عشق سیاه
#عشق_سیاه
part13
تو فکرد بودم که یهویی در باز شد
دیدم تهیونگ بود اون لحظه از خوشحالی بال دراوردم
سریع رفتم پیشش و محکم بغلش کردم انگار که 1000ساله که ندیدمش
ویوته
رفتم دراتاق رو باز کردم که یهویی بدون هیچ مکثی ات پرید بغلم منم بغلش کردم تو بغلش ارامشی بود که گفتنی نیست
چشامو بستم که ات میخاست جدا شه که کمرشو گرفتم و گفتم
+ات بزار یکم همینجوری بمونیم فقد یکم
_باشه
ته یکم تو بغلم بود و از هم جدا شدیم
دستمو گذاشتم روی لپش و گفتم ته خوبی(بغض
+هوم تو خوب باشی کافیه
_بریم (لبخند و ملایم
با ته رفتیم عمارت ته رفت تو اتاقش که مامانش اومد پیشم
☆ات عزیزم چی شدد ها
_کل ماجرا رو براش تعریف کردم
ویو ته
رفتم یه دوشی بگیرم و باخودم فکر میکردم که چرا حسم به ات اینجوریه چرا وقتی بوسیدمش دلم نمیخاست ازش جدا شم چرا وقتی بغلم کرد خوابم گرفت چرا وقتی پیشمه یه جور دیگمممم
فک کنم عاشقش شدم نه نه چجوری اخه منی که میتونم هر کسیو بکشم عاشق شدم منی که اینقدر بی رحمم عاشق شدم
ویوات
همش به ته فکر میکردم با خودم میگفتم
هعیی ات ببین به کجا رسیدی شبا بخاطر اینکه پول نداشتیم غذا نمیخوردیم ولی الاننن
نمیدونم حسم به ته عوض شده فک کنم عاشق شدم
واییی ات دختر تو دیوونه شدی بهتره ته رو فراموش کنی چون اون مال تو نیست اون از پولداری نمیدونه پولاشو کجا خرج کنه اما من چی(تو دلششش
ویوته
تصمیم گرفتم به ات اعتراف کنم اما از این میترسیدم که ردم کنه اما اگه ردم کنه میکشمش چون مال من نشه حق نداره کسی دیگیی هم نگاش کنه
+هیونننننننن
_*بله قربان
+به اجوما بگو بیاد
*چشم
*اجومااا اجوماااا
علامت اجوما♡
♡بله چیزی شده
+رئیس میخاد ببینتون
♡چی منووووو من که کاری نکردم غذام بد بودههه؟
*نمیدونم فقد زود برو تا عصبی نشده
ویوته
تو اتاق کارم بودم که اجوما اومد گفتم
+اجوما
♡بله رئیس
+اون جعبه رو بردار
♡چشم رئیس اگه فضولی نیست و عصبی نمیشن میشه بگین این چیه
+راستش این جعبه......
part13
تو فکرد بودم که یهویی در باز شد
دیدم تهیونگ بود اون لحظه از خوشحالی بال دراوردم
سریع رفتم پیشش و محکم بغلش کردم انگار که 1000ساله که ندیدمش
ویوته
رفتم دراتاق رو باز کردم که یهویی بدون هیچ مکثی ات پرید بغلم منم بغلش کردم تو بغلش ارامشی بود که گفتنی نیست
چشامو بستم که ات میخاست جدا شه که کمرشو گرفتم و گفتم
+ات بزار یکم همینجوری بمونیم فقد یکم
_باشه
ته یکم تو بغلم بود و از هم جدا شدیم
دستمو گذاشتم روی لپش و گفتم ته خوبی(بغض
+هوم تو خوب باشی کافیه
_بریم (لبخند و ملایم
با ته رفتیم عمارت ته رفت تو اتاقش که مامانش اومد پیشم
☆ات عزیزم چی شدد ها
_کل ماجرا رو براش تعریف کردم
ویو ته
رفتم یه دوشی بگیرم و باخودم فکر میکردم که چرا حسم به ات اینجوریه چرا وقتی بوسیدمش دلم نمیخاست ازش جدا شم چرا وقتی بغلم کرد خوابم گرفت چرا وقتی پیشمه یه جور دیگمممم
فک کنم عاشقش شدم نه نه چجوری اخه منی که میتونم هر کسیو بکشم عاشق شدم منی که اینقدر بی رحمم عاشق شدم
ویوات
همش به ته فکر میکردم با خودم میگفتم
هعیی ات ببین به کجا رسیدی شبا بخاطر اینکه پول نداشتیم غذا نمیخوردیم ولی الاننن
نمیدونم حسم به ته عوض شده فک کنم عاشق شدم
واییی ات دختر تو دیوونه شدی بهتره ته رو فراموش کنی چون اون مال تو نیست اون از پولداری نمیدونه پولاشو کجا خرج کنه اما من چی(تو دلششش
ویوته
تصمیم گرفتم به ات اعتراف کنم اما از این میترسیدم که ردم کنه اما اگه ردم کنه میکشمش چون مال من نشه حق نداره کسی دیگیی هم نگاش کنه
+هیونننننننن
_*بله قربان
+به اجوما بگو بیاد
*چشم
*اجومااا اجوماااا
علامت اجوما♡
♡بله چیزی شده
+رئیس میخاد ببینتون
♡چی منووووو من که کاری نکردم غذام بد بودههه؟
*نمیدونم فقد زود برو تا عصبی نشده
ویوته
تو اتاق کارم بودم که اجوما اومد گفتم
+اجوما
♡بله رئیس
+اون جعبه رو بردار
♡چشم رئیس اگه فضولی نیست و عصبی نمیشن میشه بگین این چیه
+راستش این جعبه......
۴.۳k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.