(استاد جذاب من) پارت سیزدهم
(استاد جذاب من) پارت سیزدهم
(از زبان ا.ت)
صبح شد بلند شدم دیدم هنوز دو ساعت مونده تا مدرسه رفتم صبحونه اماده کردم همه ی خدمتکارا پایین بودن بالا کاملا خالی بود پس خودم صبحونه درست کردم و رفتم جیمین رو بلند کردم و اون سفره رو که دید خیلی خوشحال شد و اومد سر سفره و باهم صبحونه خوردیم و بعد حاضر شدیم جیمین گفت بیا با ماشین بریم من بهش گفتم بیا تا پیاده بریم و باهم پیاده به مدرسه رفتیم و دیگه از هم دیگه جدا شدیم و من اونجا یه دوست جدید پیدا کرده بودم و پسر بود و در حد یه دوست کمک به درسی بود اسمش سونگمین بود و سونگمین اومد امروز پیش من نشست باهم داشتیم صحبت میکردیم که چان اومد و سونگمین گفت که اون دانش آموز انتقالی است از مدرسه (.)اومده بهش گفتم چرا اومده تو این مدرسه سونگمین گفت مگه میشناسیش گفتمش نه همینجوری میگم و گفت به دلیل اینکه تو مدرسه قبلی عشقش از مدرسه رفته بوده و خواسته بیاد اینجا فکر کنم عشقش اومده بوده اینجا به سونگمین گفتم که عشقش تو این مدرسست سونگمین گفت دربارش تحقیق کردم فهمیدم اومده از عشقش انتقام بگیره گفتمش چرا گفت چون خیلی دختره دوست داشته ولی دختره بهش پا نمیدادهو الان عصبانی شده گفتم که اینطور و بعد چان اومد تو کلاس ترسیدم بیاد سمت موهامو زدم سمت صورتم و یه کتاب گذاشتم جلوم که نبینه منو و بعد رفت نشست و جیمین اومد سره کلاس و شروع به درس دادن کرد و من که خیلی ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم و میترسیدم به جیمین هم بگم
(از زبان ا.ت)
صبح شد بلند شدم دیدم هنوز دو ساعت مونده تا مدرسه رفتم صبحونه اماده کردم همه ی خدمتکارا پایین بودن بالا کاملا خالی بود پس خودم صبحونه درست کردم و رفتم جیمین رو بلند کردم و اون سفره رو که دید خیلی خوشحال شد و اومد سر سفره و باهم صبحونه خوردیم و بعد حاضر شدیم جیمین گفت بیا با ماشین بریم من بهش گفتم بیا تا پیاده بریم و باهم پیاده به مدرسه رفتیم و دیگه از هم دیگه جدا شدیم و من اونجا یه دوست جدید پیدا کرده بودم و پسر بود و در حد یه دوست کمک به درسی بود اسمش سونگمین بود و سونگمین اومد امروز پیش من نشست باهم داشتیم صحبت میکردیم که چان اومد و سونگمین گفت که اون دانش آموز انتقالی است از مدرسه (.)اومده بهش گفتم چرا اومده تو این مدرسه سونگمین گفت مگه میشناسیش گفتمش نه همینجوری میگم و گفت به دلیل اینکه تو مدرسه قبلی عشقش از مدرسه رفته بوده و خواسته بیاد اینجا فکر کنم عشقش اومده بوده اینجا به سونگمین گفتم که عشقش تو این مدرسست سونگمین گفت دربارش تحقیق کردم فهمیدم اومده از عشقش انتقام بگیره گفتمش چرا گفت چون خیلی دختره دوست داشته ولی دختره بهش پا نمیدادهو الان عصبانی شده گفتم که اینطور و بعد چان اومد تو کلاس ترسیدم بیاد سمت موهامو زدم سمت صورتم و یه کتاب گذاشتم جلوم که نبینه منو و بعد رفت نشست و جیمین اومد سره کلاس و شروع به درس دادن کرد و من که خیلی ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم و میترسیدم به جیمین هم بگم
۹.۶k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.