دوست دارم اما.....
#دوست_دارم_ اما....
#پارت_دوم
ا.ت:(کوک در را شکوند آمد داخل)
کوک:(محکم بغلش کردم )
ا.ت سعی میکرد با دستاش هلش بده ولی نمیشد که
کوک عقبنشینی کرد
کوک:(میخواستم ببوسمش که نذاشت)
کوک: ببخشید اگه سرت داد زدم
ا.ت از بغل کوک رد شد رفت تو آشپزخونه کوک هم دنبالش آمد
کوک:(دیدم داره مسکن میخوره)جاییت درد میکنه مسکن میخوری؟
ا.ت جواب کوک را نداد داشت میرفت سمت اتاق خواب
کوک:(دستش را گرفتم)من که گفتم ببخشید، ببخشید دیگه، سمت آیو نمیرم(محکم دستش را کشید)
ا.ت لحن مسخره کردن:واقعا؟😒
کوک:آره
ا.ت:اصلا ولش کن تو راست میگی😒
ا.ت رفت خوابید صبح شد، پی دی نیم به ا.ت و کوک زنگ زد و گفت بیایین تا بهتون پروژه بدم و تا روش کار کنین
ا.ت:(آماده شدم و از لجبازی کوک اون لباسی که یقه باز بود و چسیده کوتا را پوشیدم از اتاق اومدم بیرون تو هال)
کوک:(تو هال منتظر ا.ت بودم که دیدم ا.ت همون لباسی که من ازش بدم میاد را پوشیده 😤ولی خودم را زدم به اون راه)
کوک:بریم
ا.ت: بریم
کوک:(رفتیم اونجا پی دی نیم باهمون صحبت کرد و بهمون پروژه داد و مارا مهمون آبجو و مرغ سوخاری کرد همه اوکی دادن، رفتیم)
ا.ت:(دیدم کوک از لج من رفت پیش آیو نشست منم رفتم پیش یونگی نشستم )
یونگی:(ا.ت اومد پیشم نشست و من چون روش کراش بودم تمام پا و دستام یخ زد)
ا.ت:نمیشه من با یونگی هم کاری بکنم
کوک داد زد:معلومه که نه!
ا.ت:شما پی دی نیم هستی؟😒
کوک سکوت کرد
پی دی نیم:اوکی میشه (ولی دیدم کوک داره بهم اشاره میکنه، که منم پیچوندم)البته باید دو طرف موافق باشن
ا.ت:فکرکنم کوک راضی باشه بره پیش آیو
کوک:من راضی نیستم
ا.ت:مطمئنی؟😒
کوک:آره😒
*چند دقیقه بعد*
کوک:(دیدم همه مست کردن بجز من و یونگی که یک دفعه دیدیم ا.ت از سر مستی سرش را روی شونه یونگی گذاشت اخم کردم)
یونگی:(دیدم کوک اخم کرده برای همین به کوک گفتم)تو ا.ت رو ببر منم بقیه را میبرم
کوک: اوکی سختت نیست؟
یونگی:نه بابا برو
کوک:اوکی(ا.ت را بلند کردم و بردم)
*چند دقیقه بعد رسیدند خونه*
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
نظرتون را در کامنت ها بهم بگین
#پارت_دوم
ا.ت:(کوک در را شکوند آمد داخل)
کوک:(محکم بغلش کردم )
ا.ت سعی میکرد با دستاش هلش بده ولی نمیشد که
کوک عقبنشینی کرد
کوک:(میخواستم ببوسمش که نذاشت)
کوک: ببخشید اگه سرت داد زدم
ا.ت از بغل کوک رد شد رفت تو آشپزخونه کوک هم دنبالش آمد
کوک:(دیدم داره مسکن میخوره)جاییت درد میکنه مسکن میخوری؟
ا.ت جواب کوک را نداد داشت میرفت سمت اتاق خواب
کوک:(دستش را گرفتم)من که گفتم ببخشید، ببخشید دیگه، سمت آیو نمیرم(محکم دستش را کشید)
ا.ت لحن مسخره کردن:واقعا؟😒
کوک:آره
ا.ت:اصلا ولش کن تو راست میگی😒
ا.ت رفت خوابید صبح شد، پی دی نیم به ا.ت و کوک زنگ زد و گفت بیایین تا بهتون پروژه بدم و تا روش کار کنین
ا.ت:(آماده شدم و از لجبازی کوک اون لباسی که یقه باز بود و چسیده کوتا را پوشیدم از اتاق اومدم بیرون تو هال)
کوک:(تو هال منتظر ا.ت بودم که دیدم ا.ت همون لباسی که من ازش بدم میاد را پوشیده 😤ولی خودم را زدم به اون راه)
کوک:بریم
ا.ت: بریم
کوک:(رفتیم اونجا پی دی نیم باهمون صحبت کرد و بهمون پروژه داد و مارا مهمون آبجو و مرغ سوخاری کرد همه اوکی دادن، رفتیم)
ا.ت:(دیدم کوک از لج من رفت پیش آیو نشست منم رفتم پیش یونگی نشستم )
یونگی:(ا.ت اومد پیشم نشست و من چون روش کراش بودم تمام پا و دستام یخ زد)
ا.ت:نمیشه من با یونگی هم کاری بکنم
کوک داد زد:معلومه که نه!
ا.ت:شما پی دی نیم هستی؟😒
کوک سکوت کرد
پی دی نیم:اوکی میشه (ولی دیدم کوک داره بهم اشاره میکنه، که منم پیچوندم)البته باید دو طرف موافق باشن
ا.ت:فکرکنم کوک راضی باشه بره پیش آیو
کوک:من راضی نیستم
ا.ت:مطمئنی؟😒
کوک:آره😒
*چند دقیقه بعد*
کوک:(دیدم همه مست کردن بجز من و یونگی که یک دفعه دیدیم ا.ت از سر مستی سرش را روی شونه یونگی گذاشت اخم کردم)
یونگی:(دیدم کوک اخم کرده برای همین به کوک گفتم)تو ا.ت رو ببر منم بقیه را میبرم
کوک: اوکی سختت نیست؟
یونگی:نه بابا برو
کوک:اوکی(ا.ت را بلند کردم و بردم)
*چند دقیقه بعد رسیدند خونه*
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
نظرتون را در کامنت ها بهم بگین
۲.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.