• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part82
#Leorez
زیر لب غر میزدم که بابا سری به تاسف تکون داد
از خونه اومدم بیرون و رفتم گوشی رو برداشتم آوردم سمت بابا
که نیشخندی پانیذ توجه ام رو جلب کرد خله دیگه تا کاری دسته من نده نمیشنه این
کنارش لش کردم و سریع گوشی رو قاپیدم ازش
عکس های خودمون بود و نگاهشون میکرد
گوشی رو خاموش کردم
و جوری که خودمون بشنویم لب زدم
_پانیذ من خرم
با چشای گرد شده نگام کرد و خودش رو جمع و جور کرد
پانید: خدا همچین خری رو نصیب هیچکس نکنه
اخم کرده نگاش کردم
پانیذ: چیه انتظار نداری با شاهکاری که چند ساعت پیش کردی راحت باهات برخورد کنم
_یه چیزیم بدهکار شدیم که
پانیذ: بجای بحث کردن با من یه نگا به ساعت بنداز ۱۱ فردا کلی کار دارم
_باشه میمونه بقیه اش رو با هم حل میکنیم
تا خواست حرفی بزنه بلند شدم به سمت اتاقم که مامان از همین الان دیزاین اتاقم رو بهم زده بود
لباسی عوض کردم رفتم پایین
_بریم عزیزم
لبخندی تحویلم داد
پانید: بریم عزیزم
فرانک: عهه میری پانیذ رو برسونی بیای
_نه مامان جان اونجا میمونم
مامان که فکر کنم اصلا از حرفم خوشش نیومده بود ابروی بالا انداخت
مادرجون: ولی فک نکنم کار درستی باشه پسرجون
همینجور دستام قفل پانیذ میکردم لب زدم
_کجاش بده فعلا
از خونه اومدیم بیرون
پانید: چرا اونجوری حرف میزنی تو
_تو تفره نرو بشین ببینم
#paniz
نیکا: وای داداش این چه کاری آخه یعنی چی که توام میخای تو مهمونی باشی
رضا: من حرفم رو زدم تموم شد رف
_ببینم اصن بمونی اینجا چیکار کنی تو مثلا
رضا: میشینم تو اتاقت همین
دیانا: قربون دهنت همین رو برو خونت دیگه
نچی کرد و قلپی از شربتش خورد
رضا: خب دوس دارم پیشه زنم باشم مشکلی هس
_مشکل این نیس مشکل این که تو این مهمونی یه مذکر هس اونم تویی اصن یوقت یه دختر اشتباهی اومد تو اتاق من اونوقت چی بازم این حرف رو میزنی
رضا : خب به همه میگین نرین اتاق بهم ریخته اس
نیکا: داداش رو در بنویسیم مهمانان گرامی لطفا وارد این اتاق نشوید با عرض پوزش آقای داماد اینجا هستن چرا چرت و پرت میگی
لیوان رو کوبید رو میز
رضا: وسلام شوت تمام بای
و پرو پرو وارد اتاق من شد
_عیب نداره بزار بمونه فقط تو اون مهمونی یکی وارد اون اتاق بشه یا خودش بیاد بیرون دمار از روزگارش درمیارم
دیا ریز ریز خندید
دیانا: باشه حسود خانم
_پاشین بخوابین فردا کار داریم
نیکا و دیا تو یه اتاق میخوابیدن منم با این بی عضو خدایا خودت بخیر بگذرون.........
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part82
#Leorez
زیر لب غر میزدم که بابا سری به تاسف تکون داد
از خونه اومدم بیرون و رفتم گوشی رو برداشتم آوردم سمت بابا
که نیشخندی پانیذ توجه ام رو جلب کرد خله دیگه تا کاری دسته من نده نمیشنه این
کنارش لش کردم و سریع گوشی رو قاپیدم ازش
عکس های خودمون بود و نگاهشون میکرد
گوشی رو خاموش کردم
و جوری که خودمون بشنویم لب زدم
_پانیذ من خرم
با چشای گرد شده نگام کرد و خودش رو جمع و جور کرد
پانید: خدا همچین خری رو نصیب هیچکس نکنه
اخم کرده نگاش کردم
پانیذ: چیه انتظار نداری با شاهکاری که چند ساعت پیش کردی راحت باهات برخورد کنم
_یه چیزیم بدهکار شدیم که
پانیذ: بجای بحث کردن با من یه نگا به ساعت بنداز ۱۱ فردا کلی کار دارم
_باشه میمونه بقیه اش رو با هم حل میکنیم
تا خواست حرفی بزنه بلند شدم به سمت اتاقم که مامان از همین الان دیزاین اتاقم رو بهم زده بود
لباسی عوض کردم رفتم پایین
_بریم عزیزم
لبخندی تحویلم داد
پانید: بریم عزیزم
فرانک: عهه میری پانیذ رو برسونی بیای
_نه مامان جان اونجا میمونم
مامان که فکر کنم اصلا از حرفم خوشش نیومده بود ابروی بالا انداخت
مادرجون: ولی فک نکنم کار درستی باشه پسرجون
همینجور دستام قفل پانیذ میکردم لب زدم
_کجاش بده فعلا
از خونه اومدیم بیرون
پانید: چرا اونجوری حرف میزنی تو
_تو تفره نرو بشین ببینم
#paniz
نیکا: وای داداش این چه کاری آخه یعنی چی که توام میخای تو مهمونی باشی
رضا: من حرفم رو زدم تموم شد رف
_ببینم اصن بمونی اینجا چیکار کنی تو مثلا
رضا: میشینم تو اتاقت همین
دیانا: قربون دهنت همین رو برو خونت دیگه
نچی کرد و قلپی از شربتش خورد
رضا: خب دوس دارم پیشه زنم باشم مشکلی هس
_مشکل این نیس مشکل این که تو این مهمونی یه مذکر هس اونم تویی اصن یوقت یه دختر اشتباهی اومد تو اتاق من اونوقت چی بازم این حرف رو میزنی
رضا : خب به همه میگین نرین اتاق بهم ریخته اس
نیکا: داداش رو در بنویسیم مهمانان گرامی لطفا وارد این اتاق نشوید با عرض پوزش آقای داماد اینجا هستن چرا چرت و پرت میگی
لیوان رو کوبید رو میز
رضا: وسلام شوت تمام بای
و پرو پرو وارد اتاق من شد
_عیب نداره بزار بمونه فقط تو اون مهمونی یکی وارد اون اتاق بشه یا خودش بیاد بیرون دمار از روزگارش درمیارم
دیا ریز ریز خندید
دیانا: باشه حسود خانم
_پاشین بخوابین فردا کار داریم
نیکا و دیا تو یه اتاق میخوابیدن منم با این بی عضو خدایا خودت بخیر بگذرون.........
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۸.۰k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.