوام خودم درست کنم توهم استراحت کن
ا.ت: ب.باشه
بلند شدو رفت تو اشپزخونه
تهیونگ: خاله کجاست؟
ا.ت:امروز زود تر رفت سر کار
تهیونگ: به نظرت به خودش فشار نمیاره؟
ا.ت:مامانم چهارساله تمام برای رستورانش جون کند فکر نکنم به دیدن موفقتش بهش فشار بیاد
تهیونگ: راست میگی
ات:ببینم تو چجپری اشپزی بلدی؟
تهیونگ: خب من از بزرگنرین هیونگم جین یاد گرفتم
ا.ت:اشپزه؟
تهیونگ: نه ولی از اشپزم کم نداره فقط ماهیاش وایی میمیری براشون
ا.ت:وایی اینجوری نگو دلم میکشه
تهیونگ: یادمه اوایل دبیو هیچی نداشتیم سینه های مرغو ابپز میکردیمو نمک میزدیم میخوردیم خیلی خوشمزه بود
ا.ت:پس همچین زندگی ای حقتونه خوشحالم
تهیونگ: ممنونم
ا.ت:خب مستر تایگر میخوای چی درست کنی؟
تهیونگ: تایگر؟
ا.ت:مگه ارمیا بهت نمیگن ببر؟
تهیونگ: اره
ا.ت:خب دیگه
ا.ت:نگفتی چی میخوای درست کنی؟
تهیونگ:توفو
ات:واقعا؟خیلی وقته توفو نخوردم
تهیونگ:توفو هایی که مامانت درست میکنه خیلی خوشمزست(تو رستوران سفارش داد)
ا.ت:اوهوم
تهیونگ:رشته های توفوش خیلی نرم بود
ا.ت:اونارو زود تر میزار و با اب داغ نرم میشن
تهیونگ: روش خوبیه
________________
(سر میز)
ا.ت:عجب بوی خوبی میده
تهیونگ: امتحانشم بکن
ا.ت:حتما
چاپستیکو برداشتم
از رشته هاش گذاشتم دهنم
ا.ت:عومممم خیلی خوشمزست
ا.ت:ادویه خاصی زدی؟
تهیونگ: نه مخطوط چندتا ادویه
ا.ت:همه چیزش به اندازش واقعا عالیه
یهو صدای الارم گوشیم بلند شد
تهیونگ: الارم برایه چیه؟
ا.ت:هیچی برای باند سرم باید عوض کنم بعد غذا عوضش میکنم
تهیونگ: همین الان عوضش کن
ا.ت:نه غذا بخوریم بعد عوض میکنم
...
شمارشو ثبت کردم
ا.ت:مامان غذا امادست؟
م ا.ت:اره
مامانم غذارو اورد رو میز
بوی غذا کل خونه رو پیچیده بود
ا.ت: اوممم مامان حیلی خوشمزست
م ا.ت: راستی کی زنگ زد
با سوالش غذا افتاد تو گلوم
م ا.ت: اروم اروم
ا.ت: (سرفه)(سرفه) چیزه مهمی نبود
م ا.ت:یعنی چی ادم مهمی نبود کسی این موقع زنگ میزنه(ساعت 9)
ا.ت:چیز بود یئون بود
م ا.ت: اما من اسم یئونو نشنیدم یه چیزی شبیه تهیونگ بود
ا.ت:مامان چرا سر به سرم میزاری وقتی میدونی
خندید
م ا.ت:چی میگفت؟
ا.ت:فقط حالمو پرسید
م ا.ت: خب بعدش؟
ات:بعدش چی؟
م ا.ت:شما کم حرف نزدینا حواسم بود
ا.ت: مامان چرا گوش میدی؟
م ا.ت:من گوش ندادم
ا.ت: بقیش همه حرفای مزخرف بود
زد به بازوم
م ا.ت:چرا با حرفای مزخفت وقتشو میگیری؟بنده خدا کل روزشو الاف تو یوده الان تو با مزخرفاتت وقتشو میگیری اونوقت راجبت چی فکر میکنه
ا.ت: مامان یه جوری صحبت میکنس انگار من زنگ زدم
م ا.ت:که اون زنگ زده باشه نمیشه چون اومده با تو صحبت کنه به غلط کردن بیوفته
ا.ت:مامان(کشیده)
ا.ت:مودش شروع کرد به حرف زدن هی بهت میگفت خاله خاله
م ا.ت: خاله؟
ا.ت: اره من چیکار کنم خب همش منو دعوا میکنی
م ا.ت: خیله خب غذاتو بخور برو استراحت کن
ا.ت:باشه*لبخند
م ا.ت: هششش دیوونه
غذامو خوردم
رفتم تو تختم
هندزفریمو گذاشتک تو گوشمو یه اهنگ گذاشتم (still with you از jk )
پس برای صداش بود که یئون گفت برام جورش کن واقعا قشنگه
.........…….……………........…….
صبح با صدای نوتیف گوشیم بیدار شدم
گیج خواب بود
ا.ت:این موقع روز کدوم...
