هفتآسمون

#هفت_آسمون🦋
#پارت_38🐳


که یهو ارسلان منو خوابوند رو خودش و منو به خوش می‌فشرد خیلی خوب بود
انگار رو ابرا بودیم دوتامون لبای نرمش رو کوچولو گاز گرفتم که اونم گاز گرفت
گهگاهی از لذت دوتامون آه‌ می‌کشیدیم خودمو روش میمالوندم و اونم آه‌ مردونه ای میکشید
با خودم گفتم از این حالت بیایم بیرون دستمو بردم سمت شیکمش و شروع کردم قلقلک دادن که به غلط کردن افتاد
+ وااای🤣 دی... دیا.... دیاااا تروخداا🤣😂ول کن😂😂😂اییی
_ نمیخااام تازه خوشم اومده جیگر
داشتیم میخندیدیم که با یه حرکت اون اومد روم
+ کیش و مات😈خب خب جیگر داشتی چیکار میکردی
_ امممم..... من.... من کیم تو کیی اصلا شما(به شوخی)
+ من شوهرتم خوشملم
_ عه خب الان میخای چیکار کنی
+ تلافی کنم ولی از نوعی که خودم خیلی دوست دارم😋
_ نه ارسلان خواهش میکنم نه بلند شو بریم دیگه دیره
از روم بلند شد و راه افتادیم به سی مت خونه ساعت 3 نصفه شب بود که رسیدیم بلخره از هم دل کندیم و رفتیم
خونه هامون......
رفتم تو خونه کلید داشتم همه خواب بودن رفتم تو اتاقم آروم درو بستم آرایشم پاک کردم رفتم که دوش گرفتم و لباس راحتی پوشیدم و رفتم خوابیدم.....


ادامه دارد......



اصکی=اتحاد😇
دیدگاه ها (۰)

#هفت_آسمون💟#پارت_39🔯چند روز بعد از عقد🔯ارسلان💜از خواب بیدار ...

رستا اومد تو_ چه عجب تو یاد گرفتی در بزنی بیای تو* داداشیبغل...

#هفت_آسمون♥️#پارت_37❤️دیانا💕بعد آتلیه رفتیم به سمت بستنی فرو...

#هفت_آسمون😍#پارت_36💕ارسلان💕حاج آقا= آقای ارسلان کاشی فرزند م...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۹#

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط