part⁴⁰
part⁴⁰
ماشین رو پارک کردم و به سمت صخره های کنار ساحل رفتم و به موج هایی که با شدت به صخره های پایینی میخوردن خیره شدم و لبخندی زدم،خیلی خوشحالم از تصمیمی که اون روز گرفتم
(انگار ات بعد از اینکه از ته طلاق گرفت خواست خودکشی کنه و قصدش پرت کردن خودش از صخره ها بود اما پشیمون شد، حالا هر ¹² میاد لب صخره )
سیگار برگم رو از تو جیبم در آوردم و با فندک روشنش کردم و شروع به کام گرفتن کردم و به آسمون خیره شدم.
امروز آسمون یکم گرفته بود،مثله دل من!لبخندی تلخ زدم و گوشیم رو از تو کیف در آوردم سیگارم رو به لبم سپردم و از آسمون عکس گرفتم و وارد کالکشن ¹² کردم
بعد از چند دقیقه درد و دل کردن با دریا بلند شدم و ازش خداحافظی کردم و مسافتی کوتاه به سمت ماشین رو طی کردم و سوار شدم و به سمت عمارت حرکت کردم،ده دقیقه بعد به عمارت رسیدم وارد اتاق شدم و لباسام رو عوض کردم و رفتم تو پذیرایی ،تلویزیون رو روشن کردم.همینطوری غرق سریال مورد علاقه م بودم که با حس قرار گرفتن دستای سرد شخصی نیم متر پریدم هوا و با ترس به پشتم نگاه کردم
+الکس؟*شک
×چقدر ترسویی*خنده
بلند شدم و سریع بغلش کردم:+کی برگشتی امریکا؟ چرا خبر ندادی ؟بقیه حالشون خوبه؟ با....
×اوه آروم دختر....به جای اینکه اول حال منو بپرسی از این و اینو میگی*اخم
خنده ای از روی حسود بودنش کردم و گونه اش رو بوسیدم:+اینقدر حسود نباش..خب مستر حالتون چطوره
×الان دیگه فایده نداره*پوزخند صدا دار
+چه زود قهر هم میکنی
الکس چیزی نگفت و فقط سرشو که به معنی باشه تو راست میگی تکون داد
×میتونم چند وقت مهمونت باشم؟
+چرا که نه؟!
¹⁵دقیقه بعد
با لباس راحتی اومد کنارم نشست و همون لحظه یک ریز زدم زیر خنده
×به چی میخندی*متعجب
+با پیژامه راه راه عالی میشی....باید به عنوان مدل تو رو استخدام کنم
×شوخی جالبی نبود!*کمی جدی
خنده ی کوتاهی سر دادم و بهش نگاه انداختم:+تا کی نیویورکی؟
×احتمالا یک ماه
+اوه چه خوب.....پس تو ایونت و افتر پارتی ها تو همراهمی!....البته به عنوان دوست نه برادر
الکس چیزی نگفت و سرتکون داد و برای مدت کوتاهی غرق افکارش شد
×تا به حال فک کردی اگه خواهر برادر نبودیم..توچه موقعیتی قرار داشتیم؟*سر کج کردن
سوال خوبی بود....
ماشین رو پارک کردم و به سمت صخره های کنار ساحل رفتم و به موج هایی که با شدت به صخره های پایینی میخوردن خیره شدم و لبخندی زدم،خیلی خوشحالم از تصمیمی که اون روز گرفتم
(انگار ات بعد از اینکه از ته طلاق گرفت خواست خودکشی کنه و قصدش پرت کردن خودش از صخره ها بود اما پشیمون شد، حالا هر ¹² میاد لب صخره )
سیگار برگم رو از تو جیبم در آوردم و با فندک روشنش کردم و شروع به کام گرفتن کردم و به آسمون خیره شدم.
امروز آسمون یکم گرفته بود،مثله دل من!لبخندی تلخ زدم و گوشیم رو از تو کیف در آوردم سیگارم رو به لبم سپردم و از آسمون عکس گرفتم و وارد کالکشن ¹² کردم
بعد از چند دقیقه درد و دل کردن با دریا بلند شدم و ازش خداحافظی کردم و مسافتی کوتاه به سمت ماشین رو طی کردم و سوار شدم و به سمت عمارت حرکت کردم،ده دقیقه بعد به عمارت رسیدم وارد اتاق شدم و لباسام رو عوض کردم و رفتم تو پذیرایی ،تلویزیون رو روشن کردم.همینطوری غرق سریال مورد علاقه م بودم که با حس قرار گرفتن دستای سرد شخصی نیم متر پریدم هوا و با ترس به پشتم نگاه کردم
+الکس؟*شک
×چقدر ترسویی*خنده
بلند شدم و سریع بغلش کردم:+کی برگشتی امریکا؟ چرا خبر ندادی ؟بقیه حالشون خوبه؟ با....
×اوه آروم دختر....به جای اینکه اول حال منو بپرسی از این و اینو میگی*اخم
خنده ای از روی حسود بودنش کردم و گونه اش رو بوسیدم:+اینقدر حسود نباش..خب مستر حالتون چطوره
×الان دیگه فایده نداره*پوزخند صدا دار
+چه زود قهر هم میکنی
الکس چیزی نگفت و فقط سرشو که به معنی باشه تو راست میگی تکون داد
×میتونم چند وقت مهمونت باشم؟
+چرا که نه؟!
¹⁵دقیقه بعد
با لباس راحتی اومد کنارم نشست و همون لحظه یک ریز زدم زیر خنده
×به چی میخندی*متعجب
+با پیژامه راه راه عالی میشی....باید به عنوان مدل تو رو استخدام کنم
×شوخی جالبی نبود!*کمی جدی
خنده ی کوتاهی سر دادم و بهش نگاه انداختم:+تا کی نیویورکی؟
×احتمالا یک ماه
+اوه چه خوب.....پس تو ایونت و افتر پارتی ها تو همراهمی!....البته به عنوان دوست نه برادر
الکس چیزی نگفت و سرتکون داد و برای مدت کوتاهی غرق افکارش شد
×تا به حال فک کردی اگه خواهر برادر نبودیم..توچه موقعیتی قرار داشتیم؟*سر کج کردن
سوال خوبی بود....
۱۱.۴k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.