تلخ و شیرین(پارت 39)
دیانا :با مهشاد و مهراب رفتیم و بیرون و حال و هوام عوض شد من و مهشاد برگشتیم خونه رفتم خواستم برم لباس هامو عوض کنم دیدم یه سبد گل دم در و یه کاغذ کاغذ رو باز کردم و توش نوشته بود(ببخشید واقعا اون دختره قضیه اش مفصله ،من به جز تو عاشق هیچکس نیستم)
و دیدم یکی از پشت بغلم کرد
ارسلان:الان راضی شدیی
دیانا:😁آره
ارسلان:منو مهشاد باهم هماهنگی کردیم و تو رو سوپرایز کردیم
دیانا:مهشاددد چرا نگفتی
مهشاد:داره میگه سوپرایز
ارسلان:خب الان کجا میری ،چون نیکا و متین هم قهرن میخوایم یه دورهمی فردا بگیریم تو خونه ما که آشتی کنن
لایک ها به 15 تا برسه کامنت ها به 100 برسه پارت بعدی رو میزارم♥️😌✨
و دیدم یکی از پشت بغلم کرد
ارسلان:الان راضی شدیی
دیانا:😁آره
ارسلان:منو مهشاد باهم هماهنگی کردیم و تو رو سوپرایز کردیم
دیانا:مهشاددد چرا نگفتی
مهشاد:داره میگه سوپرایز
ارسلان:خب الان کجا میری ،چون نیکا و متین هم قهرن میخوایم یه دورهمی فردا بگیریم تو خونه ما که آشتی کنن
لایک ها به 15 تا برسه کامنت ها به 100 برسه پارت بعدی رو میزارم♥️😌✨
۵.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.