(تهیونگ:میخوام بیام پیشت ادرستو برام بفرست
ا.ت: باشه(________)
تازه ویندوزم بالا اومد
ا.ت:چی؟تهیونگ میخواد بیاد؟
از تختم اومدم پایین بدو بدو رفتم از پله پایین
ا.ت:مامان!مامان!تهیونگ! تهیونگ میخواد بیاد خونمون
ا.ت:مامان!*داد
ا.ت:مامان!*داد
ا.ت:نیستی؟
مثله همیشه رو یخچال برگه گذاشته بود
(م ا.ت: ا.ت برات غذا گذاشتم امروز میخوام زود تر رستورانچ باز کنم باید برای یه جشن اماده بشیم(منظورش تو رستورانه))
خب اینم از این باید تنهایی خونه رو جمع کنم بدبخت شدم
سریع رفتم صورتمو با تونر پاک کردم (بچه ها ا.ت سرش باند پیچیه دیگه نمیتونه صورتشو بشوره)لباسامو عوض کردم
خونه رو مرتب کردم
صدای نوتیف گوشیم اومد
(تهیونگ:کدوم طبقه این؟
رسید؟وقد زود
ا.ت: طبقه چهارم زنگ ایفونو بزن تا باز کنم)
صدای ایفون اومد رفتم از دوربین نگاه کردم(ایفون تصویری) درو زدم
بعد چند مین صدای زنگ در اومد درو باز کردم
ا.ت:سلام خوش اومدی
تهیونگ: سلام ممنون*لبخند
ا.ت:بفرما بشین
رفت رو مبل نشست
حس میکردم معذبه
ا.ت: راحت باش*لبخند
کل خونه رو با چشماش انالیز کرد
تهیونگ:حالت خوبه؟سرت که درد نمیکنه؟
یه خنده صدا دار زدم
ا.ت:باید دیروز میدی فکر میکردی زده به سرم مثله دیوونه ها اهنگ گذاشته بودمو این وسط میرقصیدم اخرشم مامان دستگیرم کرد
تهیونگ: خوشحالم بلاخره کوتاه اومدی*خنده
ا.ت:نمی دونم اثرات تصادفه*خنده
ا.ت:صبحانه خوردی؟
تهیونگ: راستش نه
ا.ت:خوبه منم الان بیدار شدم
تهیونگ: پس من صبحونه درست میکنم
ا.ت:نه خودم میتونم
تهیونگ: ا.ت لطفا گفتی راحت باشم میخوام خودم درست کنم توهم استراحت کن
ا.ت: ب.باشه
بلند شدو رفت تو اشپزخونه
تهیونگ: خاله کجاست؟
ا.ت:امروز زود تر رفت سر کار
تهیونگ: به نظرت به خودش فشار نمیاره؟
ا.ت:مامانم چهارساله تمام برای رستورانش جون کند فکر نکنم به دیدن موفقتش بهش فشار بیاد
تهیونگ: راست میگی
ات:ببینم تو چجپری اشپزی بلدی؟
تهیونگ: خب من از بزرگنرین هیونگم جین یاد گرفتم
ا.ت:اشپزه؟
تهیونگ: نه ولی از اشپزم کم نداره فقط ماهیاش وایی میمیری براشون
ا.ت:وایی اینجوری نگو دلم میکشه
تهیونگ: یادمه اوایل دبیو هیچی نداشتیم سینه های مرغو ابپز میکردیمو نمک میزدیم میخوردیم خیلی خوشمزه بود
ا.ت:پس همچین زندگی ای حقتونه خوشحالم
تهیونگ: ممنونم
ا.ت:خب مستر تایگر میخوای چی درست کنی؟
تهیونگ: تایگر؟
ا.ت:مگه ارمیا بهت نمیگن ببر؟
تهیونگ: اره
ا.ت:خب دیگه
ا.ت:نگفتی چی میخوای درست کنی؟
تهیونگ:توفو
ات:واقعا؟خیلی وقته توفو نخوردم
تهیونگ:توفو هایی که مامانت درست میکنه خیلی خوشمزست(تو رستوران سفارش داد)
ا.ت:اوهوم
تهیونگ:رشته های توفوش خیلی نرم بود
ا.ت:اونارو زود تر میزار و با اب داغ نرم میشن
تهیونگ: روش خوبیه
________________
(سر میز)
ا.ت:عجب بوی خوبی میده
تهیونگ: امتحانشم بکن
ا.ت:حتما
چاپستیکو برداشتم
از رشته هاش گذاشتم دهنم
ا.ت:عومممم خیلی خوشمزست
ا.ت:ادویه خاصی زدی؟
تهیونگ: نه مخطوط چندتا ادویه
ا.ت:همه چیزش به اندازش واقعا عالیه
یهو صدای الارم گوشیم بلند شد
تهیونگ: الارم برایه چیه؟
ا.ت:هیچی برای باند سرم باید عوض کنم بعد غذا عوضش میکنم
تهیونگ: همین الان عوضش کن
ا.ت:نه غذا بخوریم بعد عوض میکنم
...
۷۳.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.