ازدواج سوری پارت 40
ازدواج سوری پارت 40
ویو تهیونگ
رفتم پیش دکتر ات
سلام دکتر من همسر خانم کیم ات هستم
دکتر ـ بفرمایید بشینید
ـ ممنون
رفتم نشستم رو صندلی
ـ میشه مشکل ات رو برام توضیح بدید؟!
دکتر ـ خب خانم کیم با یه مشکل خیلی جدی روبه رو هستن و درصد خوب شدنش هم به احتمال 99 درصد یک ماه اینده خوبه خوب میشن اما اون یک درصد میتونه خیلی بد باشه براشون
ـ مثل چه اتفاقی باعث اون یک درصد میشه
دکتر ـ مشکل تنفسی در خواب در فضای عمومی و... براشون یه اسپری نوشتم هر موقع که این اتفاق براش افتاد باید ازش استفاده کنه
ـ باشه ممنون
ـــــــــ فلش بک یک روز بعد ــــــــــــ
ویو ات
چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ و ناجینا و جیمین بالا سر من وایسادم
ـ وِهههه؟
اومدم از سر جام پاشم که سرم گیج رفتم
ته ـ بهتره دراز بکشی اخه تا دوسه روز نمیتونی درست سر پا باشی
ـ چرا؟ اصن من چرا اینجام
ناجینا ـ اون موقع که زنگ من زدی بیهوش افتادی زمسن یه بنده خدایی تورو اورده اینجا
ـ که اینطور اما اون بنده خدا کی بوده؟!
جیمین ـ مسگفتن یه مرد همسن و سال های خودت اوردت اینجا
ناجینا ـ راستی گفتی رایدس زندست
ـ اوهوم خاله بک جو بودااا
ناجینا ـ اره یادمه
ته ـ صب کن ببینم مادر بزرگ منو میگی؟!
ـ مگه خاله بک جو مادر بزرگ توعه؟!
ته ـ اره
با این حرف پشمام ریخت
ـ اوکی بای من میخوام بخوابم
جیمین ـ یکی بگه اینجا چه خبره؟!
ناجینا ـ بعد بهت میگم، یعنی واقعا خاله بک جو که مامان بزرگ تهیونگه، رایدسو نجات داده
ـ هر چند ازش بعید نیس، ریئس دریا جزیره ججو دیگه
تهیونگ ـ باورم نمیشه
ـ منم
جیمین ـ من که اصن نفهمیدم
ـ زمانی که مامانم فوت کرد منو رایدس پیش خاله بک جو زندگی میکردیم تا اینکه با ناجینا و جونکی اشنا شدیم
جیمین ـ خب؟!
ناجینا ـ خب نداره، خاله بک جو مامان بزرگه تهیونگه
جیمین هم پشماش ریخت
جیمین ـ بخدا این شانسه
ـ راستی، میشه از این جا بریم؟!
تهیونگ ـ میرم که کارای ترخیصتو انجام بدم
ـ اوهوم
نظرتون رو راجب فیک بنویسید تو کامنتا
ویو تهیونگ
رفتم پیش دکتر ات
سلام دکتر من همسر خانم کیم ات هستم
دکتر ـ بفرمایید بشینید
ـ ممنون
رفتم نشستم رو صندلی
ـ میشه مشکل ات رو برام توضیح بدید؟!
دکتر ـ خب خانم کیم با یه مشکل خیلی جدی روبه رو هستن و درصد خوب شدنش هم به احتمال 99 درصد یک ماه اینده خوبه خوب میشن اما اون یک درصد میتونه خیلی بد باشه براشون
ـ مثل چه اتفاقی باعث اون یک درصد میشه
دکتر ـ مشکل تنفسی در خواب در فضای عمومی و... براشون یه اسپری نوشتم هر موقع که این اتفاق براش افتاد باید ازش استفاده کنه
ـ باشه ممنون
ـــــــــ فلش بک یک روز بعد ــــــــــــ
ویو ات
چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ و ناجینا و جیمین بالا سر من وایسادم
ـ وِهههه؟
اومدم از سر جام پاشم که سرم گیج رفتم
ته ـ بهتره دراز بکشی اخه تا دوسه روز نمیتونی درست سر پا باشی
ـ چرا؟ اصن من چرا اینجام
ناجینا ـ اون موقع که زنگ من زدی بیهوش افتادی زمسن یه بنده خدایی تورو اورده اینجا
ـ که اینطور اما اون بنده خدا کی بوده؟!
جیمین ـ مسگفتن یه مرد همسن و سال های خودت اوردت اینجا
ناجینا ـ راستی گفتی رایدس زندست
ـ اوهوم خاله بک جو بودااا
ناجینا ـ اره یادمه
ته ـ صب کن ببینم مادر بزرگ منو میگی؟!
ـ مگه خاله بک جو مادر بزرگ توعه؟!
ته ـ اره
با این حرف پشمام ریخت
ـ اوکی بای من میخوام بخوابم
جیمین ـ یکی بگه اینجا چه خبره؟!
ناجینا ـ بعد بهت میگم، یعنی واقعا خاله بک جو که مامان بزرگ تهیونگه، رایدسو نجات داده
ـ هر چند ازش بعید نیس، ریئس دریا جزیره ججو دیگه
تهیونگ ـ باورم نمیشه
ـ منم
جیمین ـ من که اصن نفهمیدم
ـ زمانی که مامانم فوت کرد منو رایدس پیش خاله بک جو زندگی میکردیم تا اینکه با ناجینا و جونکی اشنا شدیم
جیمین ـ خب؟!
ناجینا ـ خب نداره، خاله بک جو مامان بزرگه تهیونگه
جیمین هم پشماش ریخت
جیمین ـ بخدا این شانسه
ـ راستی، میشه از این جا بریم؟!
تهیونگ ـ میرم که کارای ترخیصتو انجام بدم
ـ اوهوم
نظرتون رو راجب فیک بنویسید تو کامنتا
۹.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.