p⁴¹
p⁴¹
نگاهی بهش انداختم و لبخند زدم:+نمیدونم...ولی بیا به اگر ها فک نکنیم
اتمام ویو ات
الکس نفس عمیقی کشید:اما من هنوز همون حس رو بهت دارم*یکم اروم
+اما خواهر برادریم الکس
×آخه..
+بیا درمورد این موضع دیگه صحبت نکنیم باشه؟
×هرچی تو بخوای..
۲روز بعد
ات ویو
ته بغلم کرد پیشونیم رو بوسید:دیگه اون اشتباه قبل رو نمیکنم و همیشه پیشت خواهم بود
لبخندی دلنشینی زدم،میدونستم برمیگرده پیشم،فاصله صورتم رو با صورتش رو به صفر رسوندم حس خیلی خوبی بود ،کاملا ایمان اورده بودم که اخر هر داستان به خوبی تموم میشه ؛ناگهان با ریختن آب سرد روی صورتم با شدت از خواب پریدم ،ضربان قلبم بالا رفته بود و نفس نفس میزدم به الکس که دستش پارچ آب بود نگاهی پر از غضب کردم:پسرک روانی چه مرگته*جیغ
الکس همینطور داشت بهم میخندید:خوابت..
.....سنگینه...وگرنه ....صدات زدم....چند بار... *با قهقه
+مردک ابله *داد
در حال جر و بحث کردن با هم بودیم که گوشیم زنگ خورد،بهسمت گوشیم رفتم منشیم جک بود پس جواب دادم
+سلام جان؟
جک:خسته نباشید رئیس....میکاپ آرتیست ها منتظر هستن کی میاید؟
+میکاپ ارتیست؟ برای چی
جک:خانم امروز ایونت دیوره
+چی*دادی زدم و ادامه دادم:باشه باشه الان میام
قطع کردم و.....
⁹/⁰⁰ pm
وارد سالن شدم و عکاس ها شروع به عکس گرفتن کردن بعد از عکس گرفتن نوبت شو شد روی جایگاه نشسته بودم و داشتم مدل ها رو بررسی میکردم که چشمم به کسی خورد که تو این چند وقت قصد فرار کردن ازش رو داشتم،باهم چشم تو چشم شدیم؛سعی کردم جدیت به خرج بدم پس بی اهمیت بهش وقتم رو صرف نگاه کردن به مدل ها دادم اما هرکاری میکردم بازم نگاهم به سمتش کشیده میشد
After party
جرعه ای از ودکام خوردم و به اطراف نگاه کردم؛چشمم دنبالش بود اما چرا؟ نمیدونم...دختریه ابله اون زندگیت رو به گند کشید اما تو هنوز دنبالشی؟دلتنگ هستی اکی اما اینم شد دلیل؟ ،همینطور که داشتم میچرخیدم تا پیداش کنم، از پشت صدام زد
_ دنبال من میگردی*پوزخند
نگاهی بهش انداختم و لبخند زدم:+نمیدونم...ولی بیا به اگر ها فک نکنیم
اتمام ویو ات
الکس نفس عمیقی کشید:اما من هنوز همون حس رو بهت دارم*یکم اروم
+اما خواهر برادریم الکس
×آخه..
+بیا درمورد این موضع دیگه صحبت نکنیم باشه؟
×هرچی تو بخوای..
۲روز بعد
ات ویو
ته بغلم کرد پیشونیم رو بوسید:دیگه اون اشتباه قبل رو نمیکنم و همیشه پیشت خواهم بود
لبخندی دلنشینی زدم،میدونستم برمیگرده پیشم،فاصله صورتم رو با صورتش رو به صفر رسوندم حس خیلی خوبی بود ،کاملا ایمان اورده بودم که اخر هر داستان به خوبی تموم میشه ؛ناگهان با ریختن آب سرد روی صورتم با شدت از خواب پریدم ،ضربان قلبم بالا رفته بود و نفس نفس میزدم به الکس که دستش پارچ آب بود نگاهی پر از غضب کردم:پسرک روانی چه مرگته*جیغ
الکس همینطور داشت بهم میخندید:خوابت..
.....سنگینه...وگرنه ....صدات زدم....چند بار... *با قهقه
+مردک ابله *داد
در حال جر و بحث کردن با هم بودیم که گوشیم زنگ خورد،بهسمت گوشیم رفتم منشیم جک بود پس جواب دادم
+سلام جان؟
جک:خسته نباشید رئیس....میکاپ آرتیست ها منتظر هستن کی میاید؟
+میکاپ ارتیست؟ برای چی
جک:خانم امروز ایونت دیوره
+چی*دادی زدم و ادامه دادم:باشه باشه الان میام
قطع کردم و.....
⁹/⁰⁰ pm
وارد سالن شدم و عکاس ها شروع به عکس گرفتن کردن بعد از عکس گرفتن نوبت شو شد روی جایگاه نشسته بودم و داشتم مدل ها رو بررسی میکردم که چشمم به کسی خورد که تو این چند وقت قصد فرار کردن ازش رو داشتم،باهم چشم تو چشم شدیم؛سعی کردم جدیت به خرج بدم پس بی اهمیت بهش وقتم رو صرف نگاه کردن به مدل ها دادم اما هرکاری میکردم بازم نگاهم به سمتش کشیده میشد
After party
جرعه ای از ودکام خوردم و به اطراف نگاه کردم؛چشمم دنبالش بود اما چرا؟ نمیدونم...دختریه ابله اون زندگیت رو به گند کشید اما تو هنوز دنبالشی؟دلتنگ هستی اکی اما اینم شد دلیل؟ ،همینطور که داشتم میچرخیدم تا پیداش کنم، از پشت صدام زد
_ دنبال من میگردی*پوزخند
۱۱.۰k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